• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

« تبریک ولادت حضرت ابالفضل العباس علیه السلام »

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ahmadfononi

معاونت انجمن
138905272041.jpg



زندگینامه
در سال 26 هجري قمري، حضرت عباس (ع) پايه عرصه گيتي نهاد. مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي و كنيه اش (ام البنين) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.
اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).

دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس (ع):
در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثير مى‏نهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مى‏گيرد، از من معارف فرا گرفت.
در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك. عباس گفت: يك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مى‏كنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ‏ام، دو بگويم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت‏ آميز خود آينده عباس را نظاره مى‏كرد، با لبختدى رضايت ‏آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مى‏كرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مى‏پرسيد، مى‏فرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز كند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اينرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاويد آفريد.
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
امشب شب میلاد علمدار حسین است
میلاد علمدار وفادار حسین است
گر بود علی محرم اسرار محمد
عباس علی محرم اسرار حسین است

 

ثمره

کاربر ويژه
[h=4]سالیانی بود خالی قاب دل
تا بجویم دلبری را باب دل
دلبری زیبا رخ و قامت بلند
طره ی گیسوی او همچون کمند
مستی ام با دیدنش افزون شود
بی خدایی از دلم بیرون شود
با تمام بی نشانیهای دل
از کجا او را بجویم وای دل [h=4]….
نم نم اشکم چکید از چشم تر
با دلم گفتم که ای خاکت به سر
دیدی آخر ای دل از غصه چاک
آرزویت را بری تو زیر خاک
گر چه عمری با غم دل ساختی
عاقبت دلدار خود نشناختی
تا دلم بشکسته شد اشکم چکید
ناگهان نوری به قلب من رسید
نور نه ماه میان آسمان
نی غلط گفتم که خورشید زمان
گر چه عمری گشته ام در عالمین
بوده ام غافل من از باب الحسین
هر چه گشتم مثل او در ناس نیست
آی مردم او به جز عباس نیست
بسته ارکان فلک بر دست او
قدسیان آسمان هم مست او
وسعت چشمان او عرش خدا
هست بین خالق و او رازها
کعبه ی حاجات مردم در زمین
عالمی مست گل ام البنین
از نگاه او به خود لرزد عدو
لشگری ترسند از چشمان او
دست کی خواهد میان کارزار
هر که دیده چشم او کرده فرار
نی که این عالم چنین احساسی است
مهدی موعود هم عباسی است
 

ثمره

کاربر ويژه
فرزند دلیر حیدر آمد
عباس امیر لشکر آمد
می خواست نشان دهد ادب را
یک روز پس از برادر آمد
 

ثمره

کاربر ويژه
دو ماه از دو افق در دو شب تجلّی کرد
یکی شهنشه دوران، یکی امیر سپاهش
دو گوهر از دو صدف از دو بحر گشت نمایان
یکی چراغ هدایت، یکی معین و گواهش
یکی حسین و یکی ناصر حسین، ابوالفضل
که جان خویش به کربلا بداد به راهش
 

ثمره

کاربر ويژه
روشنگر آفتاب،عباس آمد
تفسیر زلال آب،عباس آمد
خیزید،گل آرید و گل افشانید
زیرا که گل بوتراب،عباس آمد
 

ثمره

کاربر ويژه
میلاد مسعود اباالفضل جوان است
هنگام شادی و سرور شیعیانست
از دامن ام البنین ماهی عیان است
کز روی وی شرمنده ماه آسمانست
 

ثمره

کاربر ويژه
چه عباس آنکه در حشمت امیر راستین آمد
چه عباس آنکه از همّت پناه مسلمین آمد
چه عباس آنکه از اصل و نسب از دوره هاشم
چو جان مرتضى و حُسن خیرالمرسلین آمد
 

ثمره

کاربر ويژه
نیستم لایق کنم مدح و ثنایت یا ابو الفضل
از ازل مدح تو را گفته خدایت یا ابو الفضل
مصطفی-ص را جان نثاری، مرتضی را یادگاری
جان من، جان جهان بادا فدایت یا ابو الفضل
 

