• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با «« میم »»

ahmadfononi

معاونت انجمن
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار


من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند
 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
مرا گناه خودست ار ملامت تو برم
که عشق بار گران بود و من ظلوم جهول
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من به باغ گل سرخ

همره قافله رنگ و نگار
به سفر رفتم
از خاک به گل
رقص رنگین شکفتن را
در چشمه نور
مژده دادم به بهار

من به باغ گل سرخ
زیر آن ساقه تر
عطر را زمزمه کردم تا صبح

من به باغ گل سرخ
درتمام شب سرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم




هوشنگ ابتهاج

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من در این تاریکی
ریشه ها را دیدم
و برای بته نورس مرگ آب را معنی کردم




سهراب سپهری
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـــدم نـــاگــاه
چـــه کـــرد بــا دل مــن آن نــگـــاه شـیــریــن آه
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مرا عشق تو در پیری جوان کرد
دلم را در غریبی شادمان کرد

به آفاق شبم رنگ سحر داد

مرا ایینه دار آسمان کرد


نادر نادرپور
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مقصود وجود تو و نقش دهن تست

ورنه چه تفاوت ز وجود و عدم ما

خیالی بخارائی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من در کنار توام اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
 

شقایق کا

کاربر ويژه
من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر انست که این قصه فراموش کنید
عاشقانرا بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم


سعدی
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
می شود دنیا به کام اهل ایران ای نسیم
می نماید شادمانی هر مسلمان ای نسیم

افتاب معرفت گردد درخشان ای نسیم

نور باران می شود این شهر تهران ای نسیم




نسیم شمال
 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
 

parastu

متخصص بخش گالری عکس

می خواستم به عشق تو ای بی وفای من

تا اخرین دقایق عمرم وفا کنم

می خواستم چوشمع به هر جا که می روی

روشن کنم سرای تو جانم فدا کنم

می خواستم به سوی تو ای شهر ارزو

چون شهاب پر کشم و اشیان کنم

می خواستم کنار تو شام تا سحر

اسرار قلب سوخته ام را بیان کنم

اما نخواستی

از من گریختی

از من گریختی که فراموششان کنی

یاد گذشته را

شب های انتظار و پریشانی مرا

وان داغ بوسه را که بر لب های من

هنوز یخ بسته مانده است

اری تو میدانی

اما وجود من کی می تواند این غم دیرین را فراموش کند

در این دیار دور

می خواهم از خدا

عشق تورا در سینه ی من جاودان کند
 

Sarmad

New member
ميازار موری كه دانه كش است

كه جان دارد و جان شيرين خوش است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا