• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ادبیات چیست؟

Maryam

متخصص بخش ادبیات

ادبیات چیست؟




مقدمه‌ای درباره‌ ادبیات

در هر هنری پدیده‌ای خاص به عنوان مادّة خام برای آفرینش به کار گرفته می‌شود. نقّاش از خطّ و رنگ بهره می‌گیرد، و موسیقی دان به صوت هماهنگی می‌بخشد، و پیکرتراش با خمیر و گچ و سنگ و چوب به کار آفرینش می‌پردازد. در رقص و باله از حرکات اندام، و در تئاتر از بازیگری و تقلید استفاده می‌شود، و در هنر سینما همة این هنرها با هم به کار گرفته می‌شود.
برای آفرینش آثار ادبی هم، زبان را به عنوان مادّة خام به کار می‌برند، و با آن مفاهیمی والاتر و فراتر از آن چه در کاربرد معمولی و سادة خود دارد، بیان می‌دارند. موضوع ادبیّات مطالب معمولی روزمرّه یا مباحث علمی و تاریخی نیست، بلکه اندیشه‌ای است والا که هر چند از طبیعت و زندگی الهام گرفته ولی با جادوی خیال به صورت شعری زیبا یا داستانی دل انگیز در آمده و چنان طراحی و ساخته و پرداخته شده، و چنان از روانی و وحدت و هماهنگی و تناسب و شیوایی و درخشش برخوردار گشته که از هر واقعیتی زیباتر و مؤثّرتر و دلفریب تر شده است.

در زبان ادبیّات واژه‌های زبده و خوشاهنگ و درخشان و فاخر به یاری تشبیه و استعاره در قالب‌هایی هنری و خیال انگیز ریخته می‌شوند. نویسنده و شاعر که اندیشه‌ای والا در سر و آرزویی خیال انگیز در دل دارد، با تصویرسازی و صحنه پردازی می‌کوشد تا اندیشه و احساس خود را به زیباترین و رساترین صورت ممکن به خوانندة خود القا کند، و خوانند را بدون آن که خود آگاه شود، به راهی که می‌خواهد بکشاند.
پس کسی که می‌خواهد شاعر یا نویسنده شود، باید هم اندیشه‌ای بزرگ و والا داشته باشد و هم احساس و تخیّلی نیرومند و هم قدرت خلاقیتی شگرف و علاوه بر این ها باید از قدرت بیان و توان استفاده از فنون هنری برخوردار، و به رموز ادبیّات آگاه باشد، تا بتواند اندیشه و احساس خود را به گونه‌ای هنرمندانه سازمان بخشد و به رشتة کلام بکشد.


محتوای ادبیات

ادبیّات ناب از نظر مطالب و مفاهیمی که در بردارد به گونه‌ای مشخصی به شرح زیر تقسیم می‌شود:

ادبیّات غنایی: محتوای ادبیّات گاهی عاشقانه و غنایی و بزمی است. شاعر و نویسنده به توصیف مجالس بزم و عیش و نوش می‌پردازد، و از شور و حال و سوز و گداز و راز و نیاز عاشقانه سخن می‌گوید، و در غم و شادی و کامیابی و ناکامی خود یا اشخاص داستان داد سخن می‌دهد.

ادبیّات عرفانی: گاهی شاعر عارف به شرح شور و حال و سوز و گداز و راز و نیاز خود در نشیب و فراز سیر و سلوک به مرحلة کمال، می‌پردازد. در شعر کهن فارسی نمونه‌های برجسته از این گونه شعر می‌توان یافت.

ادبیات حماسی: گاهی موضوع شعر یا داستان شرح حماسه‌ها و قهرمانی‌های یک ملت در طول تاریخ خویش است که به گونه‌ای افسانه‌ای و شگفت انگیز بیان شده مانند حنگ‌های رستم و افراسیاب و داستان کاوة آهنگر و آرش کمانگیز.

ادبیّات تعلیمی: گاهی گوینده و یا نویسنده به قصد تعلیم و آموزش به آفرینش اثری می‌پردازد و هنر را برای ترویج اخلاق و فکر و اندیشه و هدف خود به کار می‌گیرد. بوستان و گلستان سعدی از نمونه‌های برجسته ادبیات تعلیمی هستند.

ادبیّات سیاسی: در دورة مشروطیت شاعرانی مانند عشقی و عارف و بهار و دهخدا و نسیم شمال و فرخی یزدی ادبیات را در خدمت سیاسی به کار گرفته و به ترویج افکار آزادیخواهانه پرداختند. در ادبیّات سیاسی غالباً موضوع، شاعرانه نیست و فقط شاعر در پروردن آن به گونه ای که تأثیر بخش باشد، از بیان شاعرانه بهره می جوید.
از دیدگاه شاد یا غم انگیز بودن، داستان های تاریخی و اجتماعی را به سه گونه تقسیم کرده اند: تراژدی ( غم انگیز ) که در آن واقعة هولناکی بین خویشان و بستگان نزدیک رخ می‌دهد مانند کشته شدن پسر به دست پدر یا برادر به دست برادر کمدی (خنده انگیز ) که اجتماعی و انتقادی است. آمیخته (درام ) که هم می‌خنداند و هم می‌گریاند.

ادب چیست؟

حقیقت این است که آن مفهوم و معنائی که به سبب فقدان لفظ مناسب دیگر، از آن به لفظ « ادب» تعبیر می‌کنند عبارتست از مجموعة آثار مکتوبی که، بلندترین و بهترین افکار و خیالها را در عالی‌ترین و بهترین صورتها تعبیر کرده باشد، و البته به اقتضای احوال و طبایع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضیات و مناسبات سیاسی و اجتماعی، فنون و انواع مختلفی از این گونه آثار به وجود آمده است و به اقتضای همین احوال و ظروف، گاه بعضی از این فنون و انواع بر سایر انواع و فنون تفوق و تقدم یافته است و شاید بتوان گفت که در اکثر جوامع نخستین ـ اگر نه در همه آن‌ها ـ طبقه‌یی که به امور روحانی اشتغال داشته است، زودتر از سایر طبقات به ایجاد آثار ادبی پرداخته است و در ستایش قهرمانان و خدایان سخنان سروده است و همچنین در بین بیشتر امم و اقوام عالم ـ اگر نه در بین همه ـ شعر و سخن موزون زودتر از نثر به ضبط آمده است و شاید چنانکه بعضی از اهل تحقیق گفته‌اند سببش آن باشد که انسان پیش از آنکه به استدلال و تعقل بپردازد به شور و احساس گرائیده است.
در هر صورت ادب در آغاز حال نزد اکثر اقوام و امم عالم غالباً مجرد شعر بوده است چنانکه در یونان ادب لفظ خاصی نداشته است و ارسطو در «فن شعر» تردید داشته است که اصلاً بشود لفظی یافت که آن را بتوان هم بر اداهای مقلدانه سوفرون و کسنارخوس اطلاق کرد و هم در مورد محاورات سقراط استعمال نمود. خلاصه در نظر یونانیها، آن مفهومی که، امروز از ادب داریم فقط شامل شعر بوده است. چنانکه نزد اعراب قدیم نیز غالباً حال به همین منوال بوده است و لااقل تا عهد بنی امیه در نزد عرب عبارت بوده است از معرفت شعر و آنچه بدان مربوط است، چون انساب و ایام و اخبار و امثال. خلاصه در آن روزگاران، اعراب از لفظ ادیب کسی را می‌فهمیدند که کارش انشاد و نقل و روایت شعر بوده است. اما بعدها حدود آنچه مربوط به شعر بود توسعه یافته است و بعضی معارف و علوم دیگر نیز چون صرف و نحو و لغت و غیره در آن وارد گشته است. اما پیداست که این علوم و فنون نیز خود در حقیقت جهت فهم و شناخت شعر ضرورت داشته است و اینکه دربارة ادب، بهره‌یی از هر علمی گرفتن را نیز شرط کرده اند در واقع جهت مهم درست شعر بوده است و گرنه مفهوم درست و واقعی ادب فقط عبارت بوده است از حفظ اشعار و اخبار مربوط بدان، و بطور خلاصه، قبل از آن نشر درست و واقعی ادب فقط عبارت بوده است از حفظ اشعار و اخبار مربوط بدان، و بطور خلاصه، قبل از آنکه نثر در قرون اخیر ترقی و توسعه‌یی شگرف بیابد و انواع و فنون تازه‌یی پدید آورد، شعر در نزد اکثر امم و اقوام عالم متضمن قسمت عمده‌یی از مفهوم ادب و ادبیات بوده است. اما به سبب ترقی و تنوعی که در فنون نثر و نظم به وجود آمده است ادب و ادبیات در روزگار ما مفهوم وسیعتر و جامع‌تری یافته است و به همین سبب حد و تعریف درست و دقیق آن نیز دشوارتر گشته است و اختلافات بسیار برخاسته است.
خلاصه، دربارة حقیقت و ماهیت مفهوم ادب و ادبیات امروز آنقدر اختلاف در بین اهل نظر هست که شاید به آسانی نتوان تعریف جامع و مانعی از آن ایراد کرد. اما تعریف جامع و مانع منطق چه حاجت؟ حقیقت و جوهر واقعی ادب برای کسانی که با آثار ادبی شاعران و نویسندگان زبان خویش، یا بعضی زبانهای دیگر، آشنایی دارند پوشیده نیست.
اگر در تبیین و تعبیر از آنچه حقیقت و ماهیت ادب است بین اهل نظر اختلاف باشد تغییری و تفاوتی در ماهیت و حقیقت ادب وارد نمی‌شود. چنانکه هر قدر در بیان مفهوم واقعی ادب بین اهل نظر اختلاف باید در این نکته خلاف نیست که بین ایلیاد هومر و شاهنامة فردوسی و بهشت مفقود میلتون و کمدی الهی دانته و غزل حافظ و آثار شکسپیر و اشعار هوگو و آثار تاگور و داستان‌های داستایوسکی مشابهت و مشارکت دارند و به نظر می‌آید که از جنس واحدی هستند و البته این امری که بین همة آنها، چنان عام و مشترک است که تفاوت فکر و زبان و اختلاف زمان و مکان نتوانسته است این امر مشترک را از بین ببرد، همان حقیقت و جوهری است که از آن به ادب و ادبیات تعبیر می‌کنند و از اوصاف عمدة آن این است که بر عاطفه و خیال و معنی و اسلوب مبتنی است و به همین سبب تمام آن آثار که ماهیت و حقیقت آنها ادب و ادبیات است، به تفاوت مراتب به شورانگیزی و دلربائی موصوف هستند و همه دارای سبک و معنی خاص خویش می‌باشند و بدین ترتیب، شاید بتوان گفت ادبیات عبارتست از آنگونه سخنانی که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده است و مردم آن سخنان ناچار با سخنان مکرر و عادی تفاوت دارد و آن سخنان برترست و گوته به همین نکته نظر دارد که می‌گوید:« از آنچه کرده و گفته شده است کمترین مقدارش ضبط شده است و از آنچه کرده و گفته شده است کمترین مقدارش نقل شده است و باقی مانده» بنابراین ادبیات عبارت است از تمام ذخائر و مواریث ذوقی و فکری اقوام و امم عالم که مردم در ضبط و نقل و نشر آنها اهتمام کرده‌اند و آن آثار را در واقع لایق و در خور این مایه سعی و اهتمام خویش شناخته‌اند و البته این میراث ذوقی و فکری که از رفتگان بازمانده است و آیندگان نیز بر آن چیزی خواهند افزود، و خلاصه این میراث ذوقی که همواره موجب استفاده و تمتع و التذاذ اقوام و افراد جهان خواهد بود، ناچار همه از یک دست و از یک جنس نیست، در بعضی موارد در غایت علو و عظمت است، و در بعضی موارد عظمت و علوی ندارد و از کلام عادی و معمولی چندان برتر نیست و گاه نیز در مراتب متوسط است و به هر حال البته شناخت قدر و بهای واقعی هر یک از این آثار فایده و ضرورت دارد و این کاریست که نقاد ادبی آن را عهده می‌کند.
گذشته از این، التفاد، توقع واقعی و درست از همة این آثار به آسانی برای هر کس میسر و ادراک تمام لطائف و بدایع فکری و ذوقی که در این آثار هست درجات و مراتب مختلف و مخصوصی از ترتیب و تهذیب لازم دارد، در اینصورت شک نیست که استفادة درست و التذاذ واقعی عامه مورد، از این آثار، حاجت به کمک و رهنمائی کسانی دارد که در آن آثار را بهتر کشف و ادراک نموده‌اند و این نیز جز به مدد نقد ادبی میسر نخواهد بود. و علاوه بر اینها، ادبیات قلمروی بس وسیع دارد که قسمت عمده‌یی از احوال و آثار نفسانی و اجتماعی انسان را در بر می‌گیرد، چنانکه از حوادث و وقایع شگف‌انگیز زندگی قهرمانان حادثه جوی پر شور و شر گرفته تا اوهام و افکاری که در خاطر مردمان گوشه نشین و منزوی خلجان دارد و از شورها و هیجانهای عاشقان کامجوی شهوت پرست گرفته تا مبهم ترین و تاریک ترین مواجید ذوقی مشایخ صوفیه، همه درین قلمرو وسیع ادبیات جای دارند و البته احوال و افکار فرد و حوادث و سرگذشتهای اقوام و جماعات هر دو، در این آثار مندرج و متجلی هستند. نیز مختصات افرادی که این آثار را ابداع کرده‌اند و همچنین مشخصات اقوامی که این آثار در بین آنها رواج و قبول یافته است، تمام در این آثار جلوه دارند و ادراک درست و دقیق همة این امور جز به مدد موازین و قواعد نقد ادبی حاصل نمی‌شود و جز به وسیلة نقد و نقادی نمی‌توان تمام لطائف و دقایق آثار ادبی را ادراک و کشف نمود.


مکتب‌های ادبی

در اینجا به شرح روند پیدایش و تکامل و زوال مکتبهای ادبی می‌پردازیم که در اروپا پا به پای دگرگونی‌های اجتماعی پدید آمده‌اند و نماینده نیاز جامعه در دوره خاص خود بوده‌اند:
اولین مکتب ادبی اروپا در قرن شانزدهم یعنی در اوج نهضت رنسانس و اومانیسم پدید می‌آید، و در قرن هفدهم گسترش می‌یابد، و دارای اصولی مدوّن می‌شود. این مکتب کلاسیسیسم نامیده می‌شود.
کلاسیسیسم: معمولاً آثار ادبی کهن و جا افتاده هر کشور را که دارای اصول و قواعد مدوّن و پذیرفته شده‌ای باشد، با صفت کلاسیک مشخّص می‌کنند. ولی در شناخت مکتب‌های ادبی اروپا، آثار ادبی کلاسیک، به آثاری گفته می‌شود که متعلق به مکتب کلاسیسیسم باشد.
هنر کلاسیسیسم اصلی در حقیقت همان هنر یونان و روم قدیم است، که در قرن شانزدهم در ایتالیا و اسپانیا، و سپس در قرن هفدهم در فرانسه، به دنبال نهضت اومانیسم، سرمشق قرار گرفت، و هنرمندان فراوانی آثاری به پیروی از قواعد ثابت و مشخّصی که از ادبیّات یونان و روم، و به ویژه از نظریّات ارسطو اقتباس شده بود پدید آوردند. در نظر کلاسیک ها، هنر اصلی شاعر یا نویسنده، رعایت دقیق اصول و قواعد کلاسیسیسم بود. قواعد کلاسیسیسم عبارت بود از تقلید از آثار خردمندانه، و توجّه به طبیعت، و پای بندی به اصول مذهبی و اخلاقی، و رعایت خوشایندی و آموزندگی اثر، و روشنی و سادگی و حقیقت نمایی اثر، و وجود همآهنگی در آن و حفظ وحدت موضوع و زمان و مکان. در دوره کلاسیک‌ها هنر به طبقة اعیان و اشراف اختصاص داشت. نمایندگان معرفو این مکتب عبارت بودند از « میلتون »،« فرانسیس بیکن» و « بن جانسون» در انگلستان، و « کورِنی » و « راسین» در فرانسه.
رمانتیسم: نهضت رمانتیک در اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم پا به پای انقلاب صنعتی پدید آمد. پیروان این مکتب معتقد بودند که شکل‌ها و سنّت‌ها و قد و بندهای مکتب کلاسیک، شاعر و نویسنده را از درک درست طبیعت و لذّت بردن از آن و بیان و توصیف صحیح باز می‌دارد. آن‌ها قواعد و قالب‌های کهن را در هم شکستند ، و به جای اهمّیّت دادن به عقل و منطق، هنر را بر پایة احساس و تخیّل و تصوّر و عشق و ذوق و قریحه و بیان آزادانة احساس بنیان نهادند، و هنر را در راه خدمت به توده مردم به کار گرفتند. بعدها این نهضت بر موسیقی و نقّاشی نیز اثر گذاشت.
رمانتیسم از کلمة «رمان» گرفته شده است. تا قرن یازدهم و دوازدهم، موضوعات ادبی، ماجراهای پهلوانی شوالیه‌ها و مردان شمشیرزن، و کارهای شگفت انگیز و خارق العاده به زبان رومی بود که رمان نامیده می‌شد. ولی کلاسیک‌ها آثار خود را به زبان لاتینی می‌نوشتند. از این رو پیروان مکتب رمانتیسم که مخالف مکتب کلاسیک بودند، خود را رمانتیک نامیدند.
رمانتیک‌ها تنها به زیبائی توجه نداشتند، بلکه به شرح و بیان و توصیف حالات قهرمان و تمایلات و آرمانهای او نیز می‌پرداختند. نمایندگان مهم مکتب رمانتیک عبارت بودند از: در فرانسه، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، ویکتور هوگو، لامرتین، آلفرددوموسه، مادام استاندال و آلفرد دووینیی، و در آلمان، شیلر، و گوته و در انگلستان، بایرون و در روسیّه لُرمانتوف و پوشکین.
رئالیسم: مکتب رئالیسم در اواسط قرن نوزدهم به عنوان واکنشی در برابر مکتب رمانیتک پدید آمد. رئالیسم یعنی واقع گرایی. هنرمند رئالیست در آفرینش اثر خود بیشتر نقش تماشاگر را بازی می‌کند، جهان را آن چنان که هست باز می‌نماید، نه آن چنان که باید باشد؛ مظاهر طبیعت و جامعه و روح انسان را با تمام زیبایی‌ها و زشتی‌هایش نمودار می‌سازد بدون آنکه اندیشه و احساسات و میل خود را در آن دخالت دهد.
قهرمانان آثار رئالیستی همان مردم عادی زندگی هستند. هنرمند می‌کوشد با صحنه پردازی، نقش تاثیر محیط و اوضاع و احوال را در زندگی و احساسات قهرمانان داستان خود نشان دهد، و علت رفتارها و پیشامدها را روشن سازد.
بنیانگذار این مکتب بالزاک فرانسوی است. چارلز دیکنس نویسندة الیور تویست (پسرک یتیم) از انگلستان، و داستایوفسکی، و تولستوی(نویسنده جنگ و صلح) از روسیه، از نویسندگان نامی این مکتب‌اند. داستان “داش آکل” اثر صادق هدایت و داستان “انتری که لوطی‌اش مرده بود” اثر صادق چوبک، از نمونه‌های خوب این مکتب در زبان فارسی است.
ناتورالیسم: مکتب ناتورالیسم(طبیعت گرایی) در اواخر قرن نوزدهم پدید آمد، و هنوز هم الهام بخش گروهی از نویسندگان اروپا و امریکاست. در این مکتب نویسنده در اثر خود به تقلید مو به موی طبیعت می‌پردازد. ناتورالیست‌ها معتقد به قدرت بی چون و چرای طبیعت‌اند. آنها می‌کوشند تا روش تجربی را در ادبیّات به کار برند و «جبر علمی» را رواج بخشند. ناتورالیست‌ها چگونگی رفتار آدمی و خلق و خوی افراد را تابع قوانین جبری و روابط علّت و معلولی می‌دانند، نه صرفاً ناشی از خواست و اراده خود آن‌ها. به نظر آن‌ها، وضع جسمی اصل است، و حالات روحی، فرع و سایه آن.
ناتورالیستها در توصیفات خود، به ذکر جزئیّات امور می‌پردازند، و هیچ حرکت یا حرکتی را هر قدر هم کوچک باشد از نظر دور نمی‌دارند. در آثار آنها قهرمانان داستان به زبان خاص تیپ خود سخن می‌گویند‌، و بدین ترتیب در صورت اقتضاء در آثار آن‌ها زبان شکسته گفتاری نیز به کار می‌رود.
سمبولیسم: سمبولیسم از واژه «سمبول» به معنی نماد، گرفته شده است سمبولیست‌ها گروهی از شاعران فرانسوی بودند که در اواخر قرن نوزدهم، در برابر مکتب رئالیسم و ناتورالیسم به پا خاستند. آن ها از شیوة بیان صریح در شعر خودداری می‌کردند، و افکار و عواطف خود را با اشارات رمزی و استعماری و سمبلیک (نمادین) بیان می‌داشتند. این نهضت بعدها در هنرهای دیگر نیز رایج شد. آن‌ها در آثار خود به خواب و خیال و رؤیا و رازهای نهفتة روان، و اندیشه‌های دور و دراز توجّه داشتند.
سمبولیست‌ها شاعران نومید و بدبین بودند، و این حالت در انتخاب موضوع و چگونگی توصیف در شعر آن‌ها آشکار است.
سمبولیست ها از نظر فلسفی ایده‌آلیست بودند و طبیعت را چیزی جز خیال متحّرک نمی‌دانستند، و پدیده‌ها و اشیاء را چیزی ثابت و خارج از تصوّر درونی ما نمی‌پنداشتند، و معتقد بودند که واقعیّت اشیاء همان درکی است که ما به واسطة حواسّ خود از آن‌ها در درون خود داریم. از این لحاظ سمبولیست‌ها به عرفان شرق نزدیک بودند.
سمبولیست‌ها زبان شعر را در هم ریختند و کوشیدند که شعرشان مانند موسیقی با کمک وزن و آهنگ، احساسات و عواطفی را که با زبان معمول نمی‌توان بیان داشت، به خواننده القا کنند. بدین ترتیب آن‌ها در شکل شعر و در ترکیب و کاربرد کلمات و وزن شعر، آزادی نامحدودی برای خود قائل بودند.
موریس مترلینک، ادگار آلن پو، شارل بودلر، و پل والری، از نمایندگان معروف این مکتب هستند.
مکتب‌های دیگر ادبی که بعد از مکتب سمبولیسم پدید آمده‌اند به ترتیب عبارت‌اند از سوررئالیسم ، امپرسیونیسم، پارناسیسم، دادائیسم، وریسم، فوتوریسم، ناتوریسم، و اومانیسم.


منبع : www.lifeofthought.com

 
آخرین ویرایش:

چاووش

متخصص بخش ادبیات
تعریف ادبیات...

ادبیات یا سخنگان به مجموعه سخن‌های انسانی که در قالب‌های گفتاری، نوشتاری و یا دیگر قالب‌ها مانند قالب الکترونیکی گرد آمده باشند گفته می‌شود. ملت‌ها و تیره‌ها همانگونه که دارای نهادها، مکتب‌های فلسفی یا دوران‌های تاریخی هستند می‌توانند دارای ادبیات نیز باشند. در باور همگانی ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متن‌هایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان و همروزگاران آن تیره و ملت را تشکیل می‌دهند. یکی از طبقه‌بندی‌های مشهور و پرکاربرد متن‌های ادبی، طبقه‌بندی دوگانه‌ایست که بر اساس آن متن‌ها به دو گونهٔ اصلی شعر و نثر تقسیم می‌شوند. این طبقه‌بندی سنت دیرینه‌ای در زبان فارسی و ادبیات جهان دارد. سخنوران و فیلسوفان از دیرباز در پی پررنگ کردن خط ظریف میان این دو و ارایهٔ تعریفی فراگیر و تمیزدهنده از شعر و نثر بوده‌اند.


ادب واژه‌ای است معرب از فارسی. این واژه از دیدگاه واژه‌شناسان به معنی ظرف و حسن تناول آمده‌است.برخی نیز در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کرده‌اند و گفته‌اند که ادب یا فرهنگ همان دانش می‌باشد و با علم فرق چندانی ندارد. [SUP]http://www.iranjoman.com/#cite_note-forooghi-2[/SUP]

اما ادب در معنی اصطلاحی آن از دیدگاه ادبای قدیم کمی مختلف است. بعضی آن را فضیلت اخلاقی، برخی پرهیز از انواع خطاها[SUP]http://www.iranjoman.com/#cite_note-4[/SUP] و برخی آن را مانند فرشته‌ای دانسته‌اند که صاحبش را از ناشایستی‌ها باز می‌دارد. [SUP]http://www.iranjoman.com/#cite_note-bostani-5[/SUP]

اما علم ادب (ادبیات) یا سخن‌سنجی در دیدگاه پیشینیان اشاره داشته‌است به دانش آشنایی با نظم و نثر از جهت درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن. اما برخی ادیب را کسی می‌دانستند که عالم بر علوم نحو، لغت، صرف، معنی، بیان، عروض، قافیه و فروع باشد و برخی خط، قرض‌الشعر، انشا، محاضرات و تاریخ را هم جزو آن‌ها دانسته‌اند. [SUP]http://www.iranjoman.com/#cite_note-autogenerated1-7[/SUP]

