• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
baroon
امتیاز کسب شده
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سائــل درمـــانــده نـــاامیـــد نـگردد
    گـــر کــه بکوبــد در سرای مـحمــد(ص)
    ای که ندای" اذان" رسید به گوشت
    هان که به گوشت رسد ندای محمد(ص)
    این جشن پیامبری بر شما مبارک
    خواهش میکنم عزیزم:گل:
    ممنونم بارون جون:گل:
    باعث زحمت شماهم شدم:خجالت2:
    قدردتن زحمات ولطف بی دریغ شماهستم:احترام:
    سلام بارون جون:گل:
    خوبی فدات شم:دوست:
    این اسم به نظرت خوبه
    یادداشتهای سوخته:خجالت2:
    اگه به نظرت مناسب نیست بگو گل جان:گل:
    سلام
    به به هنوز میشه اینجا پیام گذاشت! :بدجنس:
    تشکر باران عزیز از متن زیبایی که ارسال کردید، امشب فرصت خودنش دست داد و به دلم نشست و تشکر لازم شد. :گل:

    موفق باشید
    سلام دوست جان خوبی :گل:
    شرمنده این چندروزهمه اش مهمون داشتم نشدخدمت برسم:احترام:
    باهمسرگرامی مشورت میکنم تایه اسم مناسب پیداکنیم وخدمتتون عرض کنم:احترام:
    سپاس بانوی مهربان:احترام:
    نور عترت آمد از آیینه ام

    کیست در غار حرای سینه ام

    رگ رگم پیغام احمد می دهد

    سینه ام بوی محمد می دهد
    در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی می کرد که سالها بچه دار نمی شد. او نذر کرد که اگر بچه دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچه دار شد!
    روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد. پس از پایان کار، هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود.
    روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.
    روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد.
    حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، با چه نظره ای روبرو شد؟
    فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید.
    .
    .
    .
    چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر می زدند که پس این مردک چرا مغازه اش را باز نمی کند.
    سلام باران عزیزم
    بسیار ممنونم از لطفت و اینکه به یادم بودی
    به زلالی بارانی و به لطافت قطراتش....
    عزیزمی:گل:
    علیک سلامی با تاخیر زیاد :نیش:
    کمرنگ شده بودم جدیدا جواب پی ام هارو هم دیر میدم :خنده1:
    سلام دوست عزیزم.ممنونم ازاینکه به یادم بودین باور کنید دیشب بدجوری به یاد دوستان ایران انجمنیم بودم اللان که اومدم اینجا پیغامتونو دیدم کلی خوشحال شدم بازم ممنونم:گل::گل::گل::گل:
    باز گفت خودش و داداشش؟
    عجباااااااااااااااااااااااااااااا
    :غش::10::بدجنس::11::نیش:
    خلاصه اگه ناخواسته رنجوندمت ببخشید
    اصلا و ابدا همچین قصدی رو نداشتم

    بعضی وختا بعضی ادما اینقد خوبن که نیاز نیست تا مدت زیادی رو باهاشون باشی تا بتونی بشناسیشون
    من از روی هم چندتا دونه دیالوگی که باهم داشتیم هم میتونم بفهم شما چه خانوم شایسته و متین ، باشخصیت و دوست داشتنی هستین
    (حالا نگی تو ادبیات به اینا میگن تملقااااااا:غش2:)


    حالا بازم دوستیم باهم؟:34:
    مرسی مرسی عزیز دلممممممممممممم :بغل: :بغل: :14:
    شاد باشی بارون گلم :5: :39:


  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
بالا