• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

بادبادک بالاتری می‌خواهی، نخ بلند‌تری به آن ببند!

rahnama

پدر ایران انجمن
راه سوم-احمد حلت-مجله موفقیت شماره221


کنار ساحل دریا نشسته بودم و به مسابقه پرواز بادبادک بچه‌ها نگاه می‌کردم. یکی از بچه‌ها که پدری پولدار داشت بادبادکی گران‌قیمت را به پرواز درآورده بود که در ارتفاع بیست‌متری بالای سر ما مانند اژدها در هوا تکان می‌خورد. اما پسربچه فقیری با پارچه نازک و چسب و نی برای خودش بادبادکی ساده ساخته بود که در عین سادگی از همه بادبادک‌های ساحل بیشتر اوج گرفته بود. او یکه‌تاز بلندترین ارتفاع بود و از این بابت به خود می‌بالید. حتی آنها که زیباترین و گران‌بهاترین بادبادک‌ها را داشتند حسرت اوج و ارتفاع پرواز بادبادک دست‌ساز پسربچه فقیر را می‌خوردند. به خاطر دارم که چندین بار پسری که بادبادک اژدهایی داشت با حسرت به پسربچه فقیر می‌نگریست و از او راز پرواز در اوج را می‌پرسید. اما او با نگاهی سرشار از شادی کودکانه می‌گفت: "راز چی؟! رازی وجود ندارد!"
اما من خوب می‌دانستم که رازی هست و آن راز بزرگ نخ طولانی‌تری است که پسربچه فقیر به بادبادک دست‌سازش بسته بود. او چون بادبادک خود را از مغازه به صورت آماده نخریده بود در نتیجه محدود به طول نخ استاندارد بادبادک‌های معمولی نبود و می‌توانست هر چه دلش بخواهد نخ به ته بادبادکش ببندد. بادبادک او بالاتر و بالاتر می‌رفت چون نخ طولانی‌تر نسبت به بقیه به آن بسته شده بود و این همان راز سوم این شماره است که اگر آن را دریابیم می‌فهمیم چرا خیلی از بچه‌هایی که در رفاه و آسایش کامل به سر می‌برند در زندگی اجتماعی نمی‌توانند مانند بچه‌های فقیر و محروم اوج بگیرند و به مدارج بالاتری دست یابند. مقصر اصلی در پایین بودن ارتفاع پرواز خیلی از عاشقان پرواز در آسمان چیزی نیست جز کوتاهی نخی که به پای ذهن خود بسته‌اند.
این نخ‌ها نامریی هستند اما وجود دارند و اجازه نمی‌دهند بادبادک آرزوهای خیلی از آدم‌ها در زندگی اوج بگیرد و به ارتفاعات بالاتری که حسرتش را می‌خورند صعود کند. خوب به اطرافتان نگاه کنید تفاوت طول نخ‌های دست و پاگیر ذهنی آدم‌ها و نقش تعیین‌کننده این نخ‌های ذهنی در محرومیت و فقر افراد دوروبرتان را به خوبی مشاهده می‌کنید.
راه سوم این شماره می‌گوید: "مهم نیست بادبادک تو چقدر گرانبها و زیبا و اصیل و بی‌نظیر باشد. اگر نخ کوتاهی به پای آن می‌بندی بدان که آرزوی پرواز در اوج آسمان را برای همیشه از این بادبادک گرفته‌ای. درست مثل عقابی که شهپرهایش را با قیچی بزنند و در میان دشت رهایش کنند. کسی که دست و پای خودش را به قید و بندهای ذهنی می‌بندد هرگز نمی‌تواند مسافت طولانی از آرامشکده ذهن خود دور شود و همیشه به اندازه‌ای می‌تواند دل به دریا بزند و خطر کند که طول طناب قیدها و درازی بندهایش اجازه می‌دهند."
وقتی فیلمی تماشا می‌کنی که مستقیم یا غیرمستقیم به تو می‌گوید آدم‌هایی با ویژگی‌های تو عاقبتی این چنینی خواهند داشت و یا از رسیدن به این چیزها تا ابد محروم خواهند ماند در واقع داری نخ آرزوهای خود را به اندازه‌ای که قصه‌گوی فیلم در ذهن خود داشته کوتاه می‌کنی. وقتی کتابی می‌خوانی که به تو القا می‌کند حد پرواز تو در آسمان آرزوهایت این‌قدر بیشتر نیست و تو محکوم به پریدن در آسمان‌های کم‌ارتفاع هستی، در واقع انگار قیچی برداشته‌ای و نخ بادبادک آرزوی خود را از چیزی که هست به چیزی که نویسنده کتاب خیال می‌کند کاهش می‌دهی. برای همین همیشه توصیه می‌کنند در مورد ایده‌ها و آرزوهای طلایی و بزرگ خود با کسانی که کم‌جنبه هستند و ظرفیت ندارند صحبت نکن. فقط صحبت کردن خشک و خالی با این افراد حتی اگر هیچ چیزی هم نگویند می‌تواند سقف آرزوهای تو را کوتاه کند و نگاه بلندپروازانه تو به زندگی را به ارتفاعات پست بکشاند. جایی که آرزوی بزرگ داشتن مال از ما بهتران است و تو باید به زندگی بخور و نمیری که برحسب اتفاق و به طور شانسی برایت مقرر شده راضی شوی.
قیچی‌هایی که برای بریدن و کوتاه کردن نخ‌های بادبادک آرزوها در دوروبر آدم‌ها وجود دارند کم نیستند.
یک نمونه از این قیچی‌ها آدم‌های بی‌کفایتی هستند که به مدد فریب و دروغ و ناراستی موفق شده‌اند بادبادک خود را تا ارتفاعی بلندتر از بقیه به پرواز درآورند. اگر قرار باشد یک انسان خودساخته، با دستان خالی بادبادکی خاص خود بسازد و به آن هر اندازه نخ که دوست دارد ببندد و در آسمان به پرواز درآورد که دیگر کسی برای بادبادک‌های ظاهرا اوج‌گیر بی‌کفایت‌ها اهمیتی قایل نمی‌شود. به همین خاطر بی‌کفایت‌ها به گرد خودساخته‌ها جمع می‌شوند و برای آنها از بی‌ارزشی آسمان و پرواز صحبت می‌کنند و این‌که چگونه با هیچ زحمتی و سختی موفق شده‌اند ارتفاع بگیرند و در اوج به تماشای بقیه بپردازند.
برای نمونه ببینید چگونه وقتی یک شاگرد معمولی ناگهان درس‌خوان می‌شود و نمراتش عالی می‌شوند، تیم شاگرد ممتازهای سفارشی مدرسه ناگهان برآشفته می‌شوند و او را تحقیر می‌کنند و از سخت بودن امتحانات بعدی و سابقه ضعیف گذشته‌اش می‌ترسانند.
یا وقتی یکی از کارمندان شرکت تصمیم به تلاش و فعالیت بیشتری می‌گیرد، آنها که می‌خواهند اوضاع همین‌طوری که هست بماند دست به کار می‌شوند و به شکل‌های مختلف سعی می‌کنند تلاش مضاعف او را زیر سوال ببرند و بی‌ارزش سازند و یا برعکس در این تلاش به دنبال دلایل بدخواهانه بگردند.
خودساخته‌هایی که خودشان بادبادک آرزوهایشان را می‌سازند و خودشان هر اندازه که بخواهند نخ به بادبادکشان می‌بندند را خیلی‌ها دوست ندارند. آنها برای کسانی که عمری را در چارچوب قید و بندهای دست و پاگیر خود را اسیر کرده‌اند اصلا جالب نیستند و برعکس مشکل‌آفرین و خطرساز هم تلقی می‌شوند.
درست مثل راننده‌های مرد که وقتی با خانواده سوار ماشین هستند و می‌بینند راننده اتومبیل کناری خانمی است که با تسلط مشغول رانندگی است برمی‌آشوبند و با غرولند و حتی ایجاد مانع و مزاحمت سعی می‌کنند ثابت کنند که مردان برای رانندگی در مواقع دشوار و بحرانی و شلوغ ماهرتر و تواناتر از خانم‌ها هستند. این آقایان عمری تلاش کرده‌اند نخ بادبادک آرزوی رانندگی همسر و دخترانشان را در منزل کوتاه کنند و وقتی در خیابان بانویی را می‌بینند که راحت و آسوده و از همه مهم‌تر مسلط مشغول رانندگی‌اند، در واقع تمام بافته‌های خود را نقش بر آب می‌بینند.
راه سوم این شماره می‌گوید: "اگر بادبادکی می‌خواهی که ارتفاع بالاتری برود، کافی است نخ بلندتری به آن ببندی اما بدان که بادبادک‌بازهای قیچی به دست در دوروبر تو کم نیستند که به شکل‌های مختلف یا وادارت می‌کنند خودت نخ بادبادکت را کوتاه کنی و یا در کمین هستند تا به محض این‌که حواست پرت شد و مشغول به کاری فرعی و نامهم شدی، نخ بادبادک تو را کوتاه کنند."
راه سوم این شماره را آن دسته از افرادی که بدون داشتن ماشین تصمیم می‌گیرند گواهینامه بگیرند خوب می‌فهمند. این افراد اگر اراده‌ای قوی برای تا آخر راه رفتن را در خود زنده نگه ندارند خیلی سریع توسط آدم‌هایی که گواهینامه ندارند و یا از پشت فرمان نشستن این افراد راضی نیستند مایوس می‌شوند و شرکت در کلاس و آزمون رانندگی را به تاخیر می‌اندازند. آیا می‌دانید که جمله کلیشه‌ای و یکسانی که همه این ناامید‌سازهای حرفه‌ای برای انصراف می‌گویند چیست؟ آنها می‌گویند: "تو که الان ماشین نداری! گرفتن گواهینامه به چه دردت می‌خورد؟ بگذار هر وقت صاحب ماشین شدی آن موقع به دنبال گواهینامه برو!" و من آدم‌های زیادی را می‌شناسم که موهای سرشان سفید شده و سن و سالی از آنها گذشته اما همیشه به خاطر همین استدلال به ظاهر ساده و منطقی سراغ آزمون رانندگی نرفته‌اند. اگر خوب به جمله کلیشه‌ای و قالبی مورد استفاده اشخاص ناامید‌ساز دقت کنید می‌بینید که کاری که این جمله انجام می‌دهد دقیقا نقش یک قیچی برای کوتاه کردن نخ آرزوی بادبادک رانندگی است. قیچی‌ای که متاسفانه برای خیلی‌ها کار می‌کند و آنها را برای مدت‌ها از لذت رانندگی و شکوفایی مهارتی ساده در وجودشان محروم می‌سازد.
راه سوم این شماره همچنین رازی بزرگ برای آن دسته از افرادی را برملا می‌سازد که زندگی معمولی خوبی دارند اما همیشه حسرت آن را می‌خورند که چرا آدم‌های دوروبرشان با وجود استعداد ضعیف‌تر و ناتوانی بیشتر از آنها جلوترند و از امکانات و مواهب بیشتری برخوردار هستند. آن راز بزرگ چیزی نیست جز اصرار این آدم‌ها به کوتاه نگه داشتن نخ بادبادک آرزوهایشان. در واقع آنها خودشان با دست خود، نخ بادبادک آرزوهای خود را هر روز کوتاه می‌کنند و بال پرواز مرغ خیال خود را هر روز صبح که از خواب برمی‌خیزند می‌چینند و لبه کلاهی که خود بر سر می‌گذارند را هر روز بلندتر می‌کنند تا آسمان کمتری مقابل چشمان آنها دیده شود.
در واقع دلیل خیلی ساده این‌که چرا آدم‌های ناتوان و ضعیف اطراف آدم‌های توانمند و قوی رشد بیشتری می‌کنند و آنها را کنار می‌زنند و امکانات بیشتری نصیب خود می‌سازند تنها و تنها نخ طولانی است که انسان‌های ضعیف به دست و پای خود بسته‌اند. حتی خیلی از این افراد ضعیفی که بادبادک خواسته‌هایشان به ارتفاعات بالاتر می‌روند و هر روز هم بیشتر اوج می‌گیرند با وجود ضعف و ناتوانی واضحی که دارند به خاطر این‌که اصلا به طول مشخصی از نخ و طناب مقید نیستند نسبت به افراد توانمندی که نخ‌های قید و بند ذهنی‌شان هر روز ضخیم‌تر و انبوه‌تر می‌شود همیشه سرتر و جلوتر و پیشگام‌تر هستند. و این نقطه ضعف اصلی افراد توانمند اما عقب‌مانده و محروم است.
وقتی انسانی علاوه بر مهارت و شغلی که در آن آموزش دیده و یا مدرک دارد، به سراغ شغل و مهارت جدیدی می‌رود در واقع دارد نخ بادبادک توانمندی و آرزوی خود را بلندتر می‌کند.
وقتی شخصی ورزش می‌کند و به طور منظم به تحرک و تمرینات ورزشی می‌پردازد. در حقیقت دارد نخ بادبادک سلامتی و طول عمر خود را طولانی‌تر می‌کند و در مقابل وقتی کسی به سراغ کشیدنی‌های دودی اعم از سیگار و قلیان و پیپ می‌رود در حقیقت شبیه کسی است که خودش با دست خودش نخ عمر خود را کوتاه می‌کند.
هر تست اضافه‌ای که یک دانش‌آموز پشت‌کنکوری می‌زند دقیقا مانند آن است که یک سانتی‌متر به طول نخ قبولی خودش اضافه می‌کند و هر روزی که هدر می‌دهد و هر فرصتی که می‌سوزاند شبیه آن است که به نخ افزایش رتبه بقیه اضافه می‌کند.
راه سوم این شماره شاید به مذاق بعضی خوش نیاید! به خصوص کسانی که دوست دارند تقصیر محرومیت و ناکامی‌های زندگی خود را به گردن شرایط و عوامل بیرونی بیندازند. اما حقیقت این است که مقصر وضعیت زندگی فعلی همه آدم‌ها در مرحله اول خود آنها هستند. آنها به دست خود و با پذیرش القای اطرافیان نخ آرزوها و تلاش خود را هر روز کوتاه می‌کنند و اتفاقا هر روز هم این کار را انجام می‌دهند تا مبادا بادبادک خواسته‌هایشان اوج نگیرد و بالاتر نرود.
خیلی‌ها در شهر خود نمی‌توانند شغل مناسبی به دست آورند، اما هیچ‌وقت به شهرهای پردرآمدتر کوچ نمی‌کنند چرا که نخ ذهنی‌شان تا دم دروازه‌های شهر خودشان بیشتر دوام نمی‌آورد و همین که چند قدم از شهر خود فاصله می‌گیرند آن‌چنان دچار وحشت می‌شوند که با اولین وسیله و به هر زحمتی که هست سر جای اول خود برمی‌گردند.
آنها با وجودی که می‌‌دانند در فاصله دورتری از محلی که به آن عادت داده شده‌اند می‌توانند راحتی و درآمد بیشتری به دست آورند اما تا آخر عمر به آن‌جا نمی‌روند و خود و خانواده خود را به زحمت ماندن در شرایط سخت قانع می‌کنند. در حقیقت سختی و درماندگی و محرومیتی که خیلی از این قبیل اشخاص نصیبشان می‌شود به دلیل نخ ذهنی کوتاهی است که مانع از پرواز آنها می‌شود و مشکل این‌جاست که این اشخاص بی‌آن که بدانند خودشان شبانه‌روز در حفظ این نخ ذهنی و کوتاه کردن آن زحمت می‌کشند و یک لحظه نیز از آن دست برنمی‌دارند.
راه سوم این شماره راه ساده اوج گرفتن را معرفی می‌کند. می‌خواهی بالاتر بروی و فعلا نمی‌توانی خود را از نخ ذهنی‌ات رها کنی، پس لااقل آن را هر روز طولانی‌تر کن. بگذار اوج آسمان به تو نشان دهد که چقدر استعداد برای پرواز داری و چقدر شایستگی برای فتح قله‌های بلند در عمق وجود تو نهفته است. وقتی به قله برسی خواهی دید که دیگر هیچ اثری از نخ‌های محدودسازی ذهنی نیست. و تازه آن موقع است که نگاه تو به سمت آسمان کشانده می‌شود.
 
بالا