حجت الاسلام محمد رضا رنجبر:
آینه ات دانی چرا غماز نیست
هوا و هوس چیزی شبیه زنگار و غبار بوده و دل چیزی همانند آینه است.
همانطور که آینه غبار گرفته نسبت به تابش نور بازتابی ندارد، دل نیز اگر آلوده به هوا و هوس باشد هرگز نور قرآن را منعکس نمیکند.
و برای دل زنگار گرفته و غبار نشسته قرآن هیچ جاذبه ای ندارد.
جهت روشنتر شدن این حقیقت یادآوری داستان شاگرد کوزه گر که میخواست کوزه ها را لعاب دهد شاید در اینجا خالی از لطف نباشد:
او هر چه لعابها را داغ کرده و بر کوزه ها میریخت بر آنها نمی نشست، از این رو به پیش استاد خود آمده و ماجرا را باز گفت و استاد از او خواست تا در همان جا و در پیش چشم خود کوزه ای را لعاب دهد، و او هم قدری لعاب برداشت و بر کوزه ای ریخت ولی باز هم بر کوزه ننشست.
آنگاه همان کوزه را از او گرفت و پیش از لعاب دادن تا توانست آن را فوت کرد و آنگاه لعاب بر روی آن ریخت و نشست و سپس رو به شاگرد کرد و گفت: فوت کوزه گری را از یاد برده بودی. یادت باشد همیشه بر روی کوزه ها غبار نشسته است و تا غبار هست کوزه ها لعاب را نمی پذیرند.
حال این فوت کوزه گری را درباره دل نیز نباید فراموش کرد و آن زدودن هواها و هوسها از دل است و تنها در این صورت است که قرآن دلنشین می شود، و در اعماق دل فرو میرود و میشکفد و آنگاه مثل ملای روم میتوان با دنیایی از وجد و شور و حال گفت:
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
منبع:تبیان
آینه ات دانی چرا غماز نیست
هوا و هوس چیزی شبیه زنگار و غبار بوده و دل چیزی همانند آینه است.
همانطور که آینه غبار گرفته نسبت به تابش نور بازتابی ندارد، دل نیز اگر آلوده به هوا و هوس باشد هرگز نور قرآن را منعکس نمیکند.
آینه ات دانی چرا غماز نیست ****** زآنکه زنگار از رخش ممتاز نیست
و برای دل زنگار گرفته و غبار نشسته قرآن هیچ جاذبه ای ندارد.
جهت روشنتر شدن این حقیقت یادآوری داستان شاگرد کوزه گر که میخواست کوزه ها را لعاب دهد شاید در اینجا خالی از لطف نباشد:
او هر چه لعابها را داغ کرده و بر کوزه ها میریخت بر آنها نمی نشست، از این رو به پیش استاد خود آمده و ماجرا را باز گفت و استاد از او خواست تا در همان جا و در پیش چشم خود کوزه ای را لعاب دهد، و او هم قدری لعاب برداشت و بر کوزه ای ریخت ولی باز هم بر کوزه ننشست.
آنگاه همان کوزه را از او گرفت و پیش از لعاب دادن تا توانست آن را فوت کرد و آنگاه لعاب بر روی آن ریخت و نشست و سپس رو به شاگرد کرد و گفت: فوت کوزه گری را از یاد برده بودی. یادت باشد همیشه بر روی کوزه ها غبار نشسته است و تا غبار هست کوزه ها لعاب را نمی پذیرند.
حال این فوت کوزه گری را درباره دل نیز نباید فراموش کرد و آن زدودن هواها و هوسها از دل است و تنها در این صورت است که قرآن دلنشین می شود، و در اعماق دل فرو میرود و میشکفد و آنگاه مثل ملای روم میتوان با دنیایی از وجد و شور و حال گفت:
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
منبع:تبیان
آخرین ویرایش: