شايد گيراتر از «حسن خلق»، واژهاى نباشد كه ترسيم كننده روحىزلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبهدار باشد. چيزى كه عنوان برجستهرفتار يك مسلمان است و معيار كمال ايمان يك مؤمن، آنگونه كهرسول خدا(ص) نيز، به اين فضيلت متعالى آراسته بود. بخشى از اخلاق نيكو، در «خوشرويى» متجلى است، بخشى در«خوشخويى» و بخشى هم در «خوشگويى». و چه خوش است كه به اينسه «خوش» مبارك و مقدس، بپردازيم و از آنها كليدى براى گشودنقلعه دلها و عاملى براى تحكيم رابطهها بسازيم. ...
خوشرويى
در مواجهه دو نفر با يكديگر، پيش از هر سخن و عمل، دوصورت با هم روبهرو مىشود. مواجهه دو انسان با هم و كيفيت اينرويارويى چهرهها، نقش عمده در نحوه گفتار و رفتار دارد و رمزگشايش قفل دلهاست.
«خوشرويى»، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند.
هم در گفتار آشكار مىشود، هم در رفتار.
چه بسا رابطهها و دوستيهايى كه با «ترشرويى» و «اخم كردن» و«عبوس شدن» به هم خورده است. از سوى ديگر مبدا بسيارى از آشناييهاهم يك «تبسم» بوده است.
وقتى با چهره شكفته و باز با كسى روبهرو مىشويد، در واقع كليدمحبت و دوستى را به دست او دادهايد. برعكس، چهره اخمو وابروهاى گرهخورده و صورت درهم و بسته، دريچه ارتباط وصميميت را مىبندد.
اگر اين خوشرويى و خندهرويى با نيت پاك و الهى انجام گيرد،علاوه بر تاثير محبتآفرين، «حسنه» و «عبادت» به حساب مىآيد.
از امام باقر(ع) سخن بياوريم كه فرمود:
«تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنة»; (1) .
لبخند انسان به چهره برادر دينىاش «حسنه» است!
تبسم، مبدا بسيارى از آشناييها و زداينده بسيارى از غمها وكدورتهاست. شگفت از كسانى است كه از اين كار بىزحمت و رنج وخرج، كه بركات فراوان دارد، طفره مىروند و به سختى حاضرند«گلخنده» مسرت را بر لبان خود و چهره ديگران بيافرينند.
برخورد با چهره باز با ديگران، آنان را آمادهتر مىسازد تا دل بهدوستى با شما بسپارند. خندهرويى و بشاش بودن، ديگران را دل وجرات مىبخشد، تا بىهيچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنايى را بازكنند و سفره دلشان را پيشتان بگشايند.
اگر با خوشرويى، بتوانيد بار سنگين غم دوستان را سبك كنيد،كارتان عبادت است و اگر با يك تبسم، بتوانيد خاطرى را شاد سازيد، بهخدا نزديكتر شدهايد. به قول حافظ:
دايم گل اين بستان، شاداب نمىماند.
درياب ضعيفان را، در وقت توانايى.
غمزدايى
وقتى يك چهره گشاده و لبخند صميمى، غمى را از دل مىزدايد،چرا بايد از اين «احسان»، دريغ كرد؟
بعضيها حضورى غمآفرين دارند، برخى هم محضرى غمزدا.گروه اخير، آيت لطف الهىاند كه قدرشان ناشناخته است.
سعدى مىگويد:
گفته بودم چو بيايى غم دل با تو بگويم چه بگويم؟ كه غم از دل برود چون تو بيايى.
انسانها نيازمند محبتاند.
اين تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرويى برطرف نمىشود.
اگر اولين برخورد ما با كسى، به گونهاى باشد كه غم او را به شادىو نگرانىاش را به اطمينان مبدل سازد، دريچهاى به دنياى صفا و سروربه رويش گشودهايم. اين نيز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.
باز هم حديثى از حضرت صادق(ع):
«من اخذ من وجه اخيه المؤمن قذاة كتب الله له عشر حسنات»; (2) .
كسى كه از چهره برادر دينىاش، رنج و اندوهى را بزدايد، خداوندبه پاداش آن، ده «حسنه» در نامه اعمالش مىنويسد.
مگر اين كار نيك، چه اندازه زحمت دارد؟
البته اين رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربانمىخواهد و عاطفهاى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شاد كردنديگران، چهره ديگرى از همين «غمزدايى» است. گاهى با توجهى،نگاهى، محبتى، كلامى، هديهاى و ... مىتوان انسانى را مسرور ساختو در نتيجه خدا را از خود راضى ساخت.
