:گریه::67:
آجی درست وقتی ک ب حضور پردیس جونم احتیاج داشتم، آجیم در دسترسم نیستن:گریه:
اوا باز یادم رفت سلام کنم:خجل:
سلاااااااااااااااااااام:ماچ + بغل:
آجی:122:
میشه شما پیغام ما رو ب پردیس جون برسونین تا ایشون هم ب مصی جون برسونن؟؟:122

آخه هنوزم سر قضیۀ کمیتۀ حوادث یهویی فکر میکنم از دستم دلخورین، میترسم پیغاممو ب مقصد نرسونین:122::دی)
آجی ب مصی جون بگین، پاشون رسید خونه، اول بیان اونوری ک ما هستیم!!:درحال کشیدن کُروکی::دی، چون کلی زنبیل با آجر گذاشتیم واسه سوغاتی:چشم درشتۀ چشم انتظار::دی
ب پردیسمم بگین، دیگه چیزی از دل مه نازی نمونده از بس واسه شون دلتنگه:122:+♥
حنانه رو ببووسین♥
و در پایان، ب ماری جون عزیزم ک همیشه براشون زحمت دارم بگین:
خانوم؛ خیلی دوستون داریم آآآآ:لپ گلی در حالی ک قلب از چشماش میزنه بیرون:♥
الان دارن اذان میگن، براتون سلامتی و شادی آرزو میکنم♥