B a R a N
مدير ارشد تالار
اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادرخان حسینی، و معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله پادشاهی صفوی نخستین سلسلهحاکم بر ایران بود که پس از ۸۰۰ سال، مذهب کشور را از سنی به شیعه تغییر داد. او که رهبر یک گروه شیعی به نام قزلباش بود از سال ۹۰۷ ه. ق با تصرف تبریز خود را شاه خواند و در سالهای بعد تمامیسرزمین امروزی ایران و بخشهایی از عراق کنونی را به قلمرو خود افزود. از وی اشعاری به ترکی آذربایجانی با تخلص «ختایی» برجای ماندهاست.
تبار
تبار اسماعیل به شیخ صفیالدین اردبیلی میرسد. اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و تئودورا شاهزاده خانمترابوزان بود. تیودورا به این شرط با اوزون حسن ازدواج کرد که دین خود را نگاه دارد و تا آخر عمر از آزادی دینی برخوردار باشد. به همین دلیل به همراه خود یک کشیش و چند موعظهگر و ندیم مسیحی به ایران آورد و در شهر آمِد یک کلیسا بنا کرد تا یکشنبهها برای عبادت برود بعدها و با دستیابی اوزون حسن به بخش اعظم ایران و پایتخت شدن تبریز تئودورا کلیسای باشکوهی در تبریز ساخت و کشیشان و مبلغان مسیحی را به آنجا آورد. در ارزنجان نیز که عمدتا ارمنی بودند دو کلیسا با نامهای سیمون و یحیا ساخت البته بنای این کلیساها به اوزون حسن نسبت داده شد.
کودکی
اسماعیل در ۸۶۶ در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر به زبان ترکی) خوانده میشدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند. توسعهطلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آق قویونلو در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل کودکی شیرخوار بود.
اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در استخر، فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت سالهاش اسماعیل را به یاران صمیمیو وفادارش سپرد.
در اردبیل و لاهیجان
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵ (قمری) با مراقبتهای شمس الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را آموخت.
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزههای ایران باستانو تشیع امامی آشنا شده و مجموعه این آموزهها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامیو پیشوای مذهبی آماده ساخت.
بازگشت به اردبیل
قزلباشان به بهانه زیارت بقعه شیخ صفیالدین با کسب اجازه از کارکیا اسماعیل را به اردبیل بردند هدف قزلباشها از این کار خروج از حیطه کارکیا بود[SUP][[/SUP][SUP]نیازمند منبع[/SUP][SUP]][/SUP]. قزلباشان به همراه اسماعیل به منطقه خلخال رفتند و نزدیک به سه ماه در روستاهای اطراف خلخال اقامت داشتند. ایشان در این مدت با خلفای خود در آناتولی ارتباط بر قرار کرده و از آنها میخواستند که ترکان قزلباش را جمعآوری کرده به ایران بفرستند در مدت سه ماه در حدود دو هزار قزلباش به طرق مختلف از آناتولی وارد ایران شده به اردوی اسماعیل پیوستند. در این هنگام اسماعیل ۱۲ سال و یک ماه بیشتر نداشت. از وقتی که اسماعیل از لاهیجان بیرون آمده بود تا هنگامیکه در ارزنجان اردو زد در حدود هفت هزار ترک آناتولی به اردویش پیوستند که بیشتر از نه قبیله زیر بودند:
تبار اسماعیل به شیخ صفیالدین اردبیلی میرسد. اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و تئودورا شاهزاده خانمترابوزان بود. تیودورا به این شرط با اوزون حسن ازدواج کرد که دین خود را نگاه دارد و تا آخر عمر از آزادی دینی برخوردار باشد. به همین دلیل به همراه خود یک کشیش و چند موعظهگر و ندیم مسیحی به ایران آورد و در شهر آمِد یک کلیسا بنا کرد تا یکشنبهها برای عبادت برود بعدها و با دستیابی اوزون حسن به بخش اعظم ایران و پایتخت شدن تبریز تئودورا کلیسای باشکوهی در تبریز ساخت و کشیشان و مبلغان مسیحی را به آنجا آورد. در ارزنجان نیز که عمدتا ارمنی بودند دو کلیسا با نامهای سیمون و یحیا ساخت البته بنای این کلیساها به اوزون حسن نسبت داده شد.
کودکی
اسماعیل در ۸۶۶ در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر به زبان ترکی) خوانده میشدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند. توسعهطلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آق قویونلو در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل کودکی شیرخوار بود.
اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در استخر، فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت سالهاش اسماعیل را به یاران صمیمیو وفادارش سپرد.
در اردبیل و لاهیجان
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵ (قمری) با مراقبتهای شمس الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را آموخت.
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزههای ایران باستانو تشیع امامی آشنا شده و مجموعه این آموزهها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامیو پیشوای مذهبی آماده ساخت.
بازگشت به اردبیل
قزلباشان به بهانه زیارت بقعه شیخ صفیالدین با کسب اجازه از کارکیا اسماعیل را به اردبیل بردند هدف قزلباشها از این کار خروج از حیطه کارکیا بود[SUP][[/SUP][SUP]نیازمند منبع[/SUP][SUP]][/SUP]. قزلباشان به همراه اسماعیل به منطقه خلخال رفتند و نزدیک به سه ماه در روستاهای اطراف خلخال اقامت داشتند. ایشان در این مدت با خلفای خود در آناتولی ارتباط بر قرار کرده و از آنها میخواستند که ترکان قزلباش را جمعآوری کرده به ایران بفرستند در مدت سه ماه در حدود دو هزار قزلباش به طرق مختلف از آناتولی وارد ایران شده به اردوی اسماعیل پیوستند. در این هنگام اسماعیل ۱۲ سال و یک ماه بیشتر نداشت. از وقتی که اسماعیل از لاهیجان بیرون آمده بود تا هنگامیکه در ارزنجان اردو زد در حدود هفت هزار ترک آناتولی به اردویش پیوستند که بیشتر از نه قبیله زیر بودند:
- شاملو از شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام
- تکه لو از ناحیه جنوبی آناتولی
- افشار از ناحیه آناتولی
- قاجار از شمال و شرق آناتولی
- روملو از ناحیه آناتولی
- قره مان از منطقه کیلیکیه در جنوب آناتولی و اطراف قونیه
- ورساق از منطقه کیلیکیه در شمال دریای مدیترانه
- ذوالقدر از بخش علیای فرات بین سوریه و ترکیه کنونی
- استاجلواز شرق آناتولی
- بیات از شرق آناتولی و شمال عراق