طراحي جاده در حد گسترده و شکل ظاهر آنها نشان ميدهد که در طي تاريخ اين جادهها تا چه حدي توسعه و بهبود يافتهاند. طرح بهبود جادهها صرفاً به منظور هم آهنگي و مطابقت با استعداد و توانایيهاي رانندگي ساخته و طراحي نشده است.
مسئله مهم اين است که اين خطاها و اشتباهاتي که در حين رانندگي اتفاق ميافتد را چه گونه ميتوان به حداقل رساند و چگونه بايد محيط جادهها را طراحي نمود که با هدفها و نيازهاي رانندهها هم آهنگي داشته باشد. چنين تخمين زده شده، که بيش از 90 درصد سوانح رانندگي در ارتباط با خطاهاي انساني است. به اين علت که آموزش بهتر، و داشتن اطلاعات لازم و اعمال مقررات فقط ميتواند تأثير محدودي در کاهش صحنههاي تصادف داشته باشد، پس لازم است که جادهها طوري ساخته شود که خطاهاي انسان به حداقل برسد. بنابراين سؤال اساسي اين است که رعايت چه اصول و پيش بيني هائي ميتواند احتمال سوانح رانندگي را کاهش بدهد و پيامدهاي نامطلوب اشتباهات رانندگي را به حداقل برساند.
براي اينکه طراحي جاده بتواند اثر مطلوب بر روي رفتار و عمل کرد راننده داشته باشد. ابتدا راننده بايد محيط جاده را درک کند و بداند براي چه هدف و منظوري ساخته شده است. بايد توجه داشت که اين درک و شناخت جاده يک فرايند فعال است.
بدين معني که اين شناخت نتيجه يک نوع تعامل فکري بين احساس اکتسابي او، و انتظارات راننده و ديگر خصوصيات پردازش يافته اطلاعات او ميباشد. پر واضح است که ممکن است راننده محيط جاده را متفاوت از هدف طراح جاده و مهندس سازنده تصور نمايد. براي مثال يک جاده چهار باند شهري ممکن است براي سرعت 50 کيلومتر در ساعت ساخته شده باشد، اما اگر يک راننده آن جاده را به عنوان يک اتوبان تلقي کند (با وجود اينکه در منطقه شهري است) ممکن است در آن جاده سرعتي مشابه يک اتوبان يا آزاد راه داشته باشد.
به طور کلي طبق آمار، بيش از 99 درصد اطلاعاتي که رانندگان کسب ميکنند، از طريق چشم است به خاطر اينکه سيستم بينائي محدود است و محيط رانندگي نسبتاً پيچيده ميباشد، لذا در موقعيتهاي بسيار زيادي شناخت کامل محيط جاده متکي به اطلاعات بالا به پائين دارد (براساس اولویت). به عبارت ديگر، رانندگان رويدادهائي را شناسائي ميکنند که هم گام با انتظارات آنها باشد و طبيعي است که رويدادهائي که با انتظارات آنها مطابقت ندارد را ناديده ميگيرند. در واقع تصادفات هنگامي رخ ميدهند که رانندگان انتظار بعضي رويدادها را بدرستي پيش بيني نميکنند. مطالعاتي که در مورد تصادفات رانندگي به علت خطاهاي انساني انجام شده نشان ميدهد که توقعات و انتظارات رانندگان نقش فراواني در بروز حوادث دارند. اطلاعات سوانح رانندگي نشان ميدهد که تعداد زيادي از رانندگان که برايشان سانحه رانندگي اتفاقي ميافتد، اصلاً اقدامي براي جلوگيري و اجتناب از سانحه انجام نميدهند.
اولين بحث اين است که چگونه راننده جاده را شناسایي ميکند، البته بر حسب اينکه رانندگي او در چه سطحي از مهارت است. بخش دوم بحث ما در مورد «برجسته بودن» و «چشم گير بودن» پاره اي از عناصر سازنده جاده است که در ساخت محيط جاده نقش مؤثر دارند. و بخش سوم نقش انتظارات راننده را مطرح ميسازد که چطور بر روي شناخت و تعبير راننده از محيط جاده تأثير گذار است.
مسئله مهم اين است که اين خطاها و اشتباهاتي که در حين رانندگي اتفاق ميافتد را چه گونه ميتوان به حداقل رساند و چگونه بايد محيط جادهها را طراحي نمود که با هدفها و نيازهاي رانندهها هم آهنگي داشته باشد. چنين تخمين زده شده، که بيش از 90 درصد سوانح رانندگي در ارتباط با خطاهاي انساني است. به اين علت که آموزش بهتر، و داشتن اطلاعات لازم و اعمال مقررات فقط ميتواند تأثير محدودي در کاهش صحنههاي تصادف داشته باشد، پس لازم است که جادهها طوري ساخته شود که خطاهاي انسان به حداقل برسد. بنابراين سؤال اساسي اين است که رعايت چه اصول و پيش بيني هائي ميتواند احتمال سوانح رانندگي را کاهش بدهد و پيامدهاي نامطلوب اشتباهات رانندگي را به حداقل برساند.
براي اينکه طراحي جاده بتواند اثر مطلوب بر روي رفتار و عمل کرد راننده داشته باشد. ابتدا راننده بايد محيط جاده را درک کند و بداند براي چه هدف و منظوري ساخته شده است. بايد توجه داشت که اين درک و شناخت جاده يک فرايند فعال است.
بدين معني که اين شناخت نتيجه يک نوع تعامل فکري بين احساس اکتسابي او، و انتظارات راننده و ديگر خصوصيات پردازش يافته اطلاعات او ميباشد. پر واضح است که ممکن است راننده محيط جاده را متفاوت از هدف طراح جاده و مهندس سازنده تصور نمايد. براي مثال يک جاده چهار باند شهري ممکن است براي سرعت 50 کيلومتر در ساعت ساخته شده باشد، اما اگر يک راننده آن جاده را به عنوان يک اتوبان تلقي کند (با وجود اينکه در منطقه شهري است) ممکن است در آن جاده سرعتي مشابه يک اتوبان يا آزاد راه داشته باشد.
به طور کلي طبق آمار، بيش از 99 درصد اطلاعاتي که رانندگان کسب ميکنند، از طريق چشم است به خاطر اينکه سيستم بينائي محدود است و محيط رانندگي نسبتاً پيچيده ميباشد، لذا در موقعيتهاي بسيار زيادي شناخت کامل محيط جاده متکي به اطلاعات بالا به پائين دارد (براساس اولویت). به عبارت ديگر، رانندگان رويدادهائي را شناسائي ميکنند که هم گام با انتظارات آنها باشد و طبيعي است که رويدادهائي که با انتظارات آنها مطابقت ندارد را ناديده ميگيرند. در واقع تصادفات هنگامي رخ ميدهند که رانندگان انتظار بعضي رويدادها را بدرستي پيش بيني نميکنند. مطالعاتي که در مورد تصادفات رانندگي به علت خطاهاي انساني انجام شده نشان ميدهد که توقعات و انتظارات رانندگان نقش فراواني در بروز حوادث دارند. اطلاعات سوانح رانندگي نشان ميدهد که تعداد زيادي از رانندگان که برايشان سانحه رانندگي اتفاقي ميافتد، اصلاً اقدامي براي جلوگيري و اجتناب از سانحه انجام نميدهند.
اولين بحث اين است که چگونه راننده جاده را شناسایي ميکند، البته بر حسب اينکه رانندگي او در چه سطحي از مهارت است. بخش دوم بحث ما در مورد «برجسته بودن» و «چشم گير بودن» پاره اي از عناصر سازنده جاده است که در ساخت محيط جاده نقش مؤثر دارند. و بخش سوم نقش انتظارات راننده را مطرح ميسازد که چطور بر روي شناخت و تعبير راننده از محيط جاده تأثير گذار است.