• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

داستانهای طنز از عبید زاکانی

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی

سركه هفت ساله


رنجوري را سركه هفت ساله تجويز كردند. از دوستي بخواست. گفت: من دارم اما نمي‌دهم. گفت: چرا؟ گفت: اگر من سركه به كسي دادمي، سال اول تمام شدي و به هفت سالگي نرسيدي.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
نيم عمر و كل عمر


نحوي در كشتي بود. ملاح را گفت: تو علم نحو خوانده‌اي؟ گفت: نه. گفت: نيم عمرت برفناست. روز ديگر تندبادي پديد آمد، كشتي مي‌خواست غرق شود. ملاح او را گفت: تو علم شنا آموخته‌اي؟ گفت: نه. گفت: كل عمرت برفناست!


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
به همين مي‌خندم

شخصي مهماني را در زير خانه خوابانيده نيمه شب صداي خنده وي را در بالاخانه شنيد. پرسيد كه در آنجا چه مي‌كني؟ گفت: در خواب غلتيده‌ام، گفت: مردم از بالا به پايين مي‌غلتند تواز پايين به بالا مي‌غلتي؟ گفت: من هم به همين مي‌خندم
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
با اينكه نمي‌خوانم
شمس‌الدين مظفر روزي با شاگردان خود مي‌گفت: تحصيل در كودكي مي‌بايد كرد. هرچه در كودكي به ياد گيرند، هرگز فراموش نشود. من اين زمان‌، پنجاه سال باشد كه سوره فاتحه را ياد گرفته‌ام و با وجود اينكه هرگز نخوانده‌ام هنوز به ياد دارم.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
همه را بپوش
سلطان محمود در زمستان سخت، به طلحك گفت كه با اين جامه يك لا در اين سرما چه مي‌كني كه من با اين همه جامه مي‌لرزم. گفت: اي پادشاه، تو نيز مانند من كن تا نلرزي. گفت: مگر تو چه كرده‌اي؟ گفت: هرچه جامه داشتم همه را در بر كرده‌ام.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
سجده سقف
شخصي خانه به كرايه گرفته بود. چوب‌هاي سقفش بسيار صدا مي‌كرد. به صاحبخانه براي تعمير آن سخن به ميان آورد. پاسخ داد كه چوب‌هاي سقف ذكر خداوند مي‌كنند. گفت: نيك است اما مي‌ترسم اين ذكر منجر به سجود شود.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
دوستي نسيه
هارون به بهلول گفت: دوست‌ترين مردمان نزد تو كيست؟ گفت: آن كه شكمم را سير سازد. گفت: من سير مي‌سازم، پس مرا دوست خواهي داشت يا نه، گفت: دوستي نسيه نمي‌شود.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
شوهر چهارم
زني كه سر دو شوهر را خورده بود، شوهر سيمش رو به مرگ بود. براي او گريه مي‌كرد و مي‌گفت: اي خواجه، به كجا مي‌روي و مرا به كي مي‌سپاري؟ گفت : به چهارمين.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
خواص نام آدم و حوا


واعظي بر منبر مي‌گفت: هر كه نام آدم و حوا نوشته در خانه آويزد، شيطان بدان خانه درنيايد. طلحك از پاي منبر برخاست و گفت: مولانا شيطان در بهشت در جوار خانه به نزد ايشان رفت و بفريفت، چگونه مي‌شود كه در خانه ما از اسم ايشان پرهيز كند؟


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
قسم دروغ


شيطان را پرسيدند كه كدام طايفه را دوست داري؟ گفت: دلالان را. گفتند:‌ چرا؟ گفت: از بهر آن كه من به سخن دروغ از ايشان خرسند بودم، ايشان سوگند دروغ نيز بدان افزودند.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
در فكر بودم
يكي در باغ خود رفت، دزدي را پشتواره پياز در بسته ديد. گفت: در اين باغ چه كار داري؟ گفت: بر راه مي‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پياز بركندي؟ گفت: باد مرا مي‌ربود، دست در بند پياز مي‌زدم، از زمين برمي‌آمد. گفت: اين هم قبول، ولي چه كسي جمع كرد و پشتواره بست؟ گفت: والله من نيز در اين فكر بودم كه آمدي.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
تازه‌آمده‌ام
شخصي در خانه مردي خواست نماز بخواند. پرسيد كه قبله كدام طرف است، گفت: من هنوز دو سال است كه در اين خانه ام. كجا دانم كه قبله چون است.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
خواندن فكر
شخصي دعوي نبوت مي‌كرد. پيش خليفه بردند. از او پرسيد كه معجزه‌ات چيست؟ گفت: معجزه‌ام اين است كه هرچه در دل شما مي‌گذرد، مرا معلوم است. چنان كه اكنون در دل همه مي‌گذرد كه من دروغ مي‌گويم.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی

عرق
كسي تا‌بستان از بغداد مي‌آمد، گفتند: آنجا چه مي‌كردي؟ گفت: عرق.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
اهميت گيوه
درويشي گيوه در پا نماز خواند. دزدي طمع در گيوه او بست. گفت: با گيوه نماز درست نباشد. درويش دريافت و گفت: اگر نماز نباشد، گيوه باشد.

 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
عمر بعد از مرگ
ظريفي مرغ بريان در سفره بخيلي ديد كه سه روز پي در پي بود و نمي‌خورد. گفت: عمر اين مرغ بريان، بعد از مرگ،‌ درازتر از عمر اوست پيش از مرگ.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی

فرزند بزرگان
زن طلحك فرزندي زاييد. سلطان محمود او را پرسيد كه چه زاده است؟ گفت: از درويشان چه زايد؟ پسري يا دختري. گفت: مگر از بزرگان چه زايد؟ گفت: چيزي زايد بي هنجار گوي و خانه برانداز.


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی

تلقين مغرضانه
ميان رئيس و خطيب ده دشمني بود. رئيس بمرد، چون به خاكش سپردند، خطيب را گفتند: تلقين او گوي. گفت: از بهر اين كار ديگري را بخواهيد كه او سخن من به غرض مي شنود


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
یاد خدا و پیامبر

شخصی از مولانا عضدالدین پرسید چطور است که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیغمبری بسیار می‌کردند و اکنون نمی‌کنند. گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی پیش آمده است که نه از خدایشان به یاد می‌آید و نه از پیغامبر.

 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
حکایت حضرت یونس علیه‌السلام

پدر حجی سه ماهی بریان به خانه برد. حجی در خانه نبود. مادرش گفت: این را بخوریم پیش از آن که حجی بیاید. سفره بنهادند. حجی بیامد دست به در زد. مادرش دو ماهی بزرگ در زیر تخت پنهان کرد و یکی کوچک در میان آورد. حجی از شکاف در دیده بود. چون بنشستند پدرش از حجی پرسید که حکایت یونس پیغمبر شنیده‌ای؟ حجی گفت: از این ماهی پرسیدم تا بگوید. سر پیش ماهی برده و گوش بر دهان ماهی نهاد. گفت: این ماهی می‌گوید که من آن زمان کوچک بودم. اینک دو ماهی دیگر از من بزرگتر در زیر تختند. از ایشان بپرس تا بگویند


 
بالا