پدر و مادر ... آدماتا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . وقتی بزرگ میشن پول دارن اما وقت ندارن وقتی هم که پیر میشن پول دارن وقت هم دارن اما......... مادر ندارن.....!!!!!!!!
پدر و پسر داشتن صحبت می کردن پدر دستشو میندازه دو رگردنه پسرش و میگه پسرم من شیرم یا تو؟ پسر میگه : من ...!! پدر میگه:پسرم من شیرم یا تو ؟؟!! پسر میگه : بازم من شیرم . پدر عصبی میشه دستشو از رو شونه پسرش بر می داره میگه: من شیرم یا تو !!؟ پسر میگه : بابا تو شیری...!! پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا می گی تو؟؟؟ پسر گفت آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...............
تو 10سالگی ((مامان و بابا عاشقتونم)) تو 15 سالگی (( ولم کنین)) تو 20سالگی ((مامانو بابا همیشه میرن رو اعصابم)) تو 25 سالگی ((باید از این خونه بزنم بیرون)) تو 30 سالگی (( حق با شما بود)) تو 35 سالگی ((میخوام برم خونه ی پدر و مادرم )) تو 40 سالگی ((نمی خوام پدر و مادر م رو از دست بدم)) تو هفتاد سالگی : من حاضرم همه ی زندگیمو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ... بیایید از همین حالا قدر پدر و مادر مونو بدونیم از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز روز توست ...
قند خون مادر بالاست دلش همیشه شور می زند برای ما اشک های مادر مروارید شده است در صدف چشمانش دکترها اسمش را گذاشته اند آب مروارید حرفها دارد چشمان مادر دستانش را نوازش می کنم داستانی دارد دستانش . دست پر مهر مادر تنها دستی ست که اگر کوتاه از دنیا هم باشد برای اجابت دعاهای تو همیشه بلند است ...