سلام بارون خواهر عزیز وخوبم
بابا هنوز تو بیمارستان هست وچند ساعت پیش در کنارش بودم دیروز عمل داشت وبراش تو گردن شالدون گذاشته بودند وامروز دیالیز داشت به قدری حالش بد بود و تمام بدنش می لرزید وخیس عرق شده بود که اومدم تو راهروی بیمارستان و گر یه کردم کمی بهش رسیدم ووقتی خوابش برد اومدم نمی تونستم بیام خونه وتو خیابون بی هدف راه می رفتم وگریه می کردم توبخش هم یه دختر نوزده ساله جلوی چشمم فوت کرد حالا ببین چه حالی دارم نمی خوام ناراحتت کنم من رو ببخش وبرام دعا کن .:دعا: