• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

این شرح بی نهایت...

چاووش

متخصص بخش ادبیات
با سلام خدمت دوستداران ادب

مدتها بود در اندیشه آن بودم تا اکنونیان را با نام و سرگذشت دیرینیان آشتی دهم و حال بعد از مدتهای مدید برآن شدم (
این شرح بی نهایت) را با خلاصه ای از زندگی و سرگذشت شاعران نام آشنا و بی نام ونشان که شاید تا به حال نامی از آنها بر زبان جاری نشده است آشنا سازم و اگر عمری باقی باشد این شرح ادامه خواهد داشت



شیخ عبدالقادر گیلانی


شیخ عبدالقادر گیلانی (جیلانی) در زمانی متولد شد که ملکشاه سلجوقی برامپراتوری اسلامی حکومت می کرد به سبب حمایتهای وی و وزیرش نظام الملک(کشته شده 485 هـ - ق) دوره شهرت علم بود ولی به سبب کشمکش وارثان تخت شاهی و همچنین ظهور فرقه نزاریه از اسماعیلیه به رهبری حسن صباح و جنگهای صلیبی و فتح بیت المقدس بدست مسیحیان ثبات و آرامش زندگانی مردم از بین رفت.کنیه وی ابومحمد و لقبش محی الدین و محل تولدش گیلانhttp://www.blogfa.com/Desktop/post.aspx#_edn2 و از سادات رفیع الدرجات حسنی است ولادت او 471 و وفاتش را 561 هـ .ق گفته اند و بیش از نود سال زیسته است. مادر وی ام الخیر بنت ابوعبداله معصومی است او در سال 488 به بغداد رسیده است و به جد و جهد تمام علوم ادبی و فقه و حدیث را یاد گرفت و بعد از تحصیل علوم ظاهر، باطن پرداخت و به مجاهدت و ریاضت مشغول شد.مادر وی ام‏الخیر گفته است: که چون فرزند من عبدالقادر متولد شد هرگز در روز رمضان شیر نخورد و یکبار هلال ماه رمضان به جهت ابر پوشیده مانده بود واز مادر عبدالقادر پرسیدند گفت: امروز عبدالقادر شیر نخورده است، بعد معلوم شد که آنروز، روز رمضان بوده است وی گفته است: که خرد بودم روز عرفه به صحرا رفتم بدنبال گاوی به جهت چرا، آن گاو روی برگرداند و گفت یا عبدالقادر: «ما لهذا خلقت و لا بهذا امرتhttp://www.blogfa.com/Desktop/post.aspx#_edn3» ترسیدم و بازگشتم وبه بام سرای خود برآمدم حاجیان را دیدم که در عرفات ایستاده بودند. پیش مادر خود رفتم و گفتم مرا در کار تعالی کن و اجازت ده تا به بغداد روم و به علم مشغول شوم و صالحان را زیارت کنم. مادر سبب آن داعیه را پرسید بدو گفتم و گریست و برخاست هشتاد دینار بیرون آورد که میراث پدر بود چهل درهم را به من داد و مرا به صدق سفارش نمود.چون عبدالقادر مرد بسیار هوشیاری بود آنچه را که نظام آموزشی آنروز ارائه می داد به زودی کسب کرد . وی ادبیات را نزد ابوزکریای تبریزی و فقه و حدیث را از بزرگان بغداد آموخت پس از آن شاگرد یک شیخ صوفی بنام حماد شد که توانست مهارت عظیمی در تصوف کسب کند. و یازده سال از عمر خود را در انزوای کامل به سر برد.تصوف؛ معرفتی است که در آن از ذات حضرت حق و از اسماء و صفات او بحث می شود از آن جهت که هر یک از اسماء و صفات ما را به ظاهر منسوب به آن اسماء و صفات می رساند و موضوعش عبارت از وجود حضرت حق به اعتبار ارتباط حق با خلق به لحاظ چگونگی صدور کثرات از واحد، مسایل آن عبارتست از چگونگی صدور ونشات گرفتن و پیدایش کثرات امکانی از حضرت واحدیت و بازگشت کثرات به وحدت است امام باقر (ع) می فرماید:تصوف عبارتست از نیکوخویی و هرکس خلق و اخلاقش از تو بهتر باشد تصوف او از تو بهتر و بیشتر است.امام محمد غزالی در تعریف تصوف می گوید:تهی کردن دل از هرچه که جزء حق است و کوچک شمردن ماسوی ا… . درخصوص ریشه کلمه تصوف اختلاف است صاحب رساله قشیریه آنرا غیر عربی و ابوریحان بیرونی ریشه آن را یونانی می داند و برخی ریشه آن را برگرفته از اصحاب صفّه می دانند.راه تصوف و عرفان مبتنی بر شهود و اشراق و انجزاء عرفاست که معرفت دقیق و عمیق است که حقایق اشیاء را به طریق کشف و شهود آنچنان که هست و حقیقت دارد می بیند و متوقل در امور الهی است و به عبارتی عرفان همان تصوف و عارف همان صوفی در معنی اخص است.در نظر شیخ گیلانی ، تصوف نتیجه بحث و گفتار نیست حاصل جوع و حرمان است متضمن بخشندگی ، تسلیم شادمانه، صبر، ارتباط دایم با خدا از طریق دعا، خلوت، پشمینه پوشی سیاحت و سیر در آفاق و انفس، فقر و تواضع، یکرنگی راستی است.باید دانست در مباحث عرفانی زاهد، عابد و عارف از نظر معنی متفاوت هستند.المعرض عن متاع الدنیا و طیباتها یخص به اسم زاهد و المواظب علی نفل العبادات من القیام و الصیام و نحوما یخصّ به اسم العابد و المتصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیماً لشروق نور الحق فی سرّه یخص به اسم العارف.کسی که از بهره های دنیا و رزق و روزهای پاکش دوری کننده است به او نام زاهد اختصاص دارد و کسی که مواظب عبادات مستحب از نماز و روزه وهمانند این هاست نام عابد مختص اوست و کسی که فکرش را به قدس جبروت صرف می کند و دائما طلب اشراق نور حق در ضمیرش می نماید نام عارف اختصاص به او داد.شیخ گیلانی آنقدر به ارزشهای دینی تکیه می کند که راه افراط گونه ای را پیش می کشد و در پنجاه و چهارمین گفتار خود، عموما به مردم پند می دهد که نسبت به جهان بی تفاوت باشند و آرزوها و هواهای نفسانی خود را از هر نوع که باشد بکشندو آدمی باید لذتی و سرور را در فناء بجوید.شیخ در اثر دیگر خود«الفیوضات الربانیه» که کتابی است مشتمل برچندین ورد و دعا در موضوعهای مختلف در قسمتهای اولیه آن مطالبی را آورده است که بالکل می توان استنباط کرد که وی قائل به مذهب جبر بوده است «قال اتعالی یاغوث الاعظم قلت لبیک یا رب الغوث قال کل طور بین الناسوت و الملکوت فهو شریعه و کل طور بین الملکوت و الجبروت فهو طریقه و کل طور بین الجبروت و اللاهوت فهو حقیقه، ثم قال لی یاغوث الاعظم ماظهرت فی شی، کظهوری فی الانسان ثم سئلت یا رب هل لک مکان قال لی یا غوث الاعظم انا مکون المکان و لیس لی مکانثم قال لی یا غوث الاعظم ما اکل الانسان شیئا و ما شرب و ما قام و ماقعد و ما نطق و ما صمت و ما فعل فعلا و ما توجه لشیء و ما غاب عن شی الا انا فیه و متحرکهخداوند بلند مرتبه فرمود: ای غوث بزرگ گفتم لبیک ای پروردگار غوث فرمود: هر اندازه (انسان) مابین عالم ماده و ملکوت قرار گرفته باشد پس او (درمرحله ) شریعت است و هر مقدار (تطور یافته) بین عالم ملکوت و جبروت (عقل) باشد پس آن (مرحله)شریعت است و هر مقدار (تطوریافته) بین عالم ملکوت و جبروت (عقل) باشد پس آن (مرحله) طریقت است و هر مقدار (تطور یافته) بین عالم ملکوت و جبروت (عقل ) باشد پس آن (مرحله) طریقت است و هر مقدار (تطور یافته) بین عالم جبروت (عقل) و لاهوت (الوهیت) باشد پس آن حقیقت است سپس خداوند به من فرمود: ای غوث بزرگ درهیچ چیزی ظاهر نمی شوم همانند شدت ظهورم در انسان پس پرسیدم ای پروردگارم آیا مکان برای تو ممکن است به من فرمود: ای غوث بزرگ من ایجاد کننده مکان هستم ولی برایم مکانی نیست.سپس او به من فرمود: ای غوث بزرگ انسان چیزی نمی خورد و نمی نوشد و نمی ایستد و برنمی خیزد و صحبت نمی‏کند و هیچ کاری انجام نمی دهد و به هیچ چیز توجه نمی کند و از چیزی نمی‏گذردمگر اینکه من در آن و متحرک هستم.مراحل سیرسلوک از نظر عارفان و صوفیان مراحل شریعت، طریقت و حقیقت است اگر برای فهم آن خلق را به بیمار تشبیه نماییم نسخه ای که طبیب تجویز می کند به منزله شریعت است عمل به آن به عنوان طریقت است و حصول به نتیجه و بهبودی به منزله حقیقت است.صاحب رساله قشیریه: شریعت را التزام عبودیت خوانده است و شیخ لاهیجی گفته است شریعت احکام ظاهر است به منزله پوست وقتی عارف مطابق شریعت به ذکر خداوند پرداخت خود را آماده مرحله طریقت می نماید.صاحب رساله قشیریه طریقت را سلوک طریق شریعت و عمل به مقتضای آن می داند و مقصود از آن تهذیب اخلاق و تحصیل مکارم عالیه انسانی و تشبه به اولیاء الهی به قول شیخ لاهیجی وصول به حقیقت در واقع ظهور ذات حق است بی حجاب و تعینات و محو کثرات موهومه که اولین مرتبه آن شهود و آخرین آن فناء است.شیخ گیلانی (فقر)را مرکب انسان برای وصول به منزل می داند و همچنین «حال» را چیزی می داند که به زبان مقال (گفتار) نمی‏آید سپس می گوید«المحبه لبینی و بین المحب و المحبوب فاذا فنی المحب عن المحبه و صل با المحبوب» بر این اساس که اصل و حقیقت محبت را فنا محب در محبوب می داند همچنین جمله ای دارد که : «قال لی یاغوث الاعظم من سالنی عن الرؤیه بعد العلم فهو محجوب بعلم الرویه… » از این سخن و گفتار قبل او چنین برمی‏آیدکه رؤیت خداوند را قبول داردhttp://www.blogfa.com/Desktop/post.aspx#_edn4 البته تجلی و ظهور و درک او را نه با چشم ظاهر بلکه با چشم باطن و جان. نیز جمله‏ای بدین مفهوم دارد «قال لی یا غوث الاعظم قل لاصحابک و احبابک من اراء منکم جنابی فعلیه باختیار الفقر ثم فقرا الفقر فاذا ثم الفقر فلا ثم الاانا.» می بینیم که وی اختیار فقر را برای رسیدن به حق توصیه می کند چنانکه بعد از وادی فقر سالک به وادی حق می رسد لازم به توضیح است که دیگر القاب عبدالقادر «شیخ مشرق» و«غوث گیلانی» می باشد.اگرچه عبدالقادر در مسئله آزادی اراده به مذهب جبر نزدیکتر استhttp://www.blogfa.com/Desktop/post.aspx#_edn6 ولی با توسل به نظریه کسب که در میان متکلمین رواج دارد جنبه افراط و تفریط آن را رها میکند. خیر وشر میوه های همزاد یک درختند همه آنها مخلوق خداست اگرچه ما باید همه شرها را به خودمان نسبت دهیم.براساس اندیشه شیخ گیلانی صفای روح لازمه وجود صوفی است و صوفی کمال نمی یابد مگر آنگاه که در مکتب رنج و مصیب پرورش یابد و شیخ حدیثی را از پیامبر (ص) نقل می کند: «ما پیامبران بنابر درجاتمان با آزمونهای بسیار احاطه شده ایم» آنچه مهم است ثابت قدم بودن در ایمان است تا سرانجام خیر بر شر غلبه کند.بنابرعقیده شیخ، مردم چهار دسته اند. گروه اول نه زبان دارند و نه دل، تابع حواس هستند، توجهی به حقیقت ندارند. گروه دوم زبان دارند ولی دل ندارند، سخنان اینان زیبا و دلشان تاریک است و کامجو و عصیان طلبند. گروه سوم دل دارند ولی زبان ندارند، آنان مؤمنان راستین هستند که برای سلامت روح اینان سکوت و خلوت بهتر است و گروه چهارم که هم دل دارند وهم زبان که مالک حقیقی معرفت او صفات او هستند، اینان به والاترین مرحله می توانند دست یابند که همان تالی مقام نبوت است.عبدالقادر با توجه به مقامات صوفیانه چهار مرحله را به دست می دهد نخستین مرحله، مرحله ورع است که بنده مطیع شریعت است و تنها به خدا امیدوار و هرگز به مردم دیگر متوسل نمی شود. دومین مرحله ، مرحله حقیقت است که با مقام ولایت یکی است بنده از امر خدا اطاعت می کند که خود این اطاعت و انقیاد دو نوع است، اول حفظ انسان از هرگونه گناه آشکار و پنهان همراه با ارضاء نیازهای اولیه، نوع دوم اطاعت از ندای باطن است که همه برای خدا می شود. مرحله سوم تفویض است و آن زمانی است که بنده یکسره خود را تسلیم می کند و مرحله چهارم و آخرین مرحله، فناست که خاص ابدال یعنی موحدان راستین و عارفان است.