• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ایثار ، آنچه معنیش را نمی دانم!

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
"[h=3]


جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان**​
به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و​
پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او​
را از باتلاق خارج کند.​
مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار​
ارزشش را دارد یا نه ؟​
دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی​
حرف های مافوق اثری نداشت و ...​
سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی​
شانه هایش کشید و به پادگان رساند​
افسر مافوق به سراغ آن ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد​
و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :من به تو گفتم ممکنه که ارزشش​
را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتی​
سرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشت​
منظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ می شه بگی؟
سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز
زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی می کنم.​
اون گفت: " جیم .... من می دونستم که تو به کمک من می آیی
--

--
 
بالا