حوادث>داخلی -مرد جوان وقتی مطمئن شد همسرش پس از 10 سال زندگی همچنان سگهایش را به او ترجیح میدهد، دادخواست طلاق داد.
روزنامه ایران در این باره نوشت:
زن و مرد روبهروی قاضی عموزادی - رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده - نشسته بودند. مرد هر از گاهی به همسرش زیرچشمی نگاهی میانداخت و زیر لب ناسزا میگفت.
دقایقی بعد وقتی قاضی علت تقاضای طلاق آنها را پرسید خود را روی صندلی جابهجا کرد و گفت: آقای قاضی من و همسرم «ویدا» 10 سال قبل آشنا شدیم. پس از مدتی رفت و آمد به هم علاقهمند شده و تصمیم به ازدواج گرفتیم. وقتی خانوادهام را در جریان موضوع قرار دادم با خوشحالی برای این وصلت اعلام آمادگی کردند.
بنابراین خیلی زود و پس از برگزاری مراسم عقد «ویدا» را با مهریه 514 سکه طلا به عقد دائم درآوردم. همسرم زن بسیار خوب و مهربانی است اما تنها چیزی که در این سالها آزارم داده دلبستگی شدید او به سگهایش است. حال آنکه قبل از شروع زندگی مشترک مخالفت جدی خود را با نگهداری سگهایش در خانه اعلام کرده بودم. او هم قول داده بود در اینباره تجدیدنظر کند. بنابراین «ویدا» بهرغم میل باطنی سگهایش را در خانه پدرش گذاشت و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. اما سه ماه از ازدواجمان گذشته بود که کمکم متوجه افسردگی شدید همسرم شدم چرا که با من حرف نمیزد، به مسائل خانه رسیدگی نمیکرد و حتی وقتی میهمان به خانه میآمد به اتاق خوابش میرفت و خود را مخفی میکرد. در چنین شرایطی از آنجا که بسیار نگران سلامتیاش بودم تصمیم گرفتم که مشکل را با کمک یک دکتر روانشناس حل کنم. سرانجام او گفت دوری و وابستگی شدید «ویدا» به سگهایش عامل اصلی افسردگی اوست. بنابراین پیشنهاد داد برای مدتی اجازه دهم همسرم سگهایش را به خانه بیاورد. با این حال برخلاف میل باطنیام موافقت کردم زیرا سلامتی همسرم برایم مهمتر بود. به همین دلیل بدون اطلاع همسرم به خانه مادرش رفتم و هر سه سگش را همراه خود به خانه آوردم. همسرم با دیدن سگهایش از خوشحالی در پوستش نمیگنجید. به خاطر بازگشت سگهایش چند شب بعد میهمانی مفصلی گرفت، در این میان من هم با وجود مخالفت و تنفرم از حضور سگها در خانه به خاطر خوشحالی همسرم چارهای جز سکوت ندیدم!
مرد جوان آهی کشید و ادامه داد: چهار سال پس از ازدواجمان همسرم پیشنهاد کرد بچهدار شویم که به شدت با او مخالفت کردم چرا که معتقد بودم وجود سگها در خانه میتواند برای یک نوزاد بسیار خطرناک باشد. بنابراین همسرم با وجود اینکه علاقه زیادی به مادر شدن داشت به خاطر سگهایش قید بچهدار شدن را هم زد.
آقای قاضی حالا حدود 10 سال از شروع زندگی مشترکمان گذشته و من تا امروز روی تمام خواستههایم به خاطر همسرم پا گذاشتهام و برخلاف میل باطنیام در کنار 3 سگ زندگی سخت و طاقتفرسایی را گذراندم اما دیگر از این وضع خسته شدهام چرا که 10 سال است پدر و مادر و خانوادهام پا به خانه ما نگذاشتهاند و در 45 سالگی هنوز فرزندی ندارم! ضمن اینکه هر روز شاهد پیشرفت بیماری تنگی نفس و آسم در همسرم هستم. تمام پزشکان هم معتقدند علتش زندگی با سگهاست. چندی قبل هم با همسرم شرط کردم بین من و سگهایش یکی را انتخاب کند که او هم ترجیح داد کنار سگهایش زندگی کند. بنابراین حاضر شده تمام مهریه و حق و حقوقش را ببخشد تا توافقی از هم جدا شویم.
زن جوان که تا آن لحظه سکوت کرده بود به قاضی گفت: زمانی که یک دختر بچه بودم یکی از بستگانم که مقیم خارج است 3 توله سگ گرانقیمت برایم هدیه آورد. من که علاقه شدیدی به آنها داشتم تمام تلاشم را برای بزرگ کردن آنها به کار بستم. حالا هم نمیتوانم از آنها جدا شوم. همسرم نیز نمیتواند با این شرایط کنار بیاید بنابراین مهریهام را میبخشم تا توافقی از هم جدا شویم.
قاضی عموزادی پس از شنیدن اظهارات این زوج و بنا به توافقشان حکم طلاق آنها را صادر کرد.
روزنامه ایران در این باره نوشت:
زن و مرد روبهروی قاضی عموزادی - رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده - نشسته بودند. مرد هر از گاهی به همسرش زیرچشمی نگاهی میانداخت و زیر لب ناسزا میگفت.
دقایقی بعد وقتی قاضی علت تقاضای طلاق آنها را پرسید خود را روی صندلی جابهجا کرد و گفت: آقای قاضی من و همسرم «ویدا» 10 سال قبل آشنا شدیم. پس از مدتی رفت و آمد به هم علاقهمند شده و تصمیم به ازدواج گرفتیم. وقتی خانوادهام را در جریان موضوع قرار دادم با خوشحالی برای این وصلت اعلام آمادگی کردند.
بنابراین خیلی زود و پس از برگزاری مراسم عقد «ویدا» را با مهریه 514 سکه طلا به عقد دائم درآوردم. همسرم زن بسیار خوب و مهربانی است اما تنها چیزی که در این سالها آزارم داده دلبستگی شدید او به سگهایش است. حال آنکه قبل از شروع زندگی مشترک مخالفت جدی خود را با نگهداری سگهایش در خانه اعلام کرده بودم. او هم قول داده بود در اینباره تجدیدنظر کند. بنابراین «ویدا» بهرغم میل باطنی سگهایش را در خانه پدرش گذاشت و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. اما سه ماه از ازدواجمان گذشته بود که کمکم متوجه افسردگی شدید همسرم شدم چرا که با من حرف نمیزد، به مسائل خانه رسیدگی نمیکرد و حتی وقتی میهمان به خانه میآمد به اتاق خوابش میرفت و خود را مخفی میکرد. در چنین شرایطی از آنجا که بسیار نگران سلامتیاش بودم تصمیم گرفتم که مشکل را با کمک یک دکتر روانشناس حل کنم. سرانجام او گفت دوری و وابستگی شدید «ویدا» به سگهایش عامل اصلی افسردگی اوست. بنابراین پیشنهاد داد برای مدتی اجازه دهم همسرم سگهایش را به خانه بیاورد. با این حال برخلاف میل باطنیام موافقت کردم زیرا سلامتی همسرم برایم مهمتر بود. به همین دلیل بدون اطلاع همسرم به خانه مادرش رفتم و هر سه سگش را همراه خود به خانه آوردم. همسرم با دیدن سگهایش از خوشحالی در پوستش نمیگنجید. به خاطر بازگشت سگهایش چند شب بعد میهمانی مفصلی گرفت، در این میان من هم با وجود مخالفت و تنفرم از حضور سگها در خانه به خاطر خوشحالی همسرم چارهای جز سکوت ندیدم!
مرد جوان آهی کشید و ادامه داد: چهار سال پس از ازدواجمان همسرم پیشنهاد کرد بچهدار شویم که به شدت با او مخالفت کردم چرا که معتقد بودم وجود سگها در خانه میتواند برای یک نوزاد بسیار خطرناک باشد. بنابراین همسرم با وجود اینکه علاقه زیادی به مادر شدن داشت به خاطر سگهایش قید بچهدار شدن را هم زد.
آقای قاضی حالا حدود 10 سال از شروع زندگی مشترکمان گذشته و من تا امروز روی تمام خواستههایم به خاطر همسرم پا گذاشتهام و برخلاف میل باطنیام در کنار 3 سگ زندگی سخت و طاقتفرسایی را گذراندم اما دیگر از این وضع خسته شدهام چرا که 10 سال است پدر و مادر و خانوادهام پا به خانه ما نگذاشتهاند و در 45 سالگی هنوز فرزندی ندارم! ضمن اینکه هر روز شاهد پیشرفت بیماری تنگی نفس و آسم در همسرم هستم. تمام پزشکان هم معتقدند علتش زندگی با سگهاست. چندی قبل هم با همسرم شرط کردم بین من و سگهایش یکی را انتخاب کند که او هم ترجیح داد کنار سگهایش زندگی کند. بنابراین حاضر شده تمام مهریه و حق و حقوقش را ببخشد تا توافقی از هم جدا شویم.
زن جوان که تا آن لحظه سکوت کرده بود به قاضی گفت: زمانی که یک دختر بچه بودم یکی از بستگانم که مقیم خارج است 3 توله سگ گرانقیمت برایم هدیه آورد. من که علاقه شدیدی به آنها داشتم تمام تلاشم را برای بزرگ کردن آنها به کار بستم. حالا هم نمیتوانم از آنها جدا شوم. همسرم نیز نمیتواند با این شرایط کنار بیاید بنابراین مهریهام را میبخشم تا توافقی از هم جدا شویم.
قاضی عموزادی پس از شنیدن اظهارات این زوج و بنا به توافقشان حکم طلاق آنها را صادر کرد.