ثمره

کاربر ويژه
[h=4]ای بام صبح، خورشید، ای شب، سحر مبارک
در دامن ستاره، قرص قمر مبارک
بر گلبن ولایت یاس دگر مبارک
طوبی ثمر مبارک، دریا گهر مبارک
میلاد ماه آمد، خورشید راه آمد
یوسف ز چاه آمد، میر سپاه آمد
شمشیر آل هاشم، شیر حسین و حیدر علیهم السلام
دریای معرفت را در کف گهر ببینید
بعد از طلوع خورشید قرص قمر ببینید
شیر خدا علی را، شیر دگر ببینید
در ماه روی عباس، روی پدر ببینید
روح فتوت است این، جان محبت است این
دریای غیرت است این، سقای عترت است این
دادند بوالحسن را امشب حسین دیگر
گلبوسة ولایت، بر چشم و فرق و دستش
ناخورده شیر، دادند، پیمانة الستش
شد در نگاه اول، وقف حسین هستش
از اشک شوق لبریز، شد جام چشم مستش
از عشق رنگ و بو داشت، در مهد های‌وهو داشت
با یار گفتگو داشت انگار آرزو داشت
ناخورده شیر، گردد، قربانی برادر
امّ ‌البنین گرفته، در دست ماهپاره
ای آسمان بیفشان، در مقدمش ستاره
آغوش یار بر او، گردیده گاهواره
گوید هزار نکته، چشمش به یک اشاره
من جان نثار یارم، سر روی دست دارم
این قلب بی‌قرارم، این چشم اشکبارم
از گاهواره روحم، در کربلا زند پر
در هر نی وجودم، آوای نی نوایی است
شورم همه حسینی، عشقم همه خدایی است
جانم، تنم، وجودم، دستم، سرم، فدایی است
عالم همه بدانند، عباس کربلایی است
ایثار دین و دینم، زخم است زیب و زینم
مرگ است نور عینم، من عاشق حسینم
کو مرگ تا بگیرم، او را چو روح در بر
دریای سرخ غیرت، روح وفاست عباس
خون حسین یعنی، خون خداست عباس
عشاق جان به کف را، فرمان رواست عباس
باب الحوائج خلق، مشکل گشاست عباس
مهر و وفاش عادت، دلداده‌اش عبادت
از لحظة ولادت، تا لحظة شهادت
عشق حسین در دل، شور حسین در سر
ناخورده شیر مادر، زد ساغر بلا را
در مهد ناز می‌دید، صحرای کربلا را
خوشتر ز شیر نوشید، صهبای سرخ لا را
از لحظة ولادت، بشنید این صلا را
تو کشتة ولایی، تو عاشق بلایی
عطشان بحر لایی، سقای کربلایی
زیبد که بوسدت دست، شیر خدا مکرر
تا حشر می‌درخشد، در موج بحر، نامت
در عین خشک کامی، دریاست تشنه کامت
حسرت برند عشاق، در حشر بر مقامت
از اولیا درودت، از انبیا سلامت
خون برادر تو، جوشد به پیکر تو
از پای تا سر تو، زهراست مادر تو
بهر شفاعت آرد، دست تو را به محشر
ای تشنة لب تو، آب حیات، عباس
باب المراد عباس، باب النجات، عباس
گردیده دور قبرت، آب فرات، عباس
خون خدات فرمود، جانم فدات، عباس
خوی حسین خویت، روی حسین رویت
چشم حسین سویت، میثم گدای کویت
لطفت نمی‌گذارد، او را برانی از در
 

ثمره

کاربر ويژه
[h=4]بندگی را نه به دل حد و حسابی دارم [h=4]زندگی را به نظر مثل حبابی دارم [h=4]هر طرف می نگرم روی حبیبم بینم [h=4]با خداوند دل خویش خطابی دارم [h=4]بهترین لحظه من وقت مناجات من است [h=4]او گواه است عجب چشم پر آبی دارم [h=4]دفتر دل چو کنم باز به درگاه حبیب [h=4]هر ورق با دل محبوب کتابی دارم [h=4]عبد صالح شدنم خارق عادت نبود [h=4]بر در درگه این ملک رقابی دارم [h=4]طاعتم حول حسین است و خدا می داند [h=4]نه غم دوزخ و نه حرص ثوابی دارم [h=4]در دلم بود اگر یاری دلبر نکنم [h=4]محضر حضرت زهرا چه جوابی دارم [h=4]با خود این گونه بگویم شب و روز چو منی [h=4]بی حسین است که هر گونه عذابی دارم [h=4]من که مشهور در این دهر به خیر الناسم [h=4]من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم [h=4]گر چه از روز ازل آل عبا را دیدم [h=4]دیده وا کردم و رخسار خدا را دیدم [h=4]من که از دامن ارباب تکامل دارم [h=4]پیش از واقعه یک یک شهدا را دیدم [h=4]بس که مجنون سراپای گل لیلایم [h=4]می توان گفت رسول دو سرا را دیدم [h=4]پایتخت پدرم آینه ی دق می شد [h=4]هر زمان قافله دار اسرا را دیدم [h=4]سال ها هست که محو وجنات حسنم [h=4]دوره ی غربت او درد و بلا را دیدم [h=4]هر طرف عاشق و حیران حسینم بودم [h=4]در مسیرش همه جا کرب و بلا را دیدم [h=4]بس که از دست و سرم لعل لبش بوسه گرفت [h=4]در نگاه پدرم روز وفا را دیدم [h=4]قصه ی کوچه مرا سخت عبوسم می کرد [h=4]بارها حکمت این صبر خدا را دیدم [h=4]من که معروف به این دشمنی خناسم [h=4]من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم [h=4]پیش هر قافله سالار جماعت باید [h=4]وقت یاری شدن یار شجاعت باید [h=4]لحظه ی خطبه ی دلدار سکوت است ادب [h=4]وز سخن گفتن بسیار قناعت باید [h=4]چون که در محضر ارباب شرفیاب شدید [h=4]فارق از روز و شب و لحظه و ساعت باید [h=4]لا جرم وقت مواسات قناعت خوش نیست [h=4]روز ایثار فزون تر ز بضاعت باید [h=4]ادب و معرفت و حکمت و آقایی من [h=4]همه این بود که از یار اطاعت باید [h=4]بگذر از دست و سر و جان که سبک بال شوی [h=4]محشر آن جاست که اسباب شفاعت باید [h=4]من که در باغ گل یاس چنین حساسم [h=4]من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم [h=4]ساغر کیست که برخواست به امداد عطش [h=4]ساقی آن است که شد کشته ی فریاد عطش [h=4]مشک آن است که از غصه گریبان بدرد [h=4]ساقی آن است لب آب کند یاد عطش [h=4]ادبم را به حرم خوب نشان خواهم داد [h=4]ترک اولی نکنم در بر اولاد عطش [h=4]تا بدانند که شرمنده ی طفلان ماندم [h=4]دیده سازم هدف نیزه ی صیاد عطش [h=4]بعد از این آب فرات است گل آلود ز شرم [h=4]که نبوسید لب و حنجر نوزاد عطش [h=4]بنویسید به هر سر در سقاخانه [h=4]آب آزاد نشد، تشنه شد آزاد عطش [h=4]من که در روضه ی شش ماهه پر از احساسم [h=4]من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم
 

ثمره

کاربر ويژه
[h=4]مادر عباس! حیدر بهر حیدر زاده‌ای [h=4]مرتضی شیر خدا، تو شیرْ حیدر زاده‌ای [h=4]بهر ثار الله، ثار الله دیگر زاده‌ای [h=4]یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زاده‌ای [h=4]آسمانِ عصمتی، قرص قمر آورده‌ای [h=4]بـر علی‌بن‌ابیطالـب پســر آورده‌ای [h=4]آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین [h=4]ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین [h=4]بازوی خیبر‌‌ گشا پیدا به بازویش ببین [h=4]صد قیامت را عیان در قد دل جویش ببین [h=4]روحش از گهواره تا کرب و بلا پر می‌زند [h=4]چشم‌هـایش حرف با ساقی کوثر می‌زند [h=4]ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست [h=4]نرگس چشمش خدایی، عاشق تیر بلاست [h=4]این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست [h=4]عضو عضو جسمِ از جان بهترش را این صلاست: [h=4]من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین [h=4]با حسینم با حسینم با حسینم با حسین [h=4]کربلا باغ شهادت، شاخۀ یاسش منم [h=4]اشجع ‌الناس است حیدر، اشجع ‌الناسش منم [h=4]فاطمه ام‌البنین نازد که عباسش منم [h=4]هر که احساس حسینی دارد، احساسش منم [h=4]چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس [h=4]شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس [h=4]دست من دست علی، دست خدای عالم است [h=4]شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است [h=4]زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است [h=4]پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است [h=4]از ولادت چنگ بر حبل‌المتینش می‌زنم [h=4]آسمـان بـی‌ او بگردد، بر زمینش می‌زنم [h=4]مادر از روز ولادت زاده ثاراللهی‌ام [h=4]داده‌اند از شیرخواری درس خاطرخواهی‌ام [h=4]کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهیَم [h=4]بوسۀ پی در پی بابا دهد آگاهی‌ام [h=4]بـوده در لالایــی ام‌البنیـن ایـن زمزمه [h=4]جان عباسم به قربان حسین فاطمه [h=4]عشق را از دامن گهواره تمرین کرده‌ام [h=4]شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کرده‌ام [h=4]دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کرده‌ام [h=4]تا شهادت از امام خویش تمکین کرده‌ام [h=4]هست زائـر جسـم صـدچـاک مـرا در علقمه [h=4]هم محمّد هم علی هم مجتبی هم فاطمه [h=4]یوسف زهرا حسین است و خریدارش منم [h=4]با نثار جان و چشم و دست و سر، یارش منم [h=4]از ولادت تا شهادت محو دیدارش منم [h=4]بلکه فردای قیامت هم علمدارش منم [h=4]وقف ثارالله شد پیش از ولادت هستِ من [h=4]لالــه عبــاسی بــاغ ولایـت دسـت من [h=4]ای تو را بادا سلام از هر نبی و هر ولی [h=4]دست و شمشیر ولایت، شیر میدانِ یلی [h=4]ماه رویت در میان آل هاشم منجلی [h=4]اولین و آخرین یار حسین‌بن‌علی [h=4]ساقـی کوثـر علـی، سقای فرزندش تویی [h=4]آن که عالم قبلۀ حاجات خوانندش تویی [h=4]یابن‌حیدر خون ثارالله اکبر کیست؟- تو [h=4]نَفس نَفس مصطفا و جان حیدر کیست؟- تو [h=4]ساقیِ لب‌تشنۀ سردار بی‌سر کیست؟- تو [h=4]بین دشمن دستِ بی‌دست برادر کیست؟- تو [h=4]تندری یا خشم دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای [h=4]نوکری؟ سقایی؟ آقایی؟ نمی‌دانم که‌ای [h=4]خال و خط و چشم و ابروی تو قرآن می‌شود [h=4]مهر تو در پیکر بی‌جان ما جان می‌شود [h=4]دردها بی‌نسخه با خاک تو درمان می‌شود [h=4]گر نگاهی افکنی یک خلق، سلمان می‌شود [h=4]لطف و احسان و کرامت گاه‌گاهی کن به ما [h=4]کـم نمـی‌آید ز چشمـانت نگاهـی کن به ما [h=4]فاطمه ام‌البنین چون لاله می‌بوید تو را [h=4]چشم حیدر با گلاب اشک می‌شوید تو را [h=4]حضرت زهرا به روز حشر می‌جوید تو را [h=4]یوسف زهرا «بنفسی انت» می‌گوید تو را [h=4]کاش در محشر که «ثارالله» سلطانی کند [h=4]تو علمداری کنی «میثم» ثناخوانی کند
 

ثمره

کاربر ويژه
[h=4]ای عاشقان ای عاشقان عالم سراپا ناز شد [h=4]سیمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد [h=4]زاسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد [h=4]کلک جهان آرای حق آماده اعجاز شد [h=4]از فرط شادی و شعف عفو گنه آغاز شد [h=4]باب الحوائج امد و درهای رحمت باز شد [h=4]ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده [h=4]عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده [h=4]از دامن ام البنین ماهی به یثرب سر زده [h=4]کز حسن رویش طعنه ها بر خسرو خاور زده [h=4]پهلو به پهلوی علی مانند شیر نر زده [h=4]گلبوسه ها بر دست او داماد پیغمبر زده [h=4]از بهر یاری حسین تکبیر از دل بر زده [h=4]پرچم علیه دشمنان بر قله باور زده [h=4]ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده [h=4]عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده [h=4]سرچشمه اب بقا جوشد ز چشم مست او [h=4]گردد فدائی حسین از چشم مستی هست او [h=4]عفو گناه ما کند خالق به ناز شصت او [h=4]دل بر حسینش بسته او نازم به بند و بست او [h=4]هستی دهد در راه حق هستی شود پا بست او [h=4]تا دین نیفتد از بها افتد ز پیکر دست او [h=4]ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده [h=4]عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده [h=4]او آمده تا خویش را سر مست شیدایی کند [h=4]کز مستی و شیدایی اش بر خلق آقائی کند [h=4]در کربلای پر بلا جنگی تماشایی کند [h=4]در خدمت پیر عطش لب تشنه سقایی کند [h=4]صد ها هزاران درد را درمان ایمائی کند [h=4]زانفاس گرم خویشتن کار مسیحائی کند [h=4]ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده [h=4]عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده [h=4]از روز اول مایه عز و وقار زینب است [h=4]در کربلای پر بلا او پاسدار زینب است [h=4]در موقع اندوه و غم او غمگسار زینب است [h=4]اهل حرم را محرم و آئینه دار زینب است [h=4]پشت و پناه و همدم و همکار و یار زینب است [h=4]هر جا که نام زینب است او در کنار زینب است [h=4]ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده [h=4]عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده [h=4]پرچم فراز دین حق پرورده مولاست او [h=4]چون در شجاعت رهبری بی باک و بی پرواست او [h=4]همسنگر آزادگی با یوسف زهراست او [h=4]باب الحوائج در جهان بر خلق ما فیهاست او [h=4]غیرت بسان قطره و در مرتبت دریاست او [h=4]ناموس حق را حامی و غارتگر دلهاست او [h=4]ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده [h=4]عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده [h=4]باشد حسین فاطمه چون شمع و او پروانه اش [h=4]جان می کند ایثار او چون او بود جانانه اش [h=4]کرب و بلا میخانه و او ساقی میخانه اش [h=4]حق از می قالوا بلی پر می کند پیمانه اش [h=4]آب فرات آمد به جوش از نعره مستانه اش [h=4]ازاد مردی زنده شد از همت مردانه اش [h=4]ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده [h=4]عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده
 

ثمره

کاربر ويژه
ای دست تو، دستگیر عالم
وی در رخ تو علی مجسم
دریای عمیق مهربانی
تمثال علی، علی ثانی
مرآت حسین مظهر عشق
گل واژه ی ناب دفتر عشق
ای عبد خدانما، اباالفضل
دریاب دمی مرا ابا الفضل
 

ثمره

کاربر ويژه
هر گل خوشبو که گل یاس نیست
هر چه تلألو کند الماس نیست
ماه زیاد است و برادر بسی
هیچ یکی حضرت عبـاس نیست
 

ثمره

کاربر ويژه
کریم باوفا، آقا ابوالفضل
خداوند سخا، آقا ابوالفضل
دلی دارم که نذر مرقد توست
ببر تا کربلا، آقا ابوالفضل!

الهی که زیارتش در دنیا و شفاعتش در آخرت نصیب همه مون باشه
میلاد قشنگش بر همه دوستان ستاره باران
 

Mahdi Askari

مدير فنی
این ولادت فرخنده رو به همه ی شیعیان تبریک میگم
به خصوص جانبازانی که برای این کشور جان خود را در دست گرفتند و در مقابل دشمن ایستادگی کردند
:گل:
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
تبریک میگم اعیاد شعبانه رو به همه دوستان ایران انجمن :39:
همیشه حس خوبی دارم توی روز تولد حضرت عباس ، دلیلش هم اینه که چندین سال پیش توی این روز یکی از عزیزانم براش یه اتفاقی شبیه به معجزه رخ داده که ما همه اون رو از الطاف خدای بزرگ و مهربون میدونیم ، یادآوردی این لطف خداوند لبخند روی لبهام میشونه :گل:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا