• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صادق هدایت

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
نیرنگستان نام کتابی از صادق هدایت است. هدایت اسم این مجموعه را از کتابی به همین نام که در دوره ساسانی نگاشته شده گرفته است. نیرنگستان در اینجا به معنی فرهنگستان است. نیرنگستان هدایت یک فرهنگ نامه فلکلر است. در دیباچه کتاب هدایت به عنوان یک متخصص فرهنگ توده و فلکلر ، زمینه ها و ریشه های پیدایش این باورها را می کاود. منابع اصلی هدایت برای نگاشتن این مجموعه بی نظیر به پیش از اسلام بر می گردد و از جمله کتابهایی چون : «اردا ویراژنامه» ، «شایست نشایست» ، «دینکرت» ، «بند هشن» و «نیرنگستان» پهلوی. هدایت معتقد است که بیشتر این باورها و آداب و رسوم ها از آن جا وارد فرهنگ ایرانی شده که جادوگران در دوره نگارش اوستا نفوذ زیادی داشته اند و اوستا بر علیه آنها این احکام را صادر کرده که بعدها بصورت عادات و اعتقادات و باورها و آداب و رسوم های رایج درآمده . چراکه قدیمی ترین قسمت اوستا همان گاتها می باشد و قسمتهای مورد بحث بعدا به اوستا ملحق شده است. در مورد نیرنگستان به خطا نرویم و بپنداریم که کتاب تماما اوهام و خرافات و افکار سخیفه را در بر می گیرد . چرا که هدایت در دیباچه آن بعضی از این آداب و رسوم ها را می ستاید و از آنها به عنوان یادگارهای نیک ایرانی یاد می کند . این باورها و اعتقادات را نشانه قدمت ملتی میداند که زیاد پیر شده ، زیاد فکر کرده و زیاد افکار شاعرانه داشته است. از جمله جشن نوروز ، آداب عقد و عروسی و تمامی افکار بی زیان خنده آور و افسانه های قشنگ ادبی و... .
این کتاب چون فرهنگی کامل در چندین فصل طبقه بندی شده است: آداب و تشریفات زناشویی- تاریخچه- زن آبستن- اعتقادات و تشریفات گوناگون- آداب ناخوشیها- برای برآمدن حاجت ها- خواب- مرگ- تفال ناشی از اعضای بدن- تفال ،نفوس ، مروا ، مرغوا- ساعات ، وقت ، روز- احکام عمومی- دستورها و احکام عملی- چند اصطلاح و مثل- چیزها و خاصیت آن- گیاه ها و دانه ها- خزندگان و گزندگان- پرندگان و ماکیان- داو ودد- بعضی از جشن های باستان- جاها و چیزهای معروف- افسانه های عامیانه- گوناگون-
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
پیام کافکا یکی از آثار نویسنده ایرانی، صادق هدایت است.
در واقع خیلی‌ها این رساله را وصیت‌نامه ادبی هدایت می‌دانند و معقتدند که هدایت تمام آن چیزهایی را که می‌خواسته در بیشتر آثارش مطرح کند (یعنی همان چیزی را که ما تحت عنوان «هیچ‌انگاری شبه‌مدرن» می‌شناسیم) به نوعی در قالب یک مقاله بیان کرده است. استفاده از ترفندها و تکنیکهای ادبی و به اصطلاح تمثیلگرایی و استفاده از کهن‌الگوها و غیره در این رساله نیست. صراحت بیان یک مقاله را دارد؛ و خیلی راحت‌تر می‌شود درباره‌اش قضاوت کرد و از طریق آن، به جهان‌بینی هدایت پی برد.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
زنده به گور داستان کوتاهی است به قلم صادق هدایت.
هدایت در این اثر حالات روحی یک بیمار روان‌گسیخته رابه تصویر می‌کشد. داستان حاوی خاطرات جوانی تنها و بدبین است که در پایان با خوردن تریاک دست به خودکشی می‌زند. بسیاری این اثر را پاره‌ای از زندگی خود هدایت می‌دانند.این اثر به چندین زبان زنده دنیا از جمله فرانسه و انگلیسی ترجمه شده است.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
سه قطره خون نام داستانی کوتاه از مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه از صادق هدایت است که به همین نام چاپ شد. این داستان از داستان‌های سورئالیستی هدایت محسوب می‌شود. در این داستان که در دارالمجانین می‌گذرد یکی از شخصیت‌ها عادت به خواندن مسمطی دارد که شهرت فراوانی یافته‌است:
دریغا که بار دگر شام شدسراپای گیتی سیه‌فام شدهمه خلق را گاه آرام شدبجز من که درد و غمم شد فزونجهان را نباشد خوشی در مزاجبجز مرگ نَبْوَد غمم را علاجولیکن درآن گوشه در پای کاجچکیدست بر خاک سه قطره خون
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
سگ ولگرد نام داستان کوتاهی از صادق هدایت است. این داستان تراژدی از زندگی مشقت بار یک سگ ولگرد در ورامین است.
نویسنده در این داستان اعتقادات جاری جامعه را در قالب داستانی تأثرانگیز و دردناک به تصویر کشیده و مورد نقد قرار می‌دهد.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
بوف کور مشهورترین اثر صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی، رمانی کوتاه و از شاهکارهای ادبیات سدهٔ ۲۰ است.
این رمان به سبک فراواقع نوشته شده و تک‌گویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. این کتاب تاکنون از فارسی به چندین زبان از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده‌است
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
خلاصهٔ داستان بوف كور
تمامی رمان از زاویه دید اول شخص روایت می‌شود و از دو بخش نسبتاً مستقل تشکیل شده‌است. این دو بخش گاه با استفاده از شباهت توصیف‌ها و اشاره‌ها به هم مربوط می‌شوند
خلاصهٔ بخش نخست
کتاب با این جملات مشهور آغاز می‌شود «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. اين دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که اين دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدهای نادر و عجيب بشمارند و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان سعی می‌کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آميز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برايش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تأثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید». در این بخش (که ساکن خانه‌ای در بیرون خندق شهر ری است) به شرح یکی از این دردهای خوره‌وار می‌پردازد که برای خودش اتفاق افتاده. وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را اختیار کرده‌است به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان می‌کشد که عبارتست از دختری در لباس سیاه که شاخه‌ای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشسته‌است هدیه می‌دهد. میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد.
ماجرا از اینجا آغاز می‌شود که روزی راوی از سوراخ رف پستوی خانه‌اش (که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشته‌است) منظره‌ای را که همواره نقاشی می‌کرده‌است می‌بیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) می‌شود و زندگی‌اش به طرز وحشتناکی دگرگون می‌گردد تا اینکه مغرب‌هنگامی دختر را نشسته در کنار در خانه‌اش می‌یابد. دختر چندهنگامی بعد در رخت‌خواب راوی به طرز اسرارآمیزی جان می‌دهد. راوی طی قضیه‌ای موفق می‌شود که چشم‌های دختر را نقاشی و آن را لااقل برای خودش جاودانه کند. سپس دختر اثیری را قطعه قطعه کرده داخل چمدانی گذاشته و به گورستان می‌برد. گورکنی که مغاک دختر را حفر می‌کند طی حفاری، گلدانی می‌یابد که بعدا به راوی به رسم یادگاری داده می‌شود. راوی پس از بازگشت به خانه در کمال ناباوری درمی‌یابد که برروی گلدان (=گلدان راغه) یک جفت چشم درست مثل آن جفت چشمی که همان شب کشیده‌بود، کشیده شده‌است.
پس راوی تصمیم می‌گیرد برای مرتب کردن افکارش نقاشی خود و نقاشی گلدان را جلوی منقل تریاک روبروی خود گذاشته و تریاک بکشد. راوی بر اثر استعمال تریاک، به حالت خلسه می‌رود و در عالم رویا به سده‌های قبل باز می‌گردد و خود را در محیطی جدید می‌یابد که علی‌رغم جدید بودن برایش کاملاً آشنا است.

خلاصهٔ بخش دوم
بخش دوم، ماجرای راوی در این دنیای تازه (در چندین سده قبل) است. از اینجا به بعد راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایه‌اش می‌شود که شکل جغد است و با ولع هرچه تمامتر هرآنچه را که راوی می‌نویسد می‌بلعد. راوی در اینجا شخص جوان ولی بیمار و رنجوریست که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمی‌خواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد می‌کند) از وی تمکین نمی‌کند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی ده‌ها فاسق دارد. خصوصیات ظاهری «لکاته» درست همانند خصوصیات ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است. راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بوده‌است) اشاره می‌کند و اینکه از کودکی نزد عمه‌اش (مادر «لکاته») بزرگ شده‌است.