در اين زمينه، باز هم سخنى از پيشواى صادق شيعه بياوريم كهفرمود:
«ايما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عز و جل»; (3) .
هر مسلمانى كه با مسلمانى ديدار كند و در برخورد، او را شادمانسازد، خداى متعال نيز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.
وقتى مىتوان با كلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذير،خاطرى را خرسند ساخت، چرا بايد با گفتن كلماتى ناخوشايند واندوهآفرين، غم بر چهره ديگرى نشاند و او را به ياد روزهاى تلخشانداخت و او را مايوس و دلسرد ساخت؟
هنرمند كسى است كه بتواند غبار غم از خاطرها بزدايد. باز به قولحضرت لسانالغيب:
سمنبويان، غبار غم چو بنشينند، بنشانند.
پرىرويان قرار از دل چو بستيزند، بستانند.
خوشگويى
از شاخههاى ديگر «حسن خلق»، كه رابطهها را استوارتر و پيوندهارا صميمىتر مىسازد، گفتار دلپذير و شادىبخش است. متانت درسخن و ادب در گفتار و زيبايى در كلام، خصلت پاكدلان بىكينه استو خلق و خوى اولياء دين.
ارزش انسان و جوهره وجودىاش را زبان و بيان روشن مىسازد:
يكى تحقير مىكند، يكى تشويق.
يكى عيبجويى مىكند، ديگرى تحسين و تقدير.
يكى ملامت مىكند، ديگرى پر و بال مىدهد و اميد مىآفريند.
كدام يك خوبتر است؟
شما خودتان چگونه بيان و زبانى داريد؟ تلخ يا شيرين؟ گزنده يامرهم گذارنده؟
آيا با ديگران همانگونه صحبت مىكنيد كه دوست داريد ديگرانبا شما آنچنان حرف بزنند و خطاب كنند؟
پذيرايى از ديگران، هميشه با غذا و ميوه و شيرينى نيست.
گاهى پذيرايى، با يك كلام خوب و سخن شايسته است. اين اكرام،بالاتر از تغذيه و اطعام است، چرا كه گفتار شايسته و زيبا، غذاى روحاست.
گفتن يك «آفرين»، «احسنت»، «باركالله» مگر چقدر هزينه و خرجدارد؟
كسانى هستند كه جان مىدهند، ولى حاضر نيستند يك كلامتشويقآميز و محبتبار بر زبان جارى كنند. بشنويم از رسولخدا(ص) كه اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است كهفرموده است:
«من اكرم اخاه المؤمن بكلمة يلطفه بها و فرج عنه كربته لم يزل فى ظل اللهالممدود عليه الرحمة ما كان فى ذلك»; (4) .
هر كس برادر باايمانش را با گفتن كلامى ملاطفتآميز و غمزدا،مورد تكريم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است، گوينده آن سخنهمواره در سايه رحمت گسترده الهى به سر مىبرد.
كلام تشويقى و آفرين و مرحبا گفتن بر عمل شايسته ديگرى نيز،از اينگونه صالحات است. باز هم از كلام امام صادق(ع) بشنويم:
«من قال لاخيه المؤمن «مرحبا» كتب الله له مرحبا الى يوم القيامة»; (5) .
هر كس به برادر مؤمن خود «مرحبا» بگويد، خداى متعال تا روزقيامتبراى او مرحبا و آفرين مىنويسد.
غير از پاداش الهى، تاثيرات اجتماعى «خوشگويى» در نرم ساختندلها و جلب عاطفهها و استوار ساختن رابطهها مشهود است. آنكهخوشسخن باشد، از ديگران نيز كلام نيكو مىشنود. «اين جهان كوه استو فعل ما ندا» و البته كه حرف و سخن ما هم در كوهستان زندگيها انعكاسدارد و خوبى آن به خود ما منعكس مىشود.
كسى كه گفتار مؤدبانه داشته باشد، ديگران نيز با او مؤدبانه سخنخواهند گفت. وگرنه ... «كلوخانداز را پاداش، سنگ است». از كلام مولاعلى(ع) است كه:
«اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب»; (6) .
زيبا خطاب كنيد، تا جواب زيبا بشنويد!...
