• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
baroon
امتیاز کسب شده
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام بارانیه عزیز :نیش:
    چطوری ؟ خوشی ؟ سلامتی ؟
    این سه تا شعر پایین رو بخون که خیلی زیباست
    تقدیم به شما :گل:
    احتمالا دوتای اول رو شنیدی ولی سومیش رو دوست خوبم جواد نوروزی گفته که بنظرم عالی کار کرده
    شعر اول از حمید مصدق و شعر دوم از فروغ فرخزاد هست
    ما که سبز نیستیم نارنجی هستیم ولی شما که بنفشی یه روزی قیرمیز بشی :غش2:
    تو به من خندیدی و نمی دانستی
    من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
    باغبان از پی من تند دوید
    سیب را دست تو دید
    غضب آلود به من کرد نگاه
    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
    و تو رفتی و هنوز،
    سالهاست که در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
    من به تو خندیدم
    چون که می دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
    پدرم از پی تو تند دوید
    و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
    پدر پیر من است
    من به تو خندیدم
    تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو لیک
    لرزه انداخت به دستان من و
    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت: برو
    چون نمی خواست به خاطر بسپارد
    گریه تلخ تو را
    و من رفتم و هنوز
    سالهاست که در ذهن من آرام آرام
    حیرت و بغض تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
    دخترک خندید و
    پسرک ماتش برد !
    که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
    باغبان از پی او تند دوید
    به خیالش می خواست،
    حرمت باغچه و دختر کم سالش را
    از پسر پس گیرد !
    غضب آلود به او غیظی کرد !
    این وسط من بودم،
    سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
    من که پیغمبر عشقی معصوم،
    بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
    و لب و دندان ِ
    تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
    و به خاک افتادم
    چون رسولی ناکام !
    هر دو را بغض ربود...
    دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
    " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
    پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
    " مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
    سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
    عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
    جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
    همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
    این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
    من هم خوبم شکر خدا
    خوشحالم که خوبی حالا که خوبی منم سرت و نمیشکونم به جایش بغلت بهت گل میدم

    سلام به باران انجمنمون
    چیطوریایی دوست جانه جان ؟
    دلم برات تنگیده بود گفتم بیام یه سر به سرت بزنم سرت و بشکونم :9:
    سلاااامممم:گل:. چطوری؟
    راه .... نه ، چت باکس تو را می خواند :خنده2:
    ===
    سلام اومدم نبودی راستشو بگو کجا بودی :نیش:
    چون مه برتمام من نشستی
    فرورفتی بر ثانیه های نبضم
    هروقت گریه می کنی
    مرا باران می گیرد.
    سلام باران عزیز
    مشکلی داره ما با نردبون بریم سر کار ؟ :تعجب::فکر:
    من یکی از دفترهام واسه راه اندازی سیستم های مدیریت تصویری هست مثل دوربین مدار بسته ، آژیر و ... که من هر وقت میرم اونجا حتما با نردبون میرم :شاد:
    اون عکسه رو هم نمیدونم کی درستش کرده ولی هر کی بوده دستش طلا :نیش:
    اتفاقا عکسش دیجیتاله و اگه دقت کنی یه کسی اون پایین تصویر هستش سمت راست که یه دوربین حرفه ای دستشه که مارکش احتمالا cannon یا Nikon هستش . بعدشم معلوم نیست چه کسی برداشته کیفیت رو تا جایی که راه داشته آورده پایین :غش2:
    باور کن انقد خوشحالم کار داره ثمره میده که نگو
    بعد از این همه تلاش و زحمت ، نتیجه ی این کار واسم خیلی مهمه ...

    در ضمن من هر وقت با شما صحبت میکنیم هر چند که کم باشه ولی خوشحال میشم :دوست:
    بارون من ياهو هستم... هر وقت اومدي من هستم...:بغل:
    ساعت 17:30 هست الان كه اين پيام رو ميفرستم...
    حالا میبینم بیرونم میکنید یا نه..
    بارون جان من برم دیگه..
    خوشحال شدم از دیدنت
    ببخش که کم به دوستای گلم سر میزنم

    در پناه بهترین یار...
    خدانگهدار
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
بالا