او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّاله‌ها اشاره می‌کند و از ایشان ابراز تنفر می‌کند. وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجاله‌هاست. رجّاله‌ها از نظر او «هر یک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شده‌است و به آلت تناسلیشان ختم می‌شود و دائم دنبال پول و شهوت می‌دوند».
پرستار راوی دایه‌ٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته‌» هم بوده‌است و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی می‌پردازد و برایش حکیم می‌آورد و فالگوش می‌ایستد و معجون‌های گونه‌گون به وی می‌خوراند.
در مقابل خانهٔ راوی پیرمرد مرموزی(= پیرمرد خنزرپنزری) همواره بساط خود را پهن کرده‌است. این پیرمرد از نظر راوی یکی از فاسق‌های لکاته‌است و خود راوی اعتراف می‌کند که جای دندان‌های پیرمرد را بر گونهٔ «لکاته» دیده‌است. به علاوه راوی معتقد است که پیرمرد با دیگران فرق دارد و می‌توان گفت که یک نیمچه خدا محسوب می‌شود و بساطی که جلوی او پهن است چون بساط آفرینش است.
سرانجام راوی تصمیم به قتل «لکاته» می‌گیرد. در هیاتی شبیه پیرمرد خنزرپنزری وارد اتاق لکاته می‌گردد و گزلیک استخوانیی را که از پیرمرد خریداری کرده‌است در چشم لکاته فرو کرده و او را می‌کشد. چون از اتاق بیرون می‌آید و به تصویر خود در آیینه می‌نگرد می‌بیند که موهایش سفید گشته و قیافه‌اش درست مانند پیرمرد خنزرپنزری شده‌است.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
گلچینی از متن كتاب بوف كور
نمی‌خواهم احساسات حقیقی را زیر لفاف موهوم عشق و علاقه و الهیات پنهان بکنم چون هوزوارشن ادبی به دهنم مزه نمی‌کند.
بارها به فکر مرگ و تجزیهٔ ذرات تنم افتاده بودم، بطوری که این فکر مرا نمی‌ترسانید برعکس آرزوی حقیقی می‌کردم که نیست و نابود بشوم، از تنها چیزی که می‌ترسیدم این بود که ذرات تنم در ذرات تن رجاله‌ها برود. این فکر برایم تحمل ناپذیر بود گاهی دلم می‌خواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همهٔ ذرات تن خودم را به دقت جمع‌آوری می‌کردم و دو دستی نگه می‌داشتم تا ذرات تن من که مال من هستند در تن رجاله‌ها نرود.
تنها چیزی که از من دلجویی می‌کرد امید نیستی پس از مرگ بود. فکر زندگی دوباره مرا می‌ترسانید و خسته می‌کرد. من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی می‌کردم انس نگرفته بودم، دنیای دیگر به چه درد من می‌خورد؟ حس می‌کردم که این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بی حیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش چاروادار و چشم و دل گرسنه بود برای کسانی که به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم میجنبانید گدایی می‌کردند و تملق می‌گفتند.
عشق چیست؟ برای همهٔ رجاله‌ها یک هرزگی، یک ولنگاری موقتی است. عشق رجاله‌ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار می‌کنند پیدا کرد. مثل: دست خر تو لجن زدن و خاک تو سری کردن. ولی عشق نسبت به او برای من چیز دیگر بود.
آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باور نکردنی و احمقانه نیست؟ آیا من فسانه و قصه خودم را نمی‌نویسم؟ قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است. آرزوهائی که بان نرسیده‌اند. آرزوهائی که هر مَتَل‌سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده‌است.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
اظهار نظر دیگران دربارهٔ بوف کور
آندره برتون که مؤسس حرکت سوررئالیستِی در فرانسه بود، وقتی ترجمه فرانسه بوف کور را خواند، گفت که کتاب هدایت جزو بیست کتاب شاهکار قرن بیستم است.[۱]
هنری میلر، نویسندهٔ بزرگ آمریکایی معاصر، دربارهٔ آن گفته‌است: «این بهترین کتابی‌است که تاکنون خوانده‌ام».
