ابیات با حرف «« م »»
A ahmadfononi معاونت انجمن 2012 , March 11 #2 مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند
A asl_davood متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی 2012 , March 17 #3 مرا گناه خودست ار ملامت تو برم که عشق بار گران بود و من ظلوم جهول
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 17 #4 من به باغ گل سرخ همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم از خاک به گل رقص رنگین شکفتن را در چشمه نور مژده دادم به بهار من به باغ گل سرخ زیر آن ساقه تر عطر را زمزمه کردم تا صبح من به باغ گل سرخ درتمام شب سرد روشنایی را خواندم با آب و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم هوشنگ ابتهاج
من به باغ گل سرخ همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم از خاک به گل رقص رنگین شکفتن را در چشمه نور مژده دادم به بهار من به باغ گل سرخ زیر آن ساقه تر عطر را زمزمه کردم تا صبح من به باغ گل سرخ درتمام شب سرد روشنایی را خواندم با آب و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم هوشنگ ابتهاج
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 17 #5 من در این تاریکی ریشه ها را دیدم و برای بته نورس مرگ آب را معنی کردم سهراب سپهری
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 20 #6 مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـــدم نـــاگــاه چـــه کـــرد بــا دل مــن آن نــگـــاه شـیــریــن آه
مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـــدم نـــاگــاه چـــه کـــرد بــا دل مــن آن نــگـــاه شـیــریــن آه
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 25 #7 مرا عشق تو در پیری جوان کرد دلم را در غریبی شادمان کرد به آفاق شبم رنگ سحر داد مرا ایینه دار آسمان کرد نادر نادرپور
مرا عشق تو در پیری جوان کرد دلم را در غریبی شادمان کرد به آفاق شبم رنگ سحر داد مرا ایینه دار آسمان کرد نادر نادرپور
baroon متخصص بخش ادبیات 2012 , March 26 #8 من که عمری به هوس پیروی دل کردم عمر بگذشت ندانم که چه حاصل کردم
baroon متخصص بخش ادبیات 2012 , March 26 #9 من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس کس نمی گردد از این بالانشینی ها
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 28 #10 مقصود وجود تو و نقش دهن تست ورنه چه تفاوت ز وجود و عدم ما خیالی بخارائی
baroon متخصص بخش ادبیات 2012 , March 29 #11 مپسند كه امروز من گمشده فرصت در كشمكش وعده فرداي تو افتم
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 30 #12 من در کنار توام اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
ش شقایق کا کاربر ويژه 2012 , March 30 #13 من نگویم که به درد دل من گوش کنید بهتر انست که این قصه فراموش کنید عاشقانرا بگذارید بنالند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
من نگویم که به درد دل من گوش کنید بهتر انست که این قصه فراموش کنید عاشقانرا بگذارید بنالند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 30 #14 من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم سعدی
ش شقایق کا کاربر ويژه 2012 , March 30 #15 میگریم و میخندم دیوانه چنین باید می سوزم و می سازم پروانه چنین باید
Maryam متخصص بخش ادبیات 2012 , March 30 #16 مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند
F fatemeh متخصص بخش ادبیات و دینی 2012 , March 31 #17 می شود دنیا به کام اهل ایران ای نسیم می نماید شادمانی هر مسلمان ای نسیم افتاب معرفت گردد درخشان ای نسیم نور باران می شود این شهر تهران ای نسیم نسیم شمال
می شود دنیا به کام اهل ایران ای نسیم می نماید شادمانی هر مسلمان ای نسیم افتاب معرفت گردد درخشان ای نسیم نور باران می شود این شهر تهران ای نسیم نسیم شمال
P parastu متخصص بخش گالری عکس 2012 , April 4 #19 می خواستم به عشق تو ای بی وفای من تا اخرین دقایق عمرم وفا کنم می خواستم چوشمع به هر جا که می روی روشن کنم سرای تو جانم فدا کنم می خواستم به سوی تو ای شهر ارزو چون شهاب پر کشم و اشیان کنم می خواستم کنار تو شام تا سحر اسرار قلب سوخته ام را بیان کنم اما نخواستی از من گریختی از من گریختی که فراموششان کنی یاد گذشته را شب های انتظار و پریشانی مرا وان داغ بوسه را که بر لب های من هنوز یخ بسته مانده است اری تو میدانی اما وجود من کی می تواند این غم دیرین را فراموش کند در این دیار دور می خواهم از خدا عشق تورا در سینه ی من جاودان کند
می خواستم به عشق تو ای بی وفای من تا اخرین دقایق عمرم وفا کنم می خواستم چوشمع به هر جا که می روی روشن کنم سرای تو جانم فدا کنم می خواستم به سوی تو ای شهر ارزو چون شهاب پر کشم و اشیان کنم می خواستم کنار تو شام تا سحر اسرار قلب سوخته ام را بیان کنم اما نخواستی از من گریختی از من گریختی که فراموششان کنی یاد گذشته را شب های انتظار و پریشانی مرا وان داغ بوسه را که بر لب های من هنوز یخ بسته مانده است اری تو میدانی اما وجود من کی می تواند این غم دیرین را فراموش کند در این دیار دور می خواهم از خدا عشق تورا در سینه ی من جاودان کند
S Sarmad New member 2012 , April 6 #20 ميازار موری كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است آخرین ویرایش توسط مدیر: 2012 , April 12