• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

چگونه میتوان ضمیر ناخودآگاه را به مسیر درستی هدایت کرد؟

rahnama

پدر ایران انجمن
مهمترین موضوع اینه که ضمیر ناخودآگاه، متناسب با هر سیگنالی که در هر لحظه دریافت می‌کنه، باور و روحیه‌ای میسازه و یا سیستمی را در بدن انسان و یا بیرون از بدن در دنیای خارج کنترل می‌کنه. بنابراین در تمام لحظه‌ها باید مراقب باشیم که ضمیر ناخودآگاه فقط سیگنالهای خوب رو از طریق حواس پنجگانه و فکر ما دریافت ‌کنه. چند نمونه عبارتند از:
استفاده نکردن از کلمه و جمله‌های منفی مثل:
خاک بر سرم، مرده‌شور، من بدشانسم، من بدبختم، خنگم، کی میشه بمیرم راحت بشم، نمیتونم، نمیشه، دنیا چقدر بده، دنیا اومدم که فقط عذاب بکشم، من همیشه مریضم، هیچکی منو دوست نداره، من بدم، ...

اعم از اینکه این حرفها رو به خودمون بزنیم یا به دیگران، هر کدومش یه سیگنال منفی و مخرب به ضمیر ناخودآگاه میده. مثلن وقتی کسی میگه: "من بدشانسم"، ضمیر ناخودآگاهش این سیگنال رو میگیره و به شکل یه باور در نظام باورهای اون نفر درمیاره و ضمن اثر منفی در روحیه و شخصیتش، در دنیای بیرون هم در همین راستا عمل میکنه، یعنی در راستای بدشانسی اون طرف، و دیگه برای خوشبختیش تلاشی نمیکنه، چون خود اون نفر به ضمیر ناخودگآهش باور داده که بدشانسه.
استفاده از کلمه‌ها و جمله‌های مثبت مثل:
زیبا، آرام، آرامش، عشق، دوست داشتن، پیروزی، خوشبختی، شادی، میتونم، توانا هستم، خوبم، سالمم، ...

تا جاییکه میتونیم در فکر یا گفتار از کلمه‌ها یا جمله‌هایی که این واژه‌ها رو دارن باید استفاده کنیم. اینها سیگنالهای مثبت، سازنده و قدرتمندی به ضمیر ناخودآگاه میفرستن و ضمیر ناخودآگاه عین همون رو در زندگی بوجود میاره. مثلن وقتی میگیم: "من چقدر خوشبختم، چطوری میتونم خوشبخت‌تر بشم؟" اولن، ضمیر ما باور میکنه که ما خوشبختیم و این موضوع رو در نظام باورهای ما قرار میده و بر همین اساس هم شروع به ساختن روحیه و شخصیت خوب برای ما میکنه. دومن: چون پرسیدیم که "چطوری میتونم خوشبخت‌تر بشم؟"، ضمیر ناخودآگاه در "شعور نامحدود جهان" یا "infinite intelligence" شروع به گشتن میکنه تا راه خوشبختر شدن رو پیدا و به ما الهام کنه، یا اونو در مسیر ما قرار بده.

ما باید تعدادی جمله زیبا و آرامش‌بخش که بهمون بیشتر اثر دارن بسازیم و در هر فرصتی اونها رو برای خودمون تکرار کنیم. مثل:


خدای مهربون منو دوست داره و در همه امور زندگی به من کمک میکنه.

من همیشه منتظر اتفاقهای خوب تو زندگیم هستم.

همیشه از وجود و چهره من شادی، انرژی و عشق ساطع میشه.

من تا آخر عمر به سلامت زندگی میکنم.
من در کمال آرامش زندگی میکنم و همیشه روحیه‌ای شاد و چهره‌ای خندان دارم.

ممکنه شما جمله‌هایی بگین که اثر قویتری بهتون داشته باشه.

هیچوقت نباید خودمون رو سرزنش کنیم.
البته این مورد با پذیرفتن اشتباه و سعی در اصلاح اون فرق میکنه؛ سرزنش و محکوم کردن مداوم خود به خاطر عمل اشتباهی در گذشته، ضمن اثر منفی در روحیه، به ضمیر ناخودآگاه هم سیگنال بد میفرسته.



استفاده از قدرت تمرکز یا Power of focus:

تمرکز روی موضوعهای خوب، روحیه شاد و فکر مثبت ایجاد میکنه؛ و تمرکز روی خاطرات تلخ یا موضوعهای ناراحت کننده، یاس و افسردگی میاره. از این خاصیت در برنامه‌ریزی ضمیر ناخودآگاه استفاده میشه.

اگه برای مدتی به طور مداوم ذهن و فکر خودمون رو متوجه سوژه‌های زیبا کنیم، به مرور زمان عادت میکنیم که همیشه به زیباییهای زندگی فکر کنیم و تبدیل به انسان مثبتی میشیم که آرامش و نشاط درونی داره. دیدن نیمه پر یا خالی لیوان، تا حدود زیادی عادتیه، فقط کافیه چند وقتی مثبت‌بینی رو به زور هم که شده انجام بدیم، تا بعد از مدتی، دیدن نیمه پر لیوان به شکل عادت دربیاد. بنابراین ضمن توجه به موضوع‌های خوشایند، سعی کنیم برای تمام اتفاقها یه تفسیر مثبت پیدا کنیم.

... مبادا برای پر کردن خلاءهای زندگی‌ات به دنبال دیگران بگردی و وجود خلاق و توانمند خویش را نادیده انگاری. مبادا کمالت را در دیگران بجویی و خوشبختی و سعادت، آرامش و رضایت را کیمیایی در دست دیگران بدانی.

لازم نیست نیمه مکمل کسی باشی یا کسی بیاید و نیمه ناتمام تو را کامل کند زیرا ارتباطی این گونه و دیدگاه و نگرشی این چنین، از همان ابتدا محکوم به شکست است. همین که فکر ناقص بودن را به ضمیر ناخودآگاه خود راه میدهی و به انتظار ناجی مقدسی می‌نشینی که چراغ زندگی‌ات را روشن کند و تو را به خود بشناساند، ناخودآگاه، ضعف و کمبود و احساس عدم شایستگی و عدم اعتماد به نفس را به خویش القاء کرده‌ای.

آری من برای رسیدن به آرامش و خوشبختی، قبل از هر چیز باید در توقعات و روابطم با دیگران تجدید نظر کنم و این چنین می‌کنم. نه نقش مظلوم را بازی می‌کنم که به همه پیام میدهد: "من خوبم و تو بدی، من بیشتر وقت گذاشتم و تو کمتر، من بیشتر زحمت کشیدم و تو تن‌پروری کردی و ..." و نه نقش قربانی که انسان ستمدیده‌ای است که خود را به انحاء مختلف فدا کرده است. او کسی است که به بد زیستن، معتاد است. دیوار کوتاهی است که هر کسی از آن بالا میرود و اسب رامی است که به هر کسی سواری میدهد و بار هر کسی را به دوش میکشد. ...

... کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من و این که هیچ کس، قادر نیست بهتر از خودم به من کمک کند. من هرگز به انتظار دیگران نمی‌نشینم و وقت ارزشمند و گرانبهای خود را صرف انتظار برای آمدن آنهایی که شاید هرگز نیایند و شاید هرگز به نیازم پی نبرند، تلف نمیکنم.
 
بالا