رنه لانو نیز گفته‌است: «در این کتاب اهمیت هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه در نظر من بسیار صریح جلوه می‌کند».
نجف دریابندری درمورد بوف کور می‌گوید:«این رمان را دوست ندارم چون زیادی منحط است.»[۱] البته دریابندری در ادامهٔ این بحث واژه منحط را تعریف می‌کند و به عنوان سبکی ادبی مطرح می‌کند نه بار منفی این واژه.
داریوش مهرجویی الگوی خود را برای ساخت فیلم هامون، بوف‌کور می‌داند و می‌گوید:««بوف کور» به واقع اولین اثر ادبیات مدرن است که در ایران خلق می‌شود. ادامه جریانی که یک قرن و نیم پیش در اروپا شروع شد بود. یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئله «سرنوشت بشری»»[۲]
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
مكتوباتي در بارهٔ بوف کور
داستان یک روح(شرح و متن کامل بوف کور صادق هدایت) سیروس شمیسا، چاپ اول تهران ۱۳۷۹
صادق هدایت و هراس از مرگ، ساخت‌شکنی روان‌تحلیلگرانهٔ بوف کور، محمد صنعتی، چاپ اول تهران ۱۳۸۰ نشر مرکز.
دربارهٔ بوف کور هدایت، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشر مرکز.
اینست بوف کور، تفسیری بر بوف‌کور نوشته م.ی.قطبی (۱۳۵۶)
بازتاب اسطوره در بوف کور(ادیپ یا مادینه جان؟) نوشته جلال ستاری(۱۳۷۷)
تاویل بوف کور (قصه زندگی) نوشته محمد تقی غیاثی(۱۳۸۱)
هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم نوشته آجودانی
بوف کور نوشته داریوش اشوری در رادیو زمانه
"زندگي، عشق و مرگ از ديدگاه صادق هدايت"، شاپور جورکش، نشر آگه، 1374
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
توپ مرواری رمانی است نوشته صادق هدایت.[۱] این کتاب در سال ۱۳۲۶ نوشته شد، اما در زمان حیات نویسنده اجازه چاپ نیافت، نخستین چاپ کتاب به سال ۱۳۵۸ برمی‌گردد که به صورت زیرزمینی چاپ و منتشر شد.[۲] این کتاب در ابتدا تحت نام مستعار هادی صداقت منتشر شد.[۳]
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
داستان كتاب توپ مرواري
این کتاب حکایت توپی جنگی ست به نام "مرواری" (در برخی نسخ به اشتباه مروارید نامگذاری شده است.) این توپ جنگی پس از طی مسیری چند صد ساله به قرن معاصر رسیده است. صادق هدایت با بیان گذشته و تاریخچهٔ این توپ و شرح گذر این توپ از دریچهٔ تاریخ، از تاریخ جهان سخن رانده و زمین و زمان از تیغ تند انتقادش در امان نمانده است. توپ مرواری طی مسیری عجیب که زایدهٔ تخیل قوی نویسنده است به حکومت شاهنشاهی -در زمان زیست نویسنده- رسیده است. انتقاداتی تند به شاهان بی کفایت این سرزمین و همچنین به اعراب و امامان در بخشی از این کتاب سبب شد تا کتاب توپ مرواری در هیچ یک از حکومت های پس از صداق هدایت مجوز چاپ پیدا نکند.[۴]
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
مشخصه‌های کتاب توپ مرواري
توپ مرواری را را می توان کتابی فارسی-عربی دانست و در برخی از قسمت های این کتاب، خواننده به ناچار بر تسلط صادق هدایت بر زبان عربی صحه خواهد گذاشت و صدالبته بازنویسی آیات قرآن به زبان طنز بدین گونه تنها از این نویسنده بر می‌آيد. این کتاب از نظر زبان بیان، بی پرده و صریح بوده و الفاظ خارج از عرف در آن موج می زند. الزاما این کتاب از نظر پژوهشی تایید شده نیست و صرفا به بیان عقاید شخصی هدایت بر می گردد و ممکن است در برخی از موارد به زیاده گویی افتاده باشد. شایان ذکر است به دلیل عدم چاپ رسمی، توپ مرواری سرشار از ایرادات چاپی و غلطهای املایی ست که هیچ گاه در چاپ های زیرزمینی خود تصحیح نشده است و در نهایت تاسف به همان گونهٔ پر اشتباه هم اکنون در دسترس خوانندگان است
