• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

چرا از مرگ می ترسیم

TAHEREH

متخصص بخش
انواع ترس

همه ی افراد نوعی ترس و وحشت از مرگ دارند. حتی برخی افراد از نام مرگ هم فراری هستند.
به طور کلی دو نوع ترس از مرگ داریم:
اول: ترس نامقدس. ترسی که ارزش و تقدسی ندارد و باید کاری کنیم که به تدریج از بین برود.
دوم: ترس مقدس.

علل ترس نامقدس

منشأ برخی از ترس ها به دلیل بی ایمانی، جهالت و ضعف و نقصی است که در درون انسان وجود دارد. در موارد زیادی در روایات به اینگونه ترس ها اشاره شده است:
1. جهالت نسبت به مرگ
جهل نسبت به هر چیزی نگرانی می آورد، مثلا راننده ای که در یک جاده ی تاریک و ناشناخته حرکت می کند، نگران است. از این وحشت دارد که هر لحظه چه اتفاقی می خواهد پیش بیاید. بنابراین با دقت بیشتری در جاده حرکت می کند.
در روایت هست که امام هادی علیه السلام به بالین یکی از دوستان خود که در حال احتضار بود رفتند. او خیلی گریه می کرد و می ترسید. کسی از حضرت سوال کرد که چرا ما اینقدر از مرگ می ترسیم؟ امام فرمودند: از مرگ می ترسیم به این خاطر که نمی دانیم چیست و آن را نمی شناسیم. اگر به فرض چرک و کثافت بدن تو را گرفته باشد. در عین حال مریضی های پوستی و زخم هایی نیز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ی اینها را با یک حمام رفتن بتوان شستشو داد و از رنج آن نجات پیدا کرد، آیا در این صورت باز هم می ترسید حمام بروید و از آن بدتان می آید؟ گفتند: نه. مرگ نیز یک چنین چیزی است برای کسی که یک کثافات و آلودگی هایی بر جان او مانده و در دنیا پاک نشده، بوسیله ی آن شستشو پیدا کرده و از رنج ها خلاصی پیدا می کند. آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ی بعد از دنیا رفت.
بسیاری از دلایل ترس از مرگ، جهالت است. در روایتی امام جواد(ع) فرمود: مانند بچه ای است که چون خاصیت دارو را نمی داند از آن فراری است. اما آن کسی که عاقل است و می فهمد که آن دارو او را از رنج خلاص می کند به استقبال آن می رود.
2. وابستگی شدید به دنیا
اگر شما روی کف دست خود چسبی بزنید که مویی ندارد می توانید به راحتی و بدون درد آن را بکنید. اما اگر آن را در جای پرمویی، مثلاً روی پا یا پشت دست خود بزنید که با صدها مو گره خورده، وقتی که می کنید درد دارد. چه بسا انسان نسبت به مسائل مختلف دنیا تعلقات شدید پیدا کرده و مانند هزاران زنجیر به جان او وابسته شده است؛ طبیعتاً دل کندن از آنها و به سمت مرگ رفتن یعنی دوری کردن از محبوب او.
شخصی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و گفت: من از مرگ می ترسم و از آن بدم می آید. پیغمبر فرمود: آیا تو اموالی داری؟ گفت بله. پیامبر فرمود: آیا در راه خدا چیزی را برای بعد از مرگ خود داده ای؟ گفت نه. فرمود به خاطر همین می ترسی چون به جان تو وابسته شده است.
3. گناهان، ظلم ها و آلودگی ها
همه ی ما می دانیم که پس از مرگ میهمان سفره ی خود هستیم. آنچه بعد از مرگ به ما می رسد، دست پخت خودمان است. اگر خوب باشد و آن را در دنیا خوشمزه درست کرده باشیم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است.
اگر بوته خار است خود کشته ای​
اگر پرنیان است خود رشته ای​

مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر و جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم. ظلمت های قبر، ظلم های ما است. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) است که همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های روز قیامت می شود. وگرنه اگر اینجا اعمال ما سالم باشد، کاری با ما ندارند. دلیلی ندارد که خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد.
امام مجتبی(ع) دوستی داشتند که بسیار شوخ بود. چند روز او را حضرت ندیده بودند بعد از چند روز که دیدند گفتند چطور هستید؟ گفت آقا یک جوری زندگی می کنم که نه خدا راضی است، نه شیطان راضی است و نه خودم. حضرت لبخندی زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضی نیست به این خاطر که می خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصیتی انجام ندهم که من اینگونه نیستم. شیطان از من راضی نیست چون می خواهد دائم معصیت کنم و هیچ اطاعتی نداشته باشم که آن هم نیستم. خودم هم راضی نیستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هیچ گاه نمیرم که اینطور هم نیست. همان موقع یک نفر کناری ایستاده بود گفت، چرا ما از مرگ بدمان می آید و نمی خواهیم بمیریم. حضرت فرمودند: چون شما خرابکاری کرده اید و این طرف را آباد کرده اید و می ترسید که از یک جایی که آباد شده به یک جای خراب بروید. بنابراین برخی از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها، جهل، کم معرفتی و کم ایمانی ما است.
این ترس ها که ذکر شد، مقدس نیست، چون منشأ آنها مقدس نیست. یک ضرب المثل معروفی است که می گوید: «اگر کسی خیانتی کرده می ترسد» اگر کسی دزدی کرده و یا در اداره ای یک رشوه ای گرفته، می ترسد. تا حسابرس، بازپرس و پلیس او را ببیند. اگر این فرد نزد شما بیاید و بگوید چکار کنم که نترسم؟ می گویید خوب دزدی نکنید تا نترسید.
علت ترس مقدس

ترسی که اولیای خدا داشته اند. این ترس، ترس مقدسی است. در آموزه های دینی گفته شده است که مومن باید خوف و رجا داشته باشد. ترسی که مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است. اتفاقاً ترسی است که ناشی از معرفت و ایمان بالا است.
آگاهی و شناخت خوب از مرگ مهم ترین علت این نوع ترس
گاهی اوقات می ترسیدند به این خاطر که می دانستند بعد از مرگ بر چه عظیمی وارد می شوند. وقتی که شما بر شخصی وارد می شوید که به معرفت او واقف هستید، با اینکه می دانید شما را اذیت نمی کند و آدم خوبی هم است اما خود بخود یک ابهتی در دل شما ایجاد می کند.
مرحوم آیت اله شیخ محمد تقی آملی از مراجع صاحب رساله در تهران بودند. ایشان از اولین شاگردان مرحوم آقای قاضی بودند. تشرفی خدمت امام زمان(ع) در مسجد سهله داشتند، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ایشان را گرفته بود که فرار کرده بود و به حضرت قسم داده بود که من دیگر نمی توانم جلوتر بیایم. این ترس بخاطر درک عظمت و معرفت است.
زمانی امام مجتبی(ع) گریه می کردند. بعضی افراد به ایشان گفتند که چرا گریه می کنید؟ شما فرزند رسول خدا هستید و کسی هستید که بیست سفر پیاده از مدینه به مکه رفته اید. شما کسی هستید که سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسیم کرده اید. شما چرا گریه می کنید؟ حضرت فرمودند: بخاطر دو چیز من گریه می کنم: اول اینکه دوستان خدایی را ترک می کنم و دوم از هول و هراس به ورود عالمی که حجاب ها برداشته می شود. ایشان عظمت خدا را می دانند وگرنه بحث این نیست که از اعمال خود می ترسند. مبادا این اعمال برای سفر ابدی او کم باشد. یا آنقدر خالص نباشد که لایق درگاه خدا باشد.
چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست​
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم​

حضرت خدیجه(س) در آخر عمر خود که در بستر بودند گریه می کردند. حضرت رسول پرسیدند که چرا شما گریه می کنید؟ ایشان گفتند من می ترسم که آیا خدای من از من راضی است یا خیر. این بانو فداکاری های بزرگی داشتند و اولین بانویی بودند که به پیامبر اکرم ایمان آوردند. همانجا جبرائیل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خدیجه بفرمایید که خداوند فرمود من کمال رضایت را از شما دارم. این ترس از این مسئله است که مبادا این اعمال لایق اعمال نباشد.
حضرت آیت اله بروجردی هنگام مرگ خود گریه می کردند. وقتی اطرافیان خواستند به ایشان تسلی دهند گفتند شما این همه خدمات انجام داده اید. این تعداد شاگرد تربیت کرده اید، مسجد ساخته اید و کارهای بزرگی انجام داده اید. آیت الله بروجردی با همان گریه گفتند: عمل خالص را آنجا می خرند و آن کسی که اعمال را حسابرسی می کند خیلی آگاه است. این ترس از روی معرفت و ایمان است. این ترس ترس مقدسی است و از فرد جدا نمی شود. سازنده است و اثر مثبت هم دارد. اثر مثبت آن این است که فرد مدام عمل خود را بیشتر و خالص تر خواهد کرد.



منبع:hawzah.net
 

رضــrezaــا

کاربر ویژه
مرگ!! اسمش هم ترسناک است چه رسد به...


ترس از مرگ، كاملا طبیعی است. چنان كه عشق و دلبستگی به زندگی كاملا طبیعی است. از هر چه بترسیم به خاطر آن است كه به كمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید می كند. ما از شكست ها، بدبختی ها، فقر، جهل و بیماری ها بیمناكیم برای این كه با وجود نواقص و كاستی در زندگی و وسایل و اندام های خود، حالت طبیعی زندگی را از دست می دهیم. یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم اما بیماری، شكست و ضعف و نقص، فعالیت حیاتی را با مشكل روبرو ساخته، ما را از بهره مندی كامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم می سازد.
اما این كاستی ها و بیماری ها وقتی مخوف و خطرناك جلوه می كنند كه ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است. برای این كه بیماری اصل حیات را قطع نمی كند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست. اما اگر به مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع می كند خطرناك تر و ترسناك تر می گردد. ترس از مرگ علل و جهات مختلفی دارد كه ما با ملاحظه گنجایش مقاله به مواردی از آن ها اشاره می كنیم:

[h=2]علل ترس از مرگ عشق به زندگی
امام علی علیه السلام می فرماید:
«و اعلموا انه لیس من شی ء الا و یكاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه لا یجد فی الموت راحة؛ توجه كنید كه انسان سرانجام همه لذت های دنیا سیر می شود، جز لذت زندگی؛ برای این كه هیچ كس در مرگ آسایش نمی بیند.»
چنان كه گفتیم حتی عرفا و اولیای الهی این نكته را قبول دارند كه نظام ادراكی یعنی هوش و حواس ما بر محور حیات دنیوی تنظیم شده اند، بنابراین تا از هوش و حواس بهره مندیم، حیات دنیوی و لذایذ آن ارج و منزلت خود را از دست نمی دهد. یك انسان متعادل زندگی را دوست می دارد، جهان و زیبائی های آن را دوست می دارد و آرزو می كند كه بتواند برای همیشه زنده بماند.
انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمی كند و معذور هم هست برای این كه عشق به زندگی یك عشق غریزی و نهادی است.
انسان زندگی را حتی در شرایط تلخ و ناگوار هم بر مرگ و تلخی های آن ترجیح می دهد. صائب تبریزی می گوید:
زهری است زهر مرگ كه شیرین نمی شود
هر چند تلخ می گذرد روزگار عمر
انسانها غالبا هم قصد توبه دارند، اما به پیروی از هوس آن را به تاخیر می اندازند. گاه به توبه موفق می شوند و گاهی هم به وسیله مرگ غافلگیر شده، پیش از آن كه توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا می روند


دست نیافتن به آرزوها و اهداف
امام علی علیه السلام مرگ را عامل دست نیافتن آدمی به آرزوها و اهداف خویش می داند و می فرماید:
«فان الموت... مباعد طیاتكم؛ مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله می شود
بنابر تحقیقات آماری برخی از محققان غرب، بسیاری از افراد مورد سۆال، دلیل خود را برای گریز از مرگ، در این نكته دانسته اند كه مرگ مانع تحقق هدف ها است. برای عده ای شماره سال های عمر مهم نیست، بلكه این مهم است كه انسان به كدام هدف دست یافته است؟ به دانشمندی گفتند: تا كی می خواهی زنده بمانی؟ گفت: آن قدر كه بتوانم نوشتن این دو كتاب را كه در دست دارم به پایان برسانم.
به هر حال هر گونه آرزویی ممكن است با حلول مرگ، بر باد رود و لذا انسانی كه به سرنوشت و مرگ بیندیشد، دل به فریب آرزوها نمی سپارد، چنانكه امام علی علیه السلام می فرمایند:
«لو رای العبد الاجل و مصیره، لابغض الامل و غروره؛ اگر انسان اجل و عواقب آن را می دید، با آرزو و فریب آرزوها دشمنی می ورزید.»
نگرانی از نقص و كمبود عمل
انسان های با ایمان در هر شرایطی كه باشند اعمال خود را ناچیز دیده و از این بابت نگرانند. امام علی علیه السلام می فرماید:

