• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مهدی اخوان ثالث - شاعری كه شبیه هیچ‌كس نبود

Maryam

متخصص بخش ادبیات
4 شهریور مصادف با سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ معاصر بود. کسی که در دوران شاعری​اش کوشید پلی بین سبک خراسانی و شعر نیمایی بزند. «ارغنون»، «زمستان»، «از این اوستا»، «آخر شاهنامه»، « تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» از جمله مجموعه شعر​های این شاعر خراسانی​است.

11-8-26-111277.jpg




مهدی اخوان‌ثالث (م.امید) را از شاعران بنام پس از نیما می‌شناسیم که خود را وامدار «پیر یوش» می‌داند. شعر اخوان‌ثالث اما ویژگی‌هایی منحصر‌به فرد دارد که او را از سایر شاعران این دوره متمایز می‌کند. اگرچه بسیار از او نوشته‌اند و تحلیل‌های فراوانی در باب شعرش داده‌اند اما می‌توان در یک صورت‌بندی کلی شعر اخوان ‌ثالث را دارای مشخصه‌هایی از این دست دانست؛


سیر تکاملی قالب شعر


اخوان‌ثالث مانند تمام شاعرانی که نامی در ادب پارسی دارند؛ در شعرش سیر تکاملی را طی کرده است. نخستین مجموعه شعر اخوان ‌ثالث «ارغنون»، در قالب‌های کلاسیک سروده شده بود. «ارغنون» از مجموعه‌هایی بود که شاعر به تساوی مصراع‌ها هم وفادار مانده و به درستی قواعد شعر کلاسیک را اعم از موسیقی درونی؛ بیرونی و کناری رعایت کرده بود. اخوان‌ثالث همیشه در شعر وفادار به وزن بود اما لزوما مانند مجموعه «ارغنون» به تصاوی مصراع وفادار نماند. پس از این مجموعه؛ شاعر به «زمستان» می‌رسد و همین مجموعه او را از شاعران دیگر هم‌دوران خود متمایز می‌کند. «زمستان» مجموعه‌ای در قالب نیمایی بود که به‌شدت توانست در میان مخاطبان جا پیدا کند؛ به ویژه شعر «زمستان» [سلامت را نمی‌خواهند پاسخ داد/ سرها در گریبان است/ کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را ... ] که امروز هم از شعرهای ماندگاری است که دهان به دهان بازخوانی می‌شود.
در مجموعه‌های «آخر شاهنامه»؛ «از این اوستا»؛ «زندگی می‌گوید باید زیست»؛ «در حیاط کوچک پاییز در زندان»؛ «دوزخ اما سرد» همین رویه و نگاه به قالب شعر در آثار اخوان‌ثالث دیده می‌شود؛ تا اینکه در مجموعه‌ پایانی اخوان‌ثالث باز او ارجاعی به ابتدا دارد. او در مجموعه «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» دوباره به قالب‌های کلاسیک بازگشته و شکل شعرش را تغییر می‌دهد.
در مجموعه‌هایی که به عنوان نمونه مطلوب شعر نیمایی از آن‌ها نام بردیم اغلب در شیوه‌ بیان و زبان هم تکاملی دیده می‌شود که به برخی از آن‌ها در ادامه نوشتار اشاره می‌شود.



زبان در شعر اخوان‌ثالث


اخوان در رویکردش به زبان جریان ویژه‌ای را در شعر نیمایی پیش گرفت. او با زبانی نو‌قدمایی هم به شیوه‌ بیانی قدما در شعرش وفادار ماند و هم توانست با برخی دستکاری‌های نحوی شکل جدیدی در بیان ایجاد کند. مثلا یکی از مواردی که اخوان از نیما گرفت و توانست آن را بهتر از نیما در شعر ش نهادینه کند؛ مسئله «تقدم مضاف‌الیه ضمیری بر صفت» است؛ در شعر نیما نمونه‌هایی بود مثل: با «تنش‌گرم» بیابان دراز/ مردی را ماند در «گورش تنگ»/. اخوان‌ثالث از این نوآوری نحوی اینگونه سود جست: ما برای فتح سوی پایتخت قرن می‌آییم/ تا که هیچستان نه توی فراخ این غبار آلود بی‌غم را/ با چکاچاک مهیب «تیغ‌هامان تیز»/ غرش زهره‌دران «کوس‌هامان سهم» / پرش خارا شکاف «تیرهامان تیز» / نیک بگشاییم.
یا در جای دیگر می‌گوید:
هان کجاست/ پایتخت این کج‌آیین قرن دیوانه/ با قلاع سهمگین سخت و ستوارش/ با لئیمانه تبسم کردن «دروازه‌هایش، سرد و بیگانه»/
این نمونه‌هایی بود از نوآوری‌های نحوی در شعر اخوان‌ثالث که فراوان هم تجربه شده است؛ اما یک نمونه هم از باستان‌گرایی‌های نحوی شاعر می‌آوریم که البته از این دست باستان‌گرایی‌ها در شعر او زیاد است:
ای با تو من گشته بسیار / در کوچه‌های بزرگ نجابت/ در کوچه‌های سرور و غم راستینی «که مان» بود.
اتصال ضمیر به حرف ربط و اضافه؛ همچنین اتصال ضمیر به ضمیر؛ از آن دست باستان‌گرایی‌های نحوی است که در شعر اخوان‌ثالث بسیار به آن توجه شده است.

