زمان کل: ۵۶ دقیقه
دو تا درخت هلو هم توی باغ روییده بودند، یکی از دیگری کوچکتر و جوانتر. برگها و گلهای این دو درخت کاملا مثل هم بودند به طوری که هر کسی در نظر اول میفهمید که هر دو درخت یک جنسند.درخت بزرگتر پیوندی بود و هر سال هلوهای درشت و گلگون و زیبایی میآورد چنان که به سختی توی مشت جا میگرفتند و آدم دلش نمیآمد آنها را گاز بزند و بخورد.باغبان میگفت درخت بزرگتر را یک مهندس خارجی پیوند کرده که پیوند را هم از مملکت خودشان آورده بود. معلوم است که هلوهای درختی که اینقدر پول بالایش خرج شده باشد چقدر قیمت دارد.دور گردن هر دو درخت روی تخته پاره یی دعای « وان یکاد» نوشته آویزان کرده بودند که چشم زخم نخورند.درخت هلوی کوچکتر هر سال تقریباً هزار گل باز میکرد اما یک هلو نمیرساند. یا گلهایش را میریخت و یا هلوهایش را نرسیده زرد میکرد و میریخت. باغبان هر چه از دستش برمی آمد برای درخت کوچکتر میکرد اما درخت هلوی کوچکتر اصلا عوض نمیشد. سال به سال شاخ و برگ زیادتری میرویاند اما یک هلو برای درمان هم که شده بود، بزرگ نمیکرد.