Miss zahra
متخصص بخش تکنولوژی
بشر پس از آنكه به اثرات مخرب تكنولوژی پی برده است، باید دست به انتخاب آن ها بزند و تكنولوژی مناسب را از زیان بار جدا كند.در اینجا برای انتخاب تكنولوژی مناسب، چهار ملاك سودمندی، محیط زیست، استقلال و كیفیت ارایه می گردد. با در نظر گرفتن ملاك های فوق، ضرورت دارد، برخی از انتخاب ها از طریق قانون صورت گیرد و برخی از انتخاب ها هم باید وابسته به اراده ما باشد.اگر ما براساس این چهار ملاك دست به انتخاب تكنولوژی بزنیم، در این صورت، كمتر مصرف خواهیم كرد و زمان آزاد بیشتری را برای پرداختن به خانواده خود و چیزهایی كه بدان ها علاقه مند هستیم، خواهیم داشت.از آغاز انقلاب صنعتی، قاعده بر این شد كه هر چقدر می توان، باید تكنولوژی جدید بیشتری به دست آورد و این روند نیز تا آنجا كه ممكن است، سریع تر باشد، اما، طی چند دهه قبل، ما شروع به كنترل بسیاری از تكنولوژی های مرگبار كردیم. برای مثال، پس از آنكه هوای دود آلود كشنده، باعث مرگ هزاران نفر در لندن طی سال های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ شد، شهر لندن قانونی را جهت كنترل آلودگی هوا تصویب كرد و دیگر كشورها به هم ناچار چنین كردند یا وقتی كه «د.د. ت» خطر انقراض عقابها، قوشها، قره قازهها و بسیاری دیگر از گونههای پرندگان را پیش آورد، استفاده از آنها در سطح بینالمللی ممنوع شد.اگر این اعمال محدودیتها بر روی تكنولوژیهای مرگبار، زندگیمان را بهتر كرده است، در این صورت، اعمال محدودیتهای گستردهتر بر روی تكنولوژیهای مخرب، زندگی ما را از شرایط موجود نیز بهتر خواهد كرد. ما به چهار ملاك مورد پذیرش عام برای انتخاب تكنولوژیها نظر میافكنیم: سودمندی، محیط زیست، استقلال و كیفیت.از آنجا كه ما بدون آنكه میان تكنولوژیها فرق بگذاریم، از آنها برای مدت مدیدی استفاده كردهایم، به همین خاطر، براساس تعریفی كه از این ملاكها ارایه میگردد، یافتن نمونهٔ تكنولوژیهایی كه آنها را نفی میكنند، آسان خواهد بود؛ تكنولوژیهایی كه هم بیفایده و هم مخرّب هستند.
[h=2]سودمندی
نخستین ملاك، سودمندی است؛ آیا تكنولوژیها عملاً سودمند هستند؟جمله «الكتریسته میتواند مفید باشد» مثال كوچكی است كه روشن میكند، منظور از این ملاك چیست. در واقع، اكنون دیگر این جمله مایه تصدیع خاطر و آزار است. یك تولید كننده، این جمله مستعمل را در بازار به كار میبرد؛ چرا كه مشتریان را از این طریق جذب میكند. عملاً شاید الكتریسته گران باشد و یا آن سودمندی سابق را نداشته باشد، ولی به خاطر همین جمله «میتواند تسهیل كننده باشد» در آشپزخانههای آمریكایی جا خوش كرده است. این یك مثال ساده در مورد شیدایی آمریكایی برای تكنولوژی جدید مصرفی است كه از طریق متقاعد كردن مردم به خرید این ابزارهای جدید باعث تقویت اقتصاد مصرفی ما می شود؛ چه آنها از مفید بودن این ابزارها صحبت بكنند یا نكنند. به جای آنكه ما مثالهای كوچكی را ذكر كنیم، اجازه دهید كه مستقیماً مثالهای بزرگی را در مورد اینكه چگونه ما ملاك سودمندی را نقض میكنیم، در این جا آورده شود؛ یعنی استفاده بیش از حد از اتومبیلها و گسترده شدن مجتمعها و آزادراهها كه به همراه اتومبیلها توسعه مییابند.
طراحان شهرهای آمریكایی پس از جنگ، تحولات جدیدی را براساس اتومبیل طراحی كردند. در حومههای شهری كه در اطراف تمام شهرهای ما سر بر آوردهاند، تراكم خیلی پایین بود و لذا اتومبیلها میتوانستند تنها شكل حمل و نقل باشند، بدون آنكه تراكمی به وجود آورند. ساختمانسازی از دیگر تأسیسات خدماتی مجزا بود تا محیط مسكونی از هجوم اتومبیلها در امان بماند. مراكز خرید و فروش به وسیله پاركینگها محاصره میشد. آزادراهها و خیابانهای اصلی صرفاً به گونهای طراحی شده بودند كه ترافیك اتومبیلها را روان سازند. تراكم پایین جمعیت باعث میشد كه حمل و نقل بخش عمومی چندان رونقی نداشته باشد و پاركینگهای مورد استفاده شخصی توسعه یافتند. جادههایی كه میشد در آنها سریع راند، پیادهروی را یا ناخوشایند میكرد و یا به لحاظ فیزیكی آن را ناممكن میساخت.