ساختار روایی در شعر


همیشه وقتی به شعر اخوان‌ثالث می‌رسیم و او از ابتدا با همان صدای همیشگی‌ گرمش؛ شعر را می‌خواند؛ انگار دارد قصه‌‌ای را روایت می‌کند که ما از ابتدایش نبوده‌ایم. در بسیاری از شعرهای باشکوه و ماندگار او؛ ساختار محکم روایی‌ای حاکم است؛ به گونه‌ای که ما اگرچه از ابتدا به شعر رسیده‌ایم و تمام قصه را دریافته‌ایم اما انگار پیش از حضور ما، قصه عقبه‌ای داشته و در غیبت ما روایت شده است. شعرهای ماندگاری از اخوان‌ثالث اینگونه‌اند: چاووشی؛ زمستان؛ کاوه یا اسکندر؛ آخر شاهنامه؛ کتیبه؛ قصه شهر سنگستان؛ آنگاه پس از تندر؛ شاتقی زندانی دختر عمو طاووس و ... .
شعر اخوان‌ثالث؛ نه از آن رو که بدعت‌هایی در نحو و واژگان زبان دارد؛ نه از آن رو که روایی و ساده است؛ نه از آن رو که مضامینش اجتماعی و نزدیک به وقایع سیاسی به ویژه کودتای 28 مرداد 32 است؛ بلکه از آن رو که آیینه تمام نمای زندگی شاعر و صداقت اوست تا امروز ماندگار شده است.
زندگی اخوان‌ثالث؛ تنها زندگی او نبود، بلکه آیینه‌ای از زندگی هم‌نسلان و همنوعان او بود و همین تجربه مشترک در زیست‌جهان انسانی شعر او را متمایز کرده است.

منبع: tehrooz.com
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
زندگي‌نامه :


مهدي اخوان ثالث ( م - اميد ) ، فرزند علي ، در سال 1307 هجري شمسي در شهر مشهد قدم به عرصه ي هستي نهاد. وي تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رسانيد و فارغ التحصيل هنرستان صنعتي شد. اخوان از سال 1323 كار شاعري را شروع كرد و به سرودن شعر پرداخت و بر اثر تشويق و راهنمايي هاي استاد مدرسه اش پرويز كاويان شوق و اشتياق بيشتري به شعر پيدا كرد. اميد تا بيست سالگي در زادگاه خود به سر برد و در سال 1323 به تهران عزيمت كرد و در اين شهر رحل اقامت افكند و به شغل آموزگاري پرداخت. اخوان چند ماهي نيز به دليل فعاليت سياسي عليه دستگاه حكومت پهلوي به زندان افتاد. او در دوران حيات خود ، فعاليت گسترده اي با مطبوعات ، راديو و تلويزيون داشته و در سال هاي آخر عمر خود به عنوان استاد زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه هاي تهران ، تربيت معلم و شهيد بهشتي به تدريس اشتغال داشته است. اخوان ثالث در سرودن شعر به سبك كلاسيك و نو ، طبع آزمايي كرد و آثاري چند از خود به يادگار نهاد. او سرانجام در روز يكشنبه 4 شهريور سال 1369 در تهران بدرود حيات گفت.


والدين و انساب : نام پدرش علي و نام مادرش مريم بود. [ باغ بي برگي ، يادنامه مهدي اخوان ثالث ، به اهتمام مرتضي كاخي ، تهران : نشر ناشران ، چاپ اول 1370 ، ص756 ]

خاطرات كودكي : گرايش به هنر موسيقي ، قسمتي از فعاليت هاي دوران كودكي مهدي اخوان ثالث را تشكيل مي داد. او مي گويد : « مشكلي كه من داشتم در ابتداي كار پيش از كار شعر ، پدر م مردي بود ـ يادش برايم گرامي ـ كه به قول معروف قدما روي خوش به بچه نمي خواست نشان بدهد ، به پسرش به فرزندش يعني اخم ها در هم كشيده و از اين قبيل و من مانده بودم چه كنم ، پيش از شعر من با موسيقي سرو كار پيدا كرده بودم ، پيش استاد سليمان روح افزا مي رفتم و همچنين با پسرش ساز مي زدم ، تار ... من نمي گذاشتم پدر بفهمد كه من با ساز سرو كار دارم ، چون مي دانستم تعصبش را. برادرش را وادار كرد كه تار را دور بيندازد و كار نكند و اينها ، تار برادرش را كه عموي من باشد ، من گرفتم و خلاصه اينها ». بدين ترتيب كودكي وي با هنر شعر و موسيقي درآميخت هرچند پدرش معتقد بود كه « صداي تار همان صداي شيطان است » و او را از نزديك شدن به موسيقي باز مي داشت ،. او در اين باره مي گويد : « [ پدرم ] گفت : باباجان اين كار را ديگه نكن. گفتم چه كاري ؟ گفت هموني كه گفتم . خوب البته فهميدم چي مي گه. بعد گفتم چرا آخه باباجان ، مثلا به چه دليل ؟ گفت كه دليلش رو مي خواي ؟ گفتم : بله. گفت : اين نكبت داره ، صداي شيطان‎ِ ... و از اين حرف هايي كه مي شد نصيحت كرد ... بعد يك روز گفت بي[ سخنوران نامي معاصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : اتنشارات خرم ، چاپ اول 1373 ، ص 353 ]


اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : پدر مهدي اخوان ثالث از مردم يزد بود كه در جواني به مشهد مهاجرت كرد و در اين شهر سكونت اختيار نمود و ازدواج كرد. وي به شغل داروهاي گياهي و سنتي اشتغال ورزيد. اخوان به هنگام تولد با يك چشم وارد اين جهان شد اما پس از مدتي چشم ديگر او به روي عالم و آدم باز شد، خود او در اين باره مي گويد: « پدر من عطار - طبيب بود و مادر من هم كارش خانه داري و بعدها هم دعاگويي و نماز و طاعت و زيارت امام رضا و از اين قبيل. بعداز مدتي با درمان هاي پدر و دعاهاي مادر و نذر و نيازهايش آن چشم ديگر را هم به دنيا گشودم. خدا به من رحم كرد و الا حالا دنيا را با يك چشم مي ديدم. اما حالا با دو چشم مي بينم » . اين روحيه ي مذهبي در زندگي اخوان همواره تا پايان عمر باقي ماند و همواره اخوان چون يك انسان مذهبي به عالم و آدم نگريست و حيات و هستي را بي مدخليت آفريدگار يكتا مي دانست ». [ سخنوران نامي معاصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : اتنشارات خرم ، چاپ اول 1373 ، ص 353 ]


تحصيلات رسمي و حرفه اي : مهدي اخوان ثالث ، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رسانيد و فارغ التحصيل هنرستان صنعتي شد. [ سخنوران نامي معاصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : اتنشارات خرم ، چاپ اول 1373 ، ص 353 ]

استادان و مربيان : از استادان دوران كودكي مهدي اخوان ثالث در زمينه موسيقي ، سليمان روح افزا يكي از نوازندگان تار بود. در شعر و شاعري نيز اين حركت در منزل مهيا گرديد ؛ پدرش از آنجايي كه به شعر علاقه داشت انگيزه ي لازم را در مهدي به وجود آورد ، و در اين مسير معلمش پرويز كاويان جهرمي نيز از او حمايت نمود. چيزي نگذشت سر از « انجمن ادبي خراسان » درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزديك آشنا شد. از استاداني كه او در اين انجمن با او آشنا شد ، استاد نصرت ( منشي باشي ) شاعر خراساني بود كه اخوان ثالث درباره او چنين تعريف مي كند : [ سخنوران نامي معاصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : اتنشارات خرم ، چاپ اول 1373 ، ص 353 ] « در خراسان وقتي كه تازه به شاعري رو كرده بودم ( سال هاي 23- 24 ) به يك انجمن ادبي دعوت شدم كه استاد كهنسالي به نام نصرت منشي باشي در صدر آن بود . هر وقت شعر مرا مي شنيد مي پرسيد تخلصتان چيست ؟ او واجب مي دانست كه هر شاعري تخلصي داشته باشد و من نام ديگري نداشتم ، سرانجام خودش نام اميد را به عنوان تخلص بر من نهاد ... » .

همسر و فرزندان : اخوان در سال 1329 با ايران ( خديجه ) اخوان ثالث ، دختر عمويش ازدواج نمود. حاصل اين ازدواج سه دختر به نام هاي لاله ، لولي ، تنسگل و سه پسر به نام هاي توس ، زردشت و مزدك علي مي باشد. [ باغ بي برگي ، يادنامه مهدي اخوان ثالث ، به اهتمام مهدي كاخي ، نشر ناشران ، چاپ اول 1370 ، ص 340 ]