كيفيتبرخورد ما با انسانهاى ديگر، همان نتيجه را به ماء;//:فبرمىگرداند. ادب، ادب مىآورد و توهين و فحش، بدزبانى و اهانتمتقابل را در پى دارد.
خوشخويى
از رموز موفقيتحضرت رسول(ص) در دعوت و رسالتخويش، اخلاق نيكو و برخورد شايسته و جذاب با مردم بود. «حسنخلق» آن حضرت، امتياز بارز آن مظهر رافت و رحمتبود. با همين«اكسير اعظم» دلها را جذب مىكرد، دشمنان را دوست مىساخت، كينههارا به مهربانى مبدل مىكرد، الفت مىآفريد و پيوند مىداد، دلها را با دلها،دستها را با دستها! و به همين سبب مدال «انك لعلى خلق عظيم» (7) از خداىعظيم دريافت كرد.
كلام نرم، رفتار شايسته، گفتار مؤدبانه و جاذبهدار، تحمل فراوان وحلم و بردبارى و چهره گشاده و بشاش، از مظاهر و جلوههاى «حسنخلق» است. به تعبير ديگر، وقتى محبتخود را به ديگران ببخشيد، درحوادث، صبور و شكيبا باشيد، خشم خود را فرو خورده،خويشتندارى كنيد، بدى را با خوبى پاسخ دهيد و از خشونت وعصبانيت و بدزبانى و تحقير و توهين و تكبر به دور باشيد، داراى«حسن خلق» هستيد.
اگر خداوند به صاحبان حسن خلق، پاداش جهاد و شهادتمىدهد، بيجا و گزاف نيست، چرا كه اين هم نوعى مجاهده دارد. پيامبراكرم(ص) براى تثبيت و گسترش همين كمالات اخلاقى و «خوشخويى»برانگيخته شد. از كلمات نورانى او است:
«ان الرجل يدرك بحسن خلقه درجة الصائم القائم»; (8) .
گاهى انسان در سايه خوشخويى، به مقام و رتبه روزهدارانشبزندهدار مىرسد!
انسى كه مؤمنان با يكديگر مىگيرند، بسيار قيمتى و باارزش استو اين در سايه خوش اخلاقى پديد مىآيد كه حلقه وصل انسانها به هماست. در جوامع غربى، برخوردها اگر شاد و همراه با لبخند است، آنخوشرويىها حركات سطحى و ظاهرى است و ريشه در عمق دلهاندارد. «اخلاق آمريكايى» و «اروپايى»، تصنعى است. اما حسن خلق وخوش برخوردى در جوامع ايمانى و اسلامى، ريشه در متن عقيده داردو انسانها با هم يكدل و صميمىاند، و دلسوز و رؤوف و بامحبت!
پيامبر اكرم(ص) رابطه مؤمن با مؤمن و برخوردشان را با هم،همچون رسيدن يك تشنه به آب سرد و گوارا مىداند كه با آن سيرابىمىشود:
«ان المؤمن ليسكن الى المؤمن كما يسكن قلب الظمان الى الماء البارد.» (9) .
در كجاى اخلاق غربى، اين حالتيافت مىشود؟
در معاشرت مسلمانان با هم، بايد «همدلى»، بيش از «وحدتفيزيكى» و «پيوند سطحى» حاكم باشد، تا به انس و الفتهاى پايدار ورابطههاى درونى بيانجامد. با سلام و مصافحه و حسن خلق و چهره بازو لبخند محبتزا و غمزدا و برخورد نيك، اين مهم تامين مىشود.ميزان اسلامى بودن اخلاق هر مسلمان را بايد در نحوه معاشرتش باديگران جستجو كرد. خوش خلقى ، دين و مرام مسلمانى است. بهفرموده حضرت رسول(ص): «ايمان كسى كاملتر است كه اخلاقش بهترباشد، كسى به پيامبر شبيهتر و به او نزديكتر است كه خوش خلقتر باشد» (10) و بهتعبير امام صادق(ع):
«پس از عمل به واجبات الهى، محبوبترين كارها نزد خداوند، آن است كهانسان اخلاقى سازگار با مردم داشته و اهل «مدارا» باشد.» (11) .
بارى ... گفتار و رفتار ما «آيينه شخصيت» ماست، بكوشيم هر چهروشنتر و شفافتر باشد.
پىنوشتها:
1) اصول كافى (عربى)، ج 2، ص 188.
2) همان، ص 206.
3) همان، ص 192.
4) همان، ص 206.
5) همان.
6) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 1، ص 139.
7) سوره قلم، آيه 4.
