مرد ۳۰سالهای که بهخاطر سرقت یک مشت طلا دست به قتل زن همسایه زده بود، جزئیات تازهای از جنایت هولناکش را فاش کرد. پنجم مردادماه سالجاری، مأموران کلانتری 128 تهران نو در جریان قتل زن جوانی در خانهاش قرار گرفتند و راهی آنجا شدند.
بررسیها نشان میداد که قربانی زن 28سالهای به نام مرضیه است که با ضربات چاقو به قتل رسیده و پسر یک سالهاش چندین ساعت کنار جسد مادرش بوده است. شوهر قربانی به پلیس گفت:
صبح امروز مثل همیشه از خانه بیرون رفتم تا به محل کارم بروم. در پارکینگ، مهدی، یکی از همسایه هایمان را دیدم که او هم قصد داشت به محل کارش برود. به همینخاطر سوار خودروی زانتیای وی شدم و او مرا تا نزدیکی محل کارم رساند. عصر، وقتی از محل کارم به خانه برگشتم صدای گریه پسرم را شنیدم و ناباورانه با جسد غرق در خون همسرم روبهرو شدم. بعد از اظهارات این مرد، تیمی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت با دستور قاضی سپیدنامه بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران رسیدگی به این پرونده را آغاز کردند و در تحقیقات میدانی متوجه شدند که جعبه طلا و جواهرات قربانی به سرقت رفته است.
با توجه به اینکه قفل در سالم و روی در چشمی وجود داشت، فرضیه قتل از سوی یک آشنا قوت یافت. به همینخاطر مأموران بررسیهای خود را روی کسانی که خانواده قربانی را میشناختند متمرکز ساختند تا اینکه در ردیابیهای خود به مهدی، همسایه قربانی شک کردند. این مرد پس از دستگیری به جنایت اعتراف کرد و مدعی شد که بهخاطر ورشکستگی دست به این سرقت مرگبار زده است.
گفتوگو با متهم
شوهرش در آپارتمانشان را درست نبسته بود و در نیمه باز بود. از لای در نگاهی به خانه انداختم که یک دفعه جعبه جواهرات را روی میز دیدم. با وجود این به خانهام رفتم و بعد از برداشتن ظرف غذا سوار ماشین شدم و با شوهر مقتول از ساختمان بیرون آمدیم. در بین راه به یاد جعبه جواهرات افتادم. وسوسه شدم و مرتب به این فکر میکردم که به ساختمان برگردم و جعبه طلا و جواهرات را سرقت کنم. بعد از اینکه شوهر مقتول را رساندم به خانه برگشتم. در خانه همسایه هنوز باز بود. بیسر و صدا وارد آنجا شدم و یکراست به سراغ جعبه طلاها رفتم و بعد از سرقت میخواستم آنجا را ترک کنم که ناگهان مقتول بیدار شد. اگر بیدار نمیشد شاید اصلا قتلی رخ نمیداد.
همسرم نیز عصبانی شد و گفت که این طلاها متعلق به زن همسایه است که چند روز پیش از سوی افراد ناشناس به قتل رسید. برای همین از من خواست که طلاها را به همسرش برگردانیم. من هم راهی طلافروشی شدم و طلاها را پس گرفتم و به همسر مقتول گفتم که آنها را در جاکفشی خانهام پیدا کردهام. اما مأموران زمانی که متوجه این موضوع شدند به تحقیق از من و همسرم پرداختند و زمانی که دریافتند من طلاها را فروخته بودم، به من مشکوک شدند و دستگیرم کردند.
بررسیها نشان میداد که قربانی زن 28سالهای به نام مرضیه است که با ضربات چاقو به قتل رسیده و پسر یک سالهاش چندین ساعت کنار جسد مادرش بوده است. شوهر قربانی به پلیس گفت:
صبح امروز مثل همیشه از خانه بیرون رفتم تا به محل کارم بروم. در پارکینگ، مهدی، یکی از همسایه هایمان را دیدم که او هم قصد داشت به محل کارش برود. به همینخاطر سوار خودروی زانتیای وی شدم و او مرا تا نزدیکی محل کارم رساند. عصر، وقتی از محل کارم به خانه برگشتم صدای گریه پسرم را شنیدم و ناباورانه با جسد غرق در خون همسرم روبهرو شدم. بعد از اظهارات این مرد، تیمی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت با دستور قاضی سپیدنامه بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران رسیدگی به این پرونده را آغاز کردند و در تحقیقات میدانی متوجه شدند که جعبه طلا و جواهرات قربانی به سرقت رفته است.
با توجه به اینکه قفل در سالم و روی در چشمی وجود داشت، فرضیه قتل از سوی یک آشنا قوت یافت. به همینخاطر مأموران بررسیهای خود را روی کسانی که خانواده قربانی را میشناختند متمرکز ساختند تا اینکه در ردیابیهای خود به مهدی، همسایه قربانی شک کردند. این مرد پس از دستگیری به جنایت اعتراف کرد و مدعی شد که بهخاطر ورشکستگی دست به این سرقت مرگبار زده است.
گفتوگو با متهم
- چطور شد که دست به قتل زن همسایه زدی؟
شوهرش در آپارتمانشان را درست نبسته بود و در نیمه باز بود. از لای در نگاهی به خانه انداختم که یک دفعه جعبه جواهرات را روی میز دیدم. با وجود این به خانهام رفتم و بعد از برداشتن ظرف غذا سوار ماشین شدم و با شوهر مقتول از ساختمان بیرون آمدیم. در بین راه به یاد جعبه جواهرات افتادم. وسوسه شدم و مرتب به این فکر میکردم که به ساختمان برگردم و جعبه طلا و جواهرات را سرقت کنم. بعد از اینکه شوهر مقتول را رساندم به خانه برگشتم. در خانه همسایه هنوز باز بود. بیسر و صدا وارد آنجا شدم و یکراست به سراغ جعبه طلاها رفتم و بعد از سرقت میخواستم آنجا را ترک کنم که ناگهان مقتول بیدار شد. اگر بیدار نمیشد شاید اصلا قتلی رخ نمیداد.
- چرا فرار نکردی؟
- بعد چه کردی؟
- چطور شد که دستگیر شدی؟
همسرم نیز عصبانی شد و گفت که این طلاها متعلق به زن همسایه است که چند روز پیش از سوی افراد ناشناس به قتل رسید. برای همین از من خواست که طلاها را به همسرش برگردانیم. من هم راهی طلافروشی شدم و طلاها را پس گرفتم و به همسر مقتول گفتم که آنها را در جاکفشی خانهام پیدا کردهام. اما مأموران زمانی که متوجه این موضوع شدند به تحقیق از من و همسرم پرداختند و زمانی که دریافتند من طلاها را فروخته بودم، به من مشکوک شدند و دستگیرم کردند.
- فکر نمیکنی الان بیشتر آبروریزی شده و زندگی ات از هم پاشیده است؟
- چه مشکلی داشتی؟
- چند سال با هم همسایه بودید؟
- در لحظه جنایت به پسر یکساله مقتول فکر نکردی؟