یکی از تعریف‌های جامع از علم ادب را احمد هاشمی در کتاب جواهرالادب آورده‌است. وی این علم را شامل چهار رکن دانسته که به این شرح هستند:
۱. قوای فطری و عقلی: که شامل هوش، خیال، حافظه، حس و ذوق می‌شود.

۲. قوانین و اصول نظم و نثر و حسن تألیف و انواع انشا و شعر و فنون سخن‌رانی.
۳. مطالعهٔ آثار شیواسخنان و پژوهش کامل در جرئیات آن‌ها.
۴. کوشش بسیار در جهت تسلط بر سبک‌های ادبای قدیم و پیروی از زبان‌آوران و شیواسخنان در حل و عقد نظم و نثر.

واژهٔ ادبیات بسته به این که چه کسی آن را به کار ببرد معانی متفاوتی می‌یابد. ادبیات را می‌توان برای اشاره به هر نوع مدرک نمادین مانند تصویر نیز استفاده کرد. به بیان بهتر این اصطلاح را می‌توان برای اشاره به هر نوع مجموعه‌ای از حروف استفاده کرد. امام جعفر صادق فیلسوف و دانشمند مسلمان، ادبیات را به این شکل توصیف کرده‌است: «ادبیات، لباسی است که شخص بر تن گفته‌ها و نوشته‌های خویش می‌کند تا آن را زیباتر جلوه دهد». او می‌افزاید که ادبیات برشی از زندگی است که به آن معنا و جهت داده و بر اساس دید مخاطب تفسیری هنری از جهان را ارائه می‌دهد. بارها رخ داده‌است که متونی که ادبیات را می‌سازند این مرزها را شکسته‌اند. رومان جاکوبسون که یک فرمالیست روسی است ادبیات را «خشونتی سازمان‌یافته بر علیه گفتار عادی» توصیف می‌کند و به این شکل می‌خواهد انحراف ادبیات از ساختار محاوره‌ای و روزمره از کاربرد واژه‌ها را نشان دهد. داستان‌های مصور، ابرمتن‌ها و نقاشی‌های غارها هر کدام در زمان خود مرزهای ادبیات را گسترش بیشتری داده‌اند.
مردم غالباً بین ادبیات و آثار مکتوب دیگر تفاوت قائل می‌شوند. اصطلاحات «تخیل ادبی» و «شایستگی ادبی» غالباً به منظور تشخیص آثار ادبی از یکدیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند. مثلاً تقریباً تمام انسان‌های باسواد دنیا آثار چارلز دیکنز را در زمرهٔ «ادبیات» تلقی می‌کنند در حالی که برخی از منتقدین، آثار جفری آرچر را شایستهٔ گنجانده شدن تحت عنوان «ادبیات انگلیسی» نمی‌دانند. گاهی اوقات ممکن است منتقدان برخی از آثار را به دلایلی همچون سطح پایین دستور زبان و نحو، داشتن خط داستانی باورنکردنی یا گسیخته و یا داشتن شخصیت‌های متناقض یا غیرقابل‌باور از زمرهٔ آثار ادبی حذف کنند.
 
بالا