Cool ميزانالحكمه، ج 3، ص 140.
9) بحارالانوار، ج 71، ص 280.
10) ميزانالحكمه، ج 3، ص 142.
11) اصول كافى، ج 2، ص 100.
منبع:کتاب اخلاق معاشرت(جواد محدثی)
منبع: روانشناسی و مشاوره
خوشرويى
در مواجهه دو نفر با يكديگر، پيش از هر سخن و عمل، دوصورت با هم روبهرو مىشود. مواجهه دو انسان با هم و كيفيت اينرويارويى چهرهها، نقش عمده در نحوه گفتار و رفتار دارد و رمزگشايش قفل دلهاست.
«خوشرويى»، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند.
هم در گفتار آشكار مىشود، هم در رفتار.
چه بسا رابطهها و دوستيهايى كه با «ترشرويى» و «اخم كردن» و«عبوس شدن» به هم خورده است. از سوى ديگر مبدا بسيارى از آشناييهاهم يك «تبسم» بوده است.
وقتى با چهره شكفته و باز با كسى روبهرو مىشويد، در واقع كليدمحبت و دوستى را به دست او دادهايد. برعكس، چهره اخمو وابروهاى گرهخورده و صورت درهم و بسته، دريچه ارتباط وصميميت را مىبندد.
اگر اين خوشرويى و خندهرويى با نيت پاك و الهى انجام گيرد،علاوه بر تاثير محبتآفرين، «حسنه» و «عبادت» به حساب مىآيد.
از امام باقر(ع) سخن بياوريم كه فرمود:
«تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنة»; (1) .
لبخند انسان به چهره برادر دينىاش «حسنه» است!
تبسم، مبدا بسيارى از آشناييها و زداينده بسيارى از غمها وكدورتهاست. شگفت از كسانى است كه از اين كار بىزحمت و رنج وخرج، كه بركات فراوان دارد، طفره مىروند و به سختى حاضرند«گلخنده» مسرت را بر لبان خود و چهره ديگران بيافرينند.
برخورد با چهره باز با ديگران، آنان را آمادهتر مىسازد تا دل بهدوستى با شما بسپارند. خندهرويى و بشاش بودن، ديگران را دل وجرات مىبخشد، تا بىهيچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنايى را بازكنند و سفره دلشان را پيشتان بگشايند.
اگر با خوشرويى، بتوانيد بار سنگين غم دوستان را سبك كنيد،كارتان عبادت است و اگر با يك تبسم، بتوانيد خاطرى را شاد سازيد، بهخدا نزديكتر شدهايد. به قول حافظ:
دايم گل اين بستان، شاداب نمىماند.
درياب ضعيفان را، در وقت توانايى.
غمزدايى
وقتى يك چهره گشاده و لبخند صميمى، غمى را از دل مىزدايد،چرا بايد از اين «احسان»، دريغ كرد؟
بعضيها حضورى غمآفرين دارند، برخى هم محضرى غمزدا.گروه اخير، آيت لطف الهىاند كه قدرشان ناشناخته است.
سعدى مىگويد:
گفته بودم چو بيايى غم دل با تو بگويم چه بگويم؟ كه غم از دل برود چون تو بيايى.
انسانها نيازمند محبتاند.
اين تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرويى برطرف نمىشود.
اگر اولين برخورد ما با كسى، به گونهاى باشد كه غم او را به شادىو نگرانىاش را به اطمينان مبدل سازد، دريچهاى به دنياى صفا و سروربه رويش گشودهايم. اين نيز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.
باز هم حديثى از حضرت صادق(ع):
«من اخذ من وجه اخيه المؤمن قذاة كتب الله له عشر حسنات»; (2) .
كسى كه از چهره برادر دينىاش، رنج و اندوهى را بزدايد، خداوندبه پاداش آن، ده «حسنه» در نامه اعمالش مىنويسد.
مگر اين كار نيك، چه اندازه زحمت دارد؟
البته اين رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربانمىخواهد و عاطفهاى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شاد كردنديگران، چهره ديگرى از همين «غمزدايى» است. گاهى با توجهى،نگاهى، محبتى، كلامى، هديهاى و ... مىتوان انسانى را مسرور ساختو در نتيجه خدا را از خود راضى ساخت.
در اين زمينه، باز هم سخنى از پيشواى صادق شيعه بياوريم كهفرمود:
«ايما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عز و جل»; (3) .