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
دلیل نامگذاری کتاب توپ مرواري
توپ مروارید، یک توپ نظامی بزرگی واقع در میدان ارگ تهران قدیم، روبروی نقاره‌خانه قدیم. وجه تسمیه این توپ معلوم نیست اما برخی (کتیرائی، ۱۳۷۸) علت نامگذاری را چند رشته مروارید ذکر کرده‌اند که به دهانه توپ آویزان بوده است . نوشته حک شده روی توپ نام سازنده آنرا اسماعیل اصفهانی و سال ساخت آنرا ۱۲۳۳ (به امرفتحعلی شاه قاجار (حکومت : ۱۲۱۲-۱۲۵۰)) ذکر کرده است. این توپ هم اکنون در مدخل ساختمان شماره هفت وزارت امور خارجه قرار دارد. این توپ در فرهنگ عامه حائز اهمیت بوده است به نحوی که در دوران قاجار خرافات بسیاری پیرامون آن شکل گرفت و مردم برای گرفتن حاجتهای خود به آن توسل می‌جستند. صادق هدایت کتاب توپ مرواری را در انتقاد از خرافات رایج میان مردم در باره این توپ با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن دوره نوشت
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
نقد توپ مرواری
این کتاب حاصل طبع فوق العادهٔ صادق هدایت در نویسندگی بوده و می توان اظهار داشت نقطه قوت کتاب قدرت بیان صادق هدایت و چگونگی استعمال لغات است. سجع های متعدد، متن های عربی دستکاری شده، اشعاری مندرآوردی، تخیل داستان نویسی، بی آلایشی بیان، گستاخی در کلام تنها بخشی از نکات این کتاب است. همچنین کتاب فوق به سبب توهین های بی شمار به دین اسلام، شاید در ابتدای امر به شدت ذوق خواننده را کور کند اما باید به خاطر داشت که قدرت بیان نویسنده فارق از محتوای کتاب بوده و دنبال کردن ماجراهای کتاب دلیلی بر هم فکری و هم رایی با نویسنده نیست و پختگی ادبی این کتاب جدای از ناپختگی تاریخی آن است. این کتاب بسیار صریح بوده و هدایت از استفاده از هر لفظی در این کتاب ابایی نداشته است. از نام بردن صریح آلت تناسلی گرفته تا برگرداندن آیات قرآن و تعبیر و تفسیرهای عجیب و غریب احکام. توپ مرواری از آخرین آثار او و نشانهٔ ادامهٔ نقد توهین آمیزش به سنت و آداب است که به همین علت نیز مدتها ممنوع بود هیجان ممنوعیت به جذابیت آن خواهد افزود .در حالی که برای هدایت شاید هدف از به‌کارگیری آن ، همان‌طور که خودش آشکارا می‌گوید نوشتن خرافات و موهومات برای براندازی آن‌هاست. پس هدف اسطوره‌زدایی بوده استاما این براندازی خرافات در جهت تغییر نگرش بود نه حذف فیزیکی نگرنده ـ هدایت با بهره از زبان توده و تیپ‌سازی از این اشخاص، حضور آنان در جامعه را به‌رسمیت شناخته ، اما بینش و منش آن‌ها را تایید نکرد و این خود نوعی بینش اگزیستانسیالیستی هدایت را می‌رساند : تحمل دیگری
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
حاجی آقا نام داستانی از صادق هدایت است. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است.
این داستان به پلشتی‌ها و نحوه سلوک و چگونگی رفتارهای قشر خاصی از جامعه آن زمان می‌پردازد.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
علویه خانم نام داستانی از صادق هدایت است. شخصیت اصلی این داستان، علویه خانم، زنی فاحشه است که به قصد زیارت راهی سفر می‌شود. در خلال این سفر علاوه بر ماجراهایی که برای وی پیش می‌آید ، بازگشت هایی به گذشته وی نیز صورت می‌گیرد. در این داستان نیز صادق هدایت به اعتقادات جاری مردم به دیده شک می نگرد.
 

laptapiran.com

کاربر ويژه
کتاب هایی که از صادق هدایت خوندم : فواید گیاه‌خواری- زنده‌بگور - سه قطره خون - بوف کور - علویه خانم - سگ ولگرد
 
بالا