توسعه خودخواسته، هزینههای زیادی برمیدارد: خانهسازی و حمل و نقل، بالغ بر ۵۰% هزینه مصرفی آمریكاییها را در برمیگیرد. با این وجود، توسعه مناطق حومه شهر، اكنون به اندازه مناطقی كه بر اساس فعالیت ترامواها و در اوایل قرن بیستم ساخته شده بودند و مردم در این محیط مسكونی میتوانستند برای رفتن به فروشگاههای محلی و به مراكز حمل و نقل عمومی پیاده رفت و آمد كنند، مطلوبیت زندگی كردن را ندارند. در بسیاری از جهات، این حومه های شهری جدید، مطلوبیت كمتری برای زیستن دارند. به عنوان مثال، والدین مجبورند كه زمان زیادی را برای بردن بچههایشان به جاهای مختلف رانندگی كنند. رفت و آمدها اغلب اعصاب خردكن است و شما هر روز با آزادراههای مخوف و پیادهروهای باریك دست و پنجه نرم میكنید.
طراحان شهرهای جدید نشان دادند كه محیطهای مسكونی، زمانی برای زیستن مطلوبتر هستند كه به شكل حومههای شهری قدیمی دوران ترامواها طراحی شوند. بنابراین آنها نمیتوانند میان سیستم حمل و نقلی كه مشتمل بر وسایل عمومی و پیادهروی و علاوه بر آن، اتومبیلرانی بشود، توازن ایجاد كنند، اما به دلیل شیدایی و شیفتگی آمریكاییهای پس از جنگ به تكنولوژی، ما در طی چندین دهه، دست به توسعه حومه شهر براساس آزادراهها زدهایم. این در حالی بود كه آنها سودمندی زیادی را به همراه نداشتهاند (حتی احتمالاً سطح سودمندی را كمتر هم كردهاند). به جای آن ما میتوانستیم دست به طراحی محیطها مسكونیای بزنیم كه در آن، شكل حمل و نقل با تكنولوژی پایین كه پیادهروی نامیده می شود، تقویت گردد.
طراحان شهرهای آمریكایی پس از جنگ، تحولات جدیدی را براساس اتومبیل طراحی كردند. در حومههای شهری كه در اطراف تمام شهرهای ما سر بر آوردهاند، تراكم خیلی پایین بود و لذا اتومبیلها میتوانستند تنها شكل حمل و نقل باشند، بدون آنكه تراكمی به وجود آورند. ساختمانسازی از دیگر تأسیسات خدماتی مجزا بود تا محیط مسكونی از هجوم اتومبیلها در امان بماند. مراكز خرید و فروش به وسیله پاركینگها محاصره میشد. آزادراهها و خیابانهای اصلی صرفاً به گونهای طراحی شده بودند كه ترافیك اتومبیلها را روان سازند. تراكم پایین جمعیت باعث میشد كه حمل و نقل بخش عمومی چندان رونقی نداشته باشد و پاركینگهای مورد استفاده شخصی توسعه یافتند. جادههایی كه میشد در آنها سریع راند، پیادهروی را یا ناخوشایند میكرد و یا به لحاظ فیزیكی آن را ناممكن میساخت.
توسعه خودخواسته، هزینههای زیادی برمیدارد: خانهسازی و حمل و نقل، بالغ بر ۵۰% هزینه مصرفی آمریكاییها را در برمیگیرد. با این وجود، توسعه مناطق حومه شهر، اكنون به اندازه مناطقی كه بر اساس فعالیت ترامواها و در اوایل قرن بیستم ساخته شده بودند و مردم در این محیط مسكونی میتوانستند برای رفتن به فروشگاههای محلی و به مراكز حمل و نقل عمومی پیاده رفت و آمد كنند، مطلوبیت زندگی كردن را ندارند. در بسیاری از جهات، این حومه های شهری جدید، مطلوبیت كمتری برای زیستن دارند. به عنوان مثال، والدین مجبورند كه زمان زیادی را برای بردن بچههایشان به جاهای مختلف رانندگی كنند. رفت و آمدها اغلب اعصاب خردكن است و شما هر روز با آزادراههای مخوف و پیادهروهای باریك دست و پنجه نرم میكنید.
طراحان شهرهای جدید نشان دادند كه محیطهای مسكونی، زمانی برای زیستن مطلوبتر هستند كه به شكل حومههای شهری قدیمی دوران ترامواها طراحی شوند. بنابراین آنها نمیتوانند میان سیستم حمل و نقلی كه مشتمل بر وسایل عمومی و پیادهروی و علاوه بر آن، اتومبیلرانی بشود، توازن ایجاد كنند، اما به دلیل شیدایی و شیفتگی آمریكاییهای پس از جنگ به تكنولوژی، ما در طی چندین دهه، دست به توسعه حومه شهر براساس آزادراهها زدهایم. این در حالی بود كه آنها سودمندی زیادی را به همراه نداشتهاند (حتی احتمالاً سطح سودمندی را كمتر هم كردهاند). به جای آن ما میتوانستیم دست به طراحی محیطها مسكونیای بزنیم كه در آن، شكل حمل و نقل با تكنولوژی پایین كه پیادهروی نامیده می شود، تقویت گردد.