هر مسلمانى كه با مسلمانى ديدار كند و در برخورد، او را شادمانسازد، خداى متعال نيز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.
وقتى مىتوان با كلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذير،خاطرى را خرسند ساخت، چرا بايد با گفتن كلماتى ناخوشايند واندوهآفرين، غم بر چهره ديگرى نشاند و او را به ياد روزهاى تلخشانداخت و او را مايوس و دلسرد ساخت؟
هنرمند كسى است كه بتواند غبار غم از خاطرها بزدايد. باز به قولحضرت لسانالغيب:
سمنبويان، غبار غم چو بنشينند، بنشانند.
پرىرويان قرار از دل چو بستيزند، بستانند.
خوشگويى
از شاخههاى ديگر «حسن خلق»، كه رابطهها را استوارتر و پيوندهارا صميمىتر مىسازد، گفتار دلپذير و شادىبخش است. متانت درسخن و ادب در گفتار و زيبايى در كلام، خصلت پاكدلان بىكينه استو خلق و خوى اولياء دين.
ارزش انسان و جوهره وجودىاش را زبان و بيان روشن مىسازد:
يكى تحقير مىكند، يكى تشويق.
يكى عيبجويى مىكند، ديگرى تحسين و تقدير.
يكى ملامت مىكند، ديگرى پر و بال مىدهد و اميد مىآفريند.
كدام يك خوبتر است؟
شما خودتان چگونه بيان و زبانى داريد؟ تلخ يا شيرين؟ گزنده يامرهم گذارنده؟
آيا با ديگران همانگونه صحبت مىكنيد كه دوست داريد ديگرانبا شما آنچنان حرف بزنند و خطاب كنند؟
پذيرايى از ديگران، هميشه با غذا و ميوه و شيرينى نيست.
گاهى پذيرايى، با يك كلام خوب و سخن شايسته است. اين اكرام،بالاتر از تغذيه و اطعام است، چرا كه گفتار شايسته و زيبا، غذاى روحاست.
گفتن يك «آفرين»، «احسنت»، «باركالله» مگر چقدر هزينه و خرجدارد؟
كسانى هستند كه جان مىدهند، ولى حاضر نيستند يك كلامتشويقآميز و محبتبار بر زبان جارى كنند. بشنويم از رسولخدا(ص) كه اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است كهفرموده است:
«من اكرم اخاه المؤمن بكلمة يلطفه بها و فرج عنه كربته لم يزل فى ظل اللهالممدود عليه الرحمة ما كان فى ذلك»; (4) .
هر كس برادر باايمانش را با گفتن كلامى ملاطفتآميز و غمزدا،مورد تكريم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است، گوينده آن سخنهمواره در سايه رحمت گسترده الهى به سر مىبرد.
كلام تشويقى و آفرين و مرحبا گفتن بر عمل شايسته ديگرى نيز،از اينگونه صالحات است. باز هم از كلام امام صادق(ع) بشنويم:
«من قال لاخيه المؤمن «مرحبا» كتب الله له مرحبا الى يوم القيامة»; (5) .
هر كس به برادر مؤمن خود «مرحبا» بگويد، خداى متعال تا روزقيامتبراى او مرحبا و آفرين مىنويسد.
غير از پاداش الهى، تاثيرات اجتماعى «خوشگويى» در نرم ساختندلها و جلب عاطفهها و استوار ساختن رابطهها مشهود است. آنكهخوشسخن باشد، از ديگران نيز كلام نيكو مىشنود. «اين جهان كوه استو فعل ما ندا» و البته كه حرف و سخن ما هم در كوهستان زندگيها انعكاسدارد و خوبى آن به خود ما منعكس مىشود.
كسى كه گفتار مؤدبانه داشته باشد، ديگران نيز با او مؤدبانه سخنخواهند گفت. وگرنه ... «كلوخانداز را پاداش، سنگ است». از كلام مولاعلى(ع) است كه:
«اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب»; (6) .
زيبا خطاب كنيد، تا جواب زيبا بشنويد!...
كيفيتبرخورد ما با انسانهاى ديگر، همان نتيجه را به ماء;//:فبرمىگرداند. ادب، ادب مىآورد و توهين و فحش، بدزبانى و اهانتمتقابل را در پى دارد.
خوشخويى
از رموز موفقيتحضرت رسول(ص) در دعوت و رسالتخويش، اخلاق نيكو و برخورد شايسته و جذاب با مردم بود. «حسنخلق» آن حضرت، امتياز بارز آن مظهر رافت و رحمتبود. با همين«اكسير اعظم» دلها را جذب مىكرد، دشمنان را دوست مىساخت، كينههارا به مهربانى مبدل مىكرد، الفت مىآفريد و پيوند مىداد، دلها را با دلها،دستها را با دستها! و به همين سبب مدال «انك لعلى خلق عظيم» (7) از خداىعظيم دريافت كرد.
كلام نرم، رفتار شايسته، گفتار مؤدبانه و جاذبهدار، تحمل فراوان وحلم و بردبارى و چهره گشاده و بشاش، از مظاهر و جلوههاى «حسنخلق» است. به تعبير ديگر، وقتى محبتخود را به ديگران ببخشيد، درحوادث، صبور و شكيبا باشيد، خشم خود را فرو خورده،خويشتندارى كنيد، بدى را با خوبى پاسخ دهيد و از خشونت وعصبانيت و بدزبانى و تحقير و توهين و تكبر به دور باشيد، داراى«حسن خلق» هستيد.
اگر خداوند به صاحبان حسن خلق، پاداش جهاد و شهادتمىدهد، بيجا و گزاف نيست، چرا كه اين هم نوعى مجاهده دارد. پيامبراكرم(ص) براى تثبيت و گسترش همين كمالات اخلاقى و «خوشخويى»برانگيخته شد. از كلمات نورانى او است:
«ان الرجل يدرك بحسن خلقه درجة الصائم القائم»; (8) .
گاهى انسان در سايه خوشخويى، به مقام و رتبه روزهدارانشبزندهدار مىرسد!
انسى كه مؤمنان با يكديگر مىگيرند، بسيار قيمتى و باارزش استو اين در سايه خوش اخلاقى پديد مىآيد كه حلقه وصل انسانها به هماست. در جوامع غربى، برخوردها اگر شاد و همراه با لبخند است، آنخوشرويىها حركات سطحى و ظاهرى است و ريشه در عمق دلهاندارد. «اخلاق آمريكايى» و «اروپايى»، تصنعى است. اما حسن خلق وخوش برخوردى در جوامع ايمانى و اسلامى، ريشه در متن عقيده داردو انسانها با هم يكدل و صميمىاند، و دلسوز و رؤوف و بامحبت!
پيامبر اكرم(ص) رابطه مؤمن با مؤمن و برخوردشان را با هم،همچون رسيدن يك تشنه به آب سرد و گوارا مىداند كه با آن سيرابىمىشود:
«ان المؤمن ليسكن الى المؤمن كما يسكن قلب الظمان الى الماء البارد.» (9) .
در كجاى اخلاق غربى، اين حالتيافت مىشود؟
در معاشرت مسلمانان با هم، بايد «همدلى»، بيش از «وحدتفيزيكى» و «پيوند سطحى» حاكم باشد، تا به انس و الفتهاى پايدار ورابطههاى درونى بيانجامد. با سلام و مصافحه و حسن خلق و چهره بازو لبخند محبتزا و غمزدا و برخورد نيك، اين مهم تامين مىشود.ميزان اسلامى بودن اخلاق هر مسلمان را بايد در نحوه معاشرتش باديگران جستجو كرد. خوش خلقى ، دين و مرام مسلمانى است. بهفرموده حضرت رسول(ص): «ايمان كسى كاملتر است كه اخلاقش بهترباشد، كسى به پيامبر شبيهتر و به او نزديكتر است كه خوش خلقتر باشد» (10) و بهتعبير امام صادق(ع):
«پس از عمل به واجبات الهى، محبوبترين كارها نزد خداوند، آن است كهانسان اخلاقى سازگار با مردم داشته و اهل «مدارا» باشد.» (11) .
بارى ... گفتار و رفتار ما «آيينه شخصيت» ماست، بكوشيم هر چهروشنتر و شفافتر باشد.
پىنوشتها:
1) اصول كافى (عربى)، ج 2، ص 188.
2) همان، ص 206.
3) همان، ص 192.
4) همان، ص 206.
5) همان.
6) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 1، ص 139.
7) سوره قلم، آيه 4.
Cool ميزانالحكمه، ج 3، ص 140.
9) بحارالانوار، ج 71، ص 280.
10) ميزانالحكمه، ج 3، ص 142.
11) اصول كافى، ج 2، ص 100.
منبع:کتاب اخلاق معاشرت(جواد محدثی)
منبع: روانشناسی و مشاوره