وقايع ميانسالي : از حوادث دلخراش دوره ي زندگي اخوان مي توان مرگ دو فرزندش را نام برد. در سال 1342 تنسگل دختر سوم وي هنوز چهار روز از تولدش نگذشته بود فوت كرد و در سال 1353 دختر اولش لاله در رودخانه كرج غرق گرديد ، اين دو واقعه ضربه ي سختي بر او وارد كرد. از ديگر رويدادهاي زندگي مهدي اخوان ثالث ، حوادث پيش از پيروزي انقلاب و قرارگرفتن وي در صف مخالفين رژيم بود. پس از كودتا ي28 مرداد سال 32 ايران چهره ي ديگري به خود گرفت و نظام سياسي - فرهنگي جامعه ي آن زمان به كلي دگرگون شد. اخوان نيز مانند بسياري از اهل قلم دستگير و روانه ي زندان شد. او در اين زمان از امضاي تعهدنامه جهت آزادي از زندان امتناع كرد و ناگزير چندماه در زندان ماند ؛ اخوان در شعر « نادر يا اسكندر » لحظه اي تصور مي كند كه مادرش به ديدار او مي رود و از او مي خواهد كه با امضاي تعهدنامه از زندان آزاد شود اما اخوان نمي پذيرد : « ... باز مي بينم كه پشت ميله ها مادرم استاده با چشمان تر ناله اش گم گشته در فريادها گويي از خود پرسد « آيا نيست كر؟ » آخر انگشتي كند چون خامه اي دست ديگر را بسان نامه اي گويد : « بنويس و راحت شو ... » به رمز « تو عجب ديوانه و خودكامه اي » من سري بالا زنم چون ماكيان از پس نوشيدن هر جرعه آب مادرم جنباند از افسوس سر هرچه آن گويد اين بيند جواب » پس از آزاد شدن از زندان ، اخوان ثالث تا آخر عمر ديگر هيچ گاه براي حزب و دسته اي خاص فعاليت نكرد و در واقع از كارهاي روزمره سياسي كناره گيري كرد و براي امرار معاش به روزنامه « ايران ما » پيوست . اما طولي نكشيد كه در سال 1344 براي دومين بار راهي زندان شد ؛ اما اين بار اتهام او سياسي نبود ، اگرچه اشعارش در اين زمان حكايت از مردمي است كه زير فشار قدرت حاكمه قرار داشتند و او راوي قصه هاي آنان بود ، اما قصه اي به نام « قصه قصاب كش » يا « قصاب جماعت حاكم و م. اميد جماعت محكوم » با عث شد مردي از او شكايت نمايد؛ ابراهيم گلستان از دوستان مهدي اخوان چنين تعريف مي كند : « ... مردي به دادگستري از دست او شكايت برد ـ دست؟ ـ و چرخ دادگستري آهسته به راه افتاد تا اينكه با تمامي كوشش ها كه اين شكايت را بمالانند كار محاكمه ي آخر شروع شد. در دادگاه شاعر به جاي يك انكار ، كاري كه آسان ميسر بود چون ابراز جرم در اين جور موردها كمتر در دادگاه ها نشان دادني هستند ، بعد از صرف مقدمات مبسوطي ، اهورايش بيامرزاد و مزدشستش ببخشايد ، برخاست حمله برد بر محدوديت هاي ضد نفش و آزادي ، و همچنين بر انواع مالكيت ها - چيزهايي كه حرفه و درآمد قاضي ها ، موجوديت قضاوت و قانون و دادگاه يك سر ، مطلقا به آنها بستگي دارد ، قاضي اول كوشيده بود كه جدي نگيرد و از خر شيطان او را بياورد پايين ، اما همان مقدمات صبحگاهي مبسوط كار خود را كرد ، شاعر را وادار كرد ، دور بردارد ، و دور هم برداشت تا حدي كه قاضي عاجز شد. او را محكوم كرد به زندان به حداقل ممكن زندان هر چند مفهوم زندان حداقل برنمي دارد ، قاضي در دست قانون بود ». از آنجايي كه دوست نداشت تا براي هيچ و پوچ زندگي خود را در پشت ميله ها سپري نمايد ، خود را از نظرها پنهان كرد. با اين اتفاق ماندن او در راديو نيز ميسر نبود ، زيرا از نظر قانوني اين امر با كار دولتي مغايرت داشت ، از اين رو تا مدت ها با نام همسرش براي راديو نويسندگي مي كرد. اما در تابستان 1344 تحملش تمام شد و خود را به زندان قصر معرفي كرد. زنداني شدن اخوان دردسرهاي زيادي براي او ايجاد نمود و خانواده اش را در تنگناي مادي قرار داد. [ باغ بي برگي ، يادنامه مهدي اخوان ثالث ، به اهتمام مهدي كاخي ، نشر ناشران ، چاپ اول 1370 ، ص 340 ]

زمان و علت فوت : مهدي اخوان ثالث در روز يكشنبه 4 شهريور 1369 در بيمارستان مهر تهران بدرود حيات گفت و پيكرش را به مشهد انتقال دادند و در جوار آرامگاه فردوسي در باغ توس به خاك سپردند . [ باغ بي برگي ، يادنامه مهدي اخوان ثالث ، به اهتمام مهدي كاخي ، نشر ناشران ، چاپ اول 1370 ، ص 340 ]

مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : اخوان ثالث در سال 1327 ساكن تهران شد و به خدمت آموزش و پرورش درآمد و به دبيري پرداخت و پس از چندي به سمت مامور در وزارت اطلاعات مشغول همكاري شد و وظيفه اش نظارت بر برنامه هاي ادبي بود . وي همچنين به كار صدا برگرداني ( دوبله ) فيلم هاي مستند در استوديو « گلستان » نيز پرداخت . بنا به قول گلستان در مدت سه - چهار سال روي صداگذاري نزديك به سيصد فيلم مستند نظارت كرد . به جز آن هم به متن ترجمه ها و رواني گفتارها رسيدگي مي كرد ، هم بر نوار اصلي و برگردان به نسخه هاي فيلم . پس از آنكه كارگاه فيلم گلستان تعطيل شد ، ايرج گرگين رييس برنامه دوم راديو از اخوان دعوت كرد تا مسئووليت مستقيم برنامه هاي ادبي را برعهده گيرد . با توجه به آنكه تجربه لازم را براي اين كار نداشت ، اما با موفقيت برنامه ها را اداره كرد . او مي گويد : « من آن وقت هفته اي چهار برنامه داشتم ، يك برنامه ادبي داشتم ، يك برنامه كتاب داشتم ، در ميزگردهايي هم كه راجع به اين جور مسايل بود شركت مي كردم . » در سال 1348 از اخوان براي كار تلويزيون آبادان دعوت به عمل آمد . او تا سال 1353 براي تلويزيون آيادان برنامه سازي نمود ، اما حادثه مرگ دخترش لاله ، او را مجبور كرد به تهران بازگردد و از همكاري با تلويزيون آبادان صرفنظرنمايد . تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي اخوان ثالث كمابيش با برنامه هاي ادبي در تلويزيون ظاهر مي شد ، پس از پيروزي انقلاب براي مدتي در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي ( فرانكلين سابق ) مشغول به كار شد ، اما پس از مدتي استعفا داد و خانه نشين شد . [ گلزار مشاهير ، زندگي نامه درگذشتگان مشاهير ايران 1358- 1376 ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، ص 105 - سخنوران نامي معاصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : اتنشارات خرم ، چاپ اول 1373 ، ص 353 ]

فعاليتهاي آموزشي : مهدي اخوان ثالث پس از آنكه به تهران آمد به اتفاق احمد خويي و اكبر آذري با سفارش مدير روزنامه « زندگي » ، در اداره فرهنگ روستايي براي آموزگاري استخدام شد. اداره نيز هر سه نفر آنها را براي تدريس به ورامين فرستاد. تدريس در مدرسه روستايي كريم آباد بهنام سوخته ورامين اولين گام براي ورود به حرفه ي معلمي بود. انتخاب شغل معلمي در آن ساليان با روحيه ي اخوان سازگار بود. يكي دو سال بعد او را به مدرسه كشاورز منتقل كردند و او در آنجا علاوه بر آن كه معلم ادبيات بود ، فقه و آهنگري را نيز به بچه ها ياد مي داد. اخوان بعدها به دلايلي از كار تدريس در آموزش و پرورش كناره گيري كرد. او خود علت اين امر را برخي تمردها يا رفتن ، نرفتن ها بيان مي كند . ادامه فعاليت آموزشي مهدي اخوان ثالث درسال 1356 مي باشد . او با دعوت دانشگاه شعر سامانيان و مشرطيت به بعد را تدريس مي كرد و در اواخر عمر نيز در دانشگاه هاي تهران ، تربيت معلم و شهيد بهشتي به اين كار مشغول بود. [ سخنوران نامي معارصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : نشر خرم چاپ اول 1373 ، ص 354 ]

ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : اخوان ثالث تا سال 1323 مي كوشد خود را از جميع جهات فرهنگي ، ادبي ، اجتماعي و سياسي كامل كند. زندگي او در دوره دوم بيشتر بر مبناي تفكر سياسي و اجتماعي مي گذرد ، اگر چه در اين دوره نيز شعر مي سرايد و مي كوشد شعرهايي ماندگار بيافريند ، اما او كه هنوز جواني پرشور است ، جذب جنبش هاي سياسي مي شود تا بدين طريق حقانيت و عدالت را در جهان يا حداقل ايران برقرار كند. به هر حال از لحاظ فكري اخوان از بدو ورود به تهران تا سال 1323 دوره ي پرتلاطمي را مي گذراند. او با بسياري از مسايل فكري و جنبش هاي سياسي از طريق كتاب ها و روزنامه ها آشنا مي شود، در واقع ذهنيت اخوان در آن سال ها با خواندن كتاب ها پرورش مي يابد. خودش در ضمن خاطراتش مي گفت ، هر ماه كه حقوقش را مي گرفت از ورامين به تهران مي آمد و چند كتاب مي خريد. كتاب هايي با گرايش چپ ، كتاب هاي كسروي. اخوان در مدت فعاليت آموزشي در آموزش و پرورش مجله اين اداره همكاري داشته است مجله اي كه به اعتراف خودش در مدت 17-18 سال آموزگاري ، دبيري و مدير مدرسه بودن خوشايند نبود ، چون اغلب چيزها يي كه در اين مجله به چاپ مي رسيد ، بخشنامه هاي اداري بود و يا خبرهاي تغيير فلان وزير. او بعد از سال 1330 علاوه بر تدريس در وزارت آموزش و پرورش با مطبوعات تهران همكاري تنگاتنگي داشت ، بسياري از نوشته ها و شعرهاي او در دروزنامه ها و مجلات ماهانه آن روز وجود دارد. اخوان پس از آن كه كار تدريس در آموزش و پرورش را رها كرد ، به مطبوعات روي آورد. در واقع نوشتن در مطبوعات يگانه راه امرار معاش او بود. نوشته هاي اخوان كه براي گذراندن زندگي با اسم مستعار چاپ مي شد ، غير از نوشته هايي بود كه در واقع كار دل او بود. در سال 1330 اخوان سرپرستي صفحه ادبي روزنامه جوانان دمكرات را به عهده گرفت و از اين طريق با تك تك شاعران جوان آن روز آشنا شد ، شاعراني چون سياوش كسرايي ، سايه ، احمد شاملو ، محمد عاصمي و نصرت رحماني و ... او تا قبل از ازدواج ، با دوست صميمي اش رضا مرزبان چه در ورامين و چه در تهران در يك خانه زندگي مي كرد. از آنجا كه اخوان سري پرشور براي مسايل سياسي و از جمله حزب دموكرات چپ گراي توده داشته پس از كودتاي 1332 مانند بسياري از اهل قلم دستگيرو روانه ي زندان شد. پس از آزاد شدن از زندان اخوان تا آخر عمر ديگر هيچ گاه براي حزب و دسته ي خاصي فعاليت نكرد و در واقع از كارهاي روزمره ي سياسي كناره گيري كرد و براي امرار معاش به روزنامه « ايران ما » پيوست. مدير روزنامه ايران ما عامل اصلي آزادي اخوان از زندان بود ، از اين رو اخوان در كنار او كوشيد تا ديگردست از پا خطا نكند و فقط به غناي بينش ادبي و فرهنگي خود بيفزايد. در اين سال ها سرپرستي چند صفحه هنر و ادبيات روزنامه ايران ما به عهده ي او و دوست جوانش حسين رازي بود. بعد ها اخوان به اتفاق همين دوستش نخستين جنگ هنر و ادب امروز را منتشر كرد. پس از شماره دوم جنگ هنر و ادب مجموعه شعر زمستان را در سال 1335 چاپ و منتشر كرد، چاپ اين مجموعه خود آغاز حركت جديدي در عرصه ي فرهنگ و هنر آن روزگار بود. زندگي اخوان در سال هاي پس از انقلاب بيشتر در خلوت و انزوا گذشت. در خادثه ي مهمي كه در زندگي او اتفاق افتاد نه شعر خارق العاده اي سروده شد. بلكه مهمترين رويداد فرهنگي ، سفر او به خارج از ايران بود. اخوان كه در تمام طول زندگيش حتما براي يك بار نيز به خارج سفر نكرده بود در سال پاياني عمر خود از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان دعوت شد. در اين سفر وي به فرانسه ، انگليس ، آلمان ، دانمارك ، سوئد و نروژ رفت. شعر خواند و از سوي فرهنگ دوستان ايراني مورد استقبال قرار گرفت. سفر اخوان در سال 1369 به اروپا زمينه را براي تجديد ديدار با دوستان قديمي فراهم كرد ، در اين ديدار ، ابراهيم گلستان ، رضا مرزبان ، اسماعيل خويي و چند تن ديگر از دوستان صميمي دوران جواني اش را ديده و مدتي را با آنها سپري نمود. [ باغ بي برگي ، يادنامه مهدي اخوان ثالث ، به اهتمام مهدي كاخي ، نشر ناشران ، چاپ اول 1370 ، ص 340 ]


آرا و گرايشهاي خاص : مهدي اخوان ثالث در سرودن شعر به سبك كلاسيك در قصيده سرايي ( به شيوه ي اساتيد كهن خراسان و خاصه منوچهري ) و غزلسرايي ( ارغنون از جمله فعاليت هاي اين دوره ي اوست ) و نيز به سبك نو ( به شيوه ي نيما ، مانند مجموعه زمستان ) طبع آزمايي كرد. [ گلزار مشاهير ، زندگي نامه درگذشتگان مشاهير ايران 1358- 1376 ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، ص 105 - سخنوران نامي معاصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : اتنشارات خرم ، چاپ اول 1373 ، ص 353 ]


جوائز و نشانها : اولين جايزه اي كه مهدي اخوان ثالث دريافت نمود كتاب « مسالك المحسنين » نوشته طالبوف بود ، كه افتخار الحكماء شاهرودي ( مسنن ) به سبب شعري در زمينه ي توحيد و يكتايي خداوند به وي تقديم داشت. مجموعه ي اشعار « ارغنون » مهدي اخوان ثالث در سال 1332 در مسابقه فستيوال جوانان دموكرات ، مدال طلاي مسابقه را به خود اختصاص داد. البته قرار بود در فستيوال جهاني بخارست نيز شركت نمايد ، كه با مانع به وجودآمده اين امر ميسر نگرديد. [ گلزار مشاهير ، زندگي نامه درگذشتگان مشاهير ايران 1358- 1376 ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، ص 105 - سخنوران نامي معاصر ايران ، سيد محمد باقر برقعي ، ج 1 ، قم : اتنشارات خرم ، چاپ اول 1373 ، ص 353 ]
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

سالشمار زندگی :


1307 اسفند، تولد در مشهد.
1326 خردادماه، پایان تحصیل دوره‌ی هنرستان مشهد (رشته‌ی آهنگری).
1326 شروع به کار در تهران، معلمی، لویزان، سلطنت‌آباد.
1326 کار در پلشت ورامین، معلمی، سکونت در تهران.
1329 ازدواج با ایران اخوان ثالث(خدیجه) اخوان ثالث، دختر عمویش.
1330 چاپ اول ارغنون.
1331 شروع زندگانی مشترک با همسرش «ایران خانم».
1332 اواخر سال، شروع خدمت سربازی (بعد از 15 روز خدمت با پرداخت 500 تومان معاف شد).
1333 تولد «لاله»، دختر اولش.
1333 زندان سیاسی (لاله 11ماهه بود که از زندان آزاد شد).
1335 چاپ اول زمستان.
1336 تولد «لولی»، دختر دوم.
1336 شروع به کار در رادیو.
1338 تولد «توس»، پسر اول.
1338 چاپ اول آخر شاهنامه.
1342 تولد «تنسگل»، دختر سوم.
1344 چاپ اول از این اوستا.
1344 زندان به مدت شش ماه.
1344 تولد «زردشت»، پسر دوم.
1345 چاپ اول منظومه‌ی شکار (که نوشتن آن مدتی قبل از تاریخ چاپ و انتشار شروع شده بود).
1348 چاپ اول پائیز در زندان.
1348 عزیمت به خوزستان (آبادان) و شروع به کار در تلویزیون آن شهر.
1348 چاپ اول عاشقانه‌ها و کبود.
1348 چاپ اول بهترین امید (گزینه‌ی اشعار و مقالات).
1349 چاپ اول برگزیده‌ی اشعار، جیبی.
1350 تولد «مزدک‌علی» پسر سوم (علی، نام پدر اخوان بود که به مزدک ضمیمه شد.
1353 درگذشت «لاله»، دختر اول (روز 26شهریور، در اثر افتادن در رودخانه‌ی جلو سد کرج).
1353 بازگشت از آبادان به تهران.
1353 شروع به کار در تلویزیون ملی ایران.
1354 چاپ اول آورده‌اند که فردوسی... (کتاب کودکان).
1355 چاپ اول درخت پیر و جنگل.
1355 چاپ اول درحیاط کوچک پاییز در زندان.
1356 شروع به تدریس ادبیات دوره‌ی سامانی و ادبیات معاصر در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم.
1357 چاپ اول بدعت‌ها و بدایع نیمایوشیج.
1357 چاپ اول دوزخ اما سرد.
1357 چاپ اول زندگی می‌گوید اما باید زیست.
1358 شروع به کار در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق).
1360 آغاز دوره‌ی بازنشستگی (بازنشاندگی؟) بدون حقوق از کلیه‌ی مشاغل دولتی. این دوران تا آخر عمر اخوان ادامه یافت.
1361 چاپ اول عطا و لقای نیمایوشیج.
1368 چاپ اول ترا ای کهن بوم وبر دوست دارم.
1368 چاپ اول گزینه‌ی اشعار، انتشارات مروارید.
1369 سفر به خارج از کشور (اولین و آخرین سفر) به دعوت «خانه‌ی فرهنگ آلمان»، برگزاری شب شعر از تاریخ 4 تا 7 آوریل (16 تا 18 فروردین)، سفر به انگلیس، دانمارک، سوئد، نروژ، بازگشت به دانمارک، سفر به فرانسه به دعوت «انستیتوی ملی تمدنهای شرقی»، سفر مجدد از فرانسه به انگلیس و بازگشت به ایران.
1369 ورود به ایران در تاریخ 29 تیرماه 1369.
1369 ساعت 10/30 شب یکشنبه 4 شهریور ماه، فوت در «بیمارستان مهر» در تهران.
1369 روز سه شنبه 6 شهریور ماه، انتقال جنازه به «بهشت‌زهرا» برای شست و شو.
1369 دوازدهم شهریور، انتقال جنازه از سردخانه‌ی بهشت زهرا به مشهد (توس) و دفن آن در جوار آرامگاه نیای بزرگش حکیم ابوالقاسم فردوسی، در باغ شهر توس
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
آخر شاهنامه :

اين شكسته چنگ بي قانون
رام چنگ چنگي شوريه رنگ پير
گاه گويي خواب مي بيند
خويش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت
يا پريزادي چمان سرمست
در چمنزاران پاك و روشن مهتاب مي بيند

روشنيهاي دروغيني
كاروان شعله هاي مرده در مرداب
بر جبين قدسي محراب مي بيند
ياد ايام شكوه و فخر و عصمت را
مي سرايد شاد
قصه ي غمگين غربت را

هان، كجاست
پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه ؟
با شبان روشنش چون روز
روزهاي تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگين سخت و ستوارش
با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش ،‌سرد و بيگانه

هان، كجاست ؟
پايتخت اين دژآيين قرن پر آشوب
قرن شكلك چهر
بر گذشته از مدارماه
ليك بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناك تر پيغام
كاندران با فضله ي موهوم مرغ دور پروازي
چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني بر مي آشوبند
هر چه هستي ، هر چه پستي ، هر چه بالايي
سخت مي كوبند
پاك مي روبند

هان، كجاست ؟
پايتخت اين بي آزرم و بي آيين قرن
كاندران بي گونه اي مهلت
هر شكوفه ي تازه رو بازيچه ي باد است
همچنان كه حرمت پيران ميوه ي خويش بخشيده
عرصه ي انكار و وهن و غدر و بيداد است
پايتخت اينچنين قرني
بر كدامين بي نشان قله ست