«ینبغی للعاقل ان یعمل للمعاد و یستكثر من الزاد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه »
همین افزودن بر زاد و توشه همیشه مورد تاكید انبیا و اولیا بوده است و توشه را هر چه زیادتر هم باشد نسبت به طولانی بودن راه ناچیز شمرده اند.
امام علی علیه السلام می فرمایند:
«آگاه باش كه راهی سخت و دراز در پیش داری كه توفیق شما در پیمودن این راه در گرو آن است كه به شایستگی بكوشی و تا می توانی توشه برگیری و بار گناه خود را سبك گردانی كه سنگینی آن در این راه دشوار، رنج آور است. پیشاپیش تا می توانی به آن سرای توشه بفرست. مستمندان را یاری رسان تا بدین وسیله توشه ای بر دوش آنان بگذاری كه روز قیامت به تو باز گردانند تا می توانی انفاق كن و برگ عیشی به گور خویش بفرست. اگر از تو وام خواهند غنیمت بشمار كه اگر به وامی دست كسی را بگیری در روزهای سخت آن دنیا، دست تو را بگیرند. بدان كه در پیش روی تو گردنه های صعب العبور وجود دارد كه تا می توانی باید سبك بار بوده و توشه راه داشته باشی.»
كثرت گناه
یكی دیگر از عوامل نگرانی مۆمنان از مرگ زیادی گناهان است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«چنان مباش كه به خاطر گناهان زیاد خود مرگ را ناخوش داری.»
بنابراین اگر گناهكار نباشی باید همانند مولا از مرگ باك نداشته باشی كه تو به سوی آن بروی یا او به سوی تو گام بردارد.
امام علی علیه السلام می فرماید: «و اعلموا انه لیس من شی ء الا و یكاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه لا یجد فی الموت راحة؛ توجه كنید كه انسان سرانجام همه لذت های دنیا سیر می شود، جز لذت زندگی؛ برای این كه هیچ كس در مرگ آسایش نمی بیند»



بیم از مرگ پیش از توبه امام علی علیه السلام می فرمایند:
«مسوف نفسه بالتوبة من هجوم الاجل علی اعظم الخطر»
از آنجا كه انسان مدام در معرض خطا و گناه است، خدای مهربان براساس همین طبیعت غیر معصوم انسان، برای جبران وی، همیشه توبه و عذر او را پذیرفته، بر گناهانش قلم عفو می كشد.
امام علی علیه السلام می فرماید:
«حاصل توبه، جبران گستاخی های نفس است.»
اما انسان به اقتضای هوا و هوس، از این فرصت هم، غالبا بد بهره برداری می كند. بدین سان كه او باز بودن در توبه را دست آویز ادامه اعمال خلاف خود قرار داده، به امید توبه، در ارتكاب گناه گستاخ و بی پروا می گردد. اما در عمل، گناه نقد شده و توبه نسیه می گردد. علی علیه السلام در این باره می فرمایند:
«اگر پای لذت و شهوتی در میان باشد، به گناه شتافته و در توبه درنگ می ورزند.»
انسانها غالبا هم قصد توبه دارند، اما به پیروی از هوس آن را به تاخیر می اندازند. گاه به توبه موفق می شوند و گاهی هم به وسیله مرگ غافلگیر شده، پیش از آن كه توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا می روند.
در اینجا نكته حساسی هست كه نباید از آن غفلت كرد و آن اینكه مرگ نقطه پایان خطوط دفتر شخصیت انسان است. امام علی علیه السلام پس از بحثی در اقسام ایمان و تقسیم ایمان بر دو قسم پایدار و ناپایدار، می فرماید كه:
«اگر از كسی بدتان آمد و خواستید كه او را از دایره دلبستگی های ایمانی خود بیرون كنید، تا فرا رسیدن مرگش درنگ كنید! و چون بر حالتی كه بود بمیرد دیگر وقت آن است كه بیزاری جوئید.»
 
بالا