توضیح این نکته ضروری است که واژه های (فقر) ، (محبت)، (فنا)، (حال) و (مقام) از اصطلاحات عرفانی است و هر یک در عرفان معنای بسیار عمیق تری از معنای لفظی دارند. وقتی پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «الفقر فخری» و جمله ای منسوب به حضرت علی (ع) که «الفقر موت الاکبر» این فقر نه فقر به معنای تنگدستی ظاهری است بلکه فقر و نداری در مقابل غنی مطلق است و همین فقر است که باعث کفر می شود یعنی کفر به ماسوی اکه عین ایمان به خداست.به همین منوال است که ابراهیم خواص می گوید:«الفقر وراء الشرف و لباس المرسلین و عبادی الصالحین و سهل بن عبدامی گوید فقیر سوال نمی کند و چیزی را رد نمی کند و چیزی را حبس نمی نماید.حقیقت «محبت» آن است که سالک عاشق، دل از همه چیز بازگیرد: المحبه افناءالحیوه فی امر المحبوب محبت فنا کردن زندگی در امور مربوط به محبوب است و شیخ جنیدبغدادی رحمه اعلیه می گوید محبت عبارتست از پیدا گشتن صفات و نشانه های محبوب در محب به جای صفات خودفنا»آخرین مرحله سیر و سلوک عارف است که به مقامی می رسد که همه چیز و همه کس را فدای محبوب می‏نماید، عبارتست از سیر الی ابا این مردن خود در واقع زنده می شود و به بقاء هدایت سیر الی امی رسدحال »همچون برقی است گذران که از موهبت خدای تعالی پدیدار می شود و نمی توان آنرا کسب نمود و از جمله امور بیرونی است که دارای ده مرتبه است 1 - مراقبه 2 - قرب3 - محبت و عشق 4 - خوف 5 0 رجاء 6 -شوق 7 - انس 8 - اطمینان 9 - مشاهده 10 - حال یقین.مقام و مقامات در مباحث عرفان اکتسابی توصیف شده اند و آن جایگاهی است که عارف بخاطر اعمال و عبادتش درآن مرتبه واقع شده است که مراتب آن عبارتند از:1- توبه 2 - ورع 3- زهد 4 - فقر5 - صبر6 - توکل 7 - رضا(فناء فی ابقاء باا…)مرحله فنا مرحله وحدت بخش است که در آن بنده به قرب نائل می شود و در دار وجود چیزی جز خدا نمی بیند به مرحله‏ای می رسد که نیروی آفرینش و تکوین همانند خدا می‏یابد و فرمان او همانند فرمان خدا نافذ می‏شود(عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی…)اهل تصوّف با تمام اختلافاتی که در شعایر و آدابشان وجود دارد جملگی نیل را از طریق کشف و شهود میدانند و تزکیه نفس و ریاضت عملی را ترجیح میدهند زیرا که با علم حضوری می‏توان به کُنه اشیاء پی برد امّا این معرفت ذومراتب بوده و شدت و ضعف دارد و براین اساس عارفان میان کشف،‌شهود، حضور، رؤیت مراتبی قایل شدهاند از طرفی وصف دقیق تجربههای عرفانی ناممکن بوده و در قالب زبان عادی نمیگنجد و به قول فلوطین مشاهده راه را برگفتار میبندد و سّر بسیاری از شطحیّات در عرفان نیز در همین نکته نهفته است .
کرامات زیادی به شیخ گیلانی نسبت داده می شود که مؤید آن است وی به مرحله تکوین و آفرینش رسیده است که شفای مادرزاد، مفلوج، ابرص و حتی مرده را باذن خدا زنده می کرده استhttp://www.blogfa.com/Desktop/post.aspx#_edn7. هر وقت می خواست پنهان و هر وقت می خواست پیدا می شد. شیخ حماد از جمله مشایخ عبدالقادر گفته است این عجمی را قدمهایی است که برگردن همه اولیاء خواهد بود و هرآیینه مامور شود به اینکه بگوید: «قدمی هذه علی رقبه کل ولی ا… »عبدالقادر گیلانی دارای آثار و نوشته ها و اشعاری از جمله الغنیه الطالبی طریق الحق، الفتح الربانی و الفیض الرحمانی، دیوان اشعار ، الفیوضات الربانی، ملفوظات قادریه و ملفوظات گیلانی، فتوح الغیب می باشدکه از جمله اشعار وی قصیده غوثیه است .
 
بالا