در كدامين سو ؟
ديده بانان را بگو تا خواب نفريبد
بر چكاد پاسگاه خويش ،‌دل بيدار و سر هشيار
هيچشان جادويي اختر
هيچشان افسون شهر نقره ي مهتاب نفريبد
بر به كشنيهاي خشم بادبان از خون
ماه ، براي فتح سوي پايتخت قرن مي آييم
تا كه هيچستان نه توي فراخ اين غبار آلود بي غم را
با چكاچاك مهيب تيغهامان ، تيز
غرش زهره دران كوسهامان ، سهم
پرش خارا شكاف تيرهامان ،‌تند
نيك بگشاييم
شيشه هاي عمر ديوان را
ز طلسم قلعه ي پنهان ، ز چنگ پاسداران فسونگرشان
خلد برباييم
بر زمين كوبيم
ور زمين گهواره ي فرسوده ي آفاق
دست نرم سبزه هايش را به پيش آرد
تا كه سنگ از ما نهان دارد
چهره اش را ژرف بخشاييم
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

مهدی اخوان ثالث یکی از شاعران بزرگ هم عصر ما است. از این شاعر مجموعه­های شعر بسیاری به یادگار مانده است که برخی از آنها مانند چاووشی، زمستان، خوان هشتم و … بسیار زیبا سروده شده­اند و صلابت و سنگینی سبک خراسانی در آنها موج می­زند. یکی از ویژگی­های اخوان ثالث این است که به پدیده­های طبیعی به گونه­ای متفاوت می­نگرد. به عنوان مثال اکثر افراد پاییز را فصل خشکی و بی­حاصلی می دانند درحالی که در نظر اخوان، پاییز، پادشاه فصل­هاست. شعر زیر نیز یکی دیگر از این گونه شعرهای اوست:




سگ ها و گرگ ها

(۱)

هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارشِ مثقال، مثقال
فرستد پوششِ فرسنگ، فرسنگ
سرود کلبه بی روزن ِشب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده های برف­ها، باد،
روان بر بال­های باد، باران؛
درونِ کلبه بی­روزنِ شب،
شبِ توفانیِ سردِ زمستان.
آواز سگ ها:
- «زمین سرد است و برف­آلوده و تر،
هوا تاریک و توفان خشمناک است؛
کشد -مانند گرگان- باد، زوزه،
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»
- «کنارِ مطبخِ ارباب، آنجا،
بر آن خاک­اره های نرم خفتن،
چه لذت بخش و مطبوع است؛
و آنگاه عزیزم گفتن و جانم شنفتن»
- «وز آن ته­مانده های سفره خوردن،»
- «و گر آن هم نباشد، استخوانی.»
- «چه عمر راحتی، دنیای خوبی،چه ارباب عزیز و مهربانی!»
- «ولی شلاق!…این دیگر بلایی ست…»
- «بلی، اما تحمل کرد باید؛
درست است اینکه الحق دردناک است،
ولی ارباب آخر رحمش آید،
گذارد، چون فروکش کرد خشمش،
که سر بر کفش و برپایش گذاریم
شمارد زخم هامان را و ما این-
محبت را غنیمت می شماریم…»


(۲)

خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه بی روزن شب،
شبِ توفانیِ سردِ زمستان،زمستانِ سیاهِ مرگ مرکب
آواز گرگ ها:
- «زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد –مانند سگ ها- باد، زوزه، زمین و آسمان با ما به کین است»
- «شب و کولاکِ رعب انگیز و وحشی،
- شب و صحرای وحشتناک و سرما؛
- بلای نیستی، سرمای پرسوز،
- حکومت می کند بر دشت و بر ما.»
- «نه ما را گوشه گرمِ کنامیشکافِ کوهساری، سرپناهی؛»
- «نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
- در آن آسود، بی­تشویش، گاهی.»
- «دو دشمن در کمین ماست؛ دائم
دو دشمن می دهد ما را شکنجه.
برون:سرما، درون: این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه.»
- «و … اینک … سومین دشمن که ناگاه
برون جست از کمین و حمله­ور گشت.
…سلاح آتشین … بیرحم … بیرحم…
نه پای رفتن و نی جای برگشت…»
-«بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز
که این خون، خونِ ما بی­خانمان هاست.
که این خون، خونِ گرگان گرسنه­ست
که این خون، خونِ فرزندان صحراست»
-«درین سرما، گرسنه، زخم­خورده،
دویم آسیمه­سر بر برف، چون باد.
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد.»
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
من اینجا بس دلم تنگ است
زمستان بود


«زمستان» را اخوان دو سال بعد از کودتای 28 مرداد سرود: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی». او در این شعر با توصیف دقیق و البته شاعرانه یک روز برفی در یکی از زمستان‌های زادگاهش – مشهد – فضای کلی آن روزگار را به تصویر کشید: «هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،/ نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین ...» این شعر باعث زندان رفتن شاعرش شد. شاملو در این زندان همبند اخوان بوده، در خاطراتش می‌گوید زندانبان‌ها چون با پدر [نظامی‌] او آشنا بودند، او را نمی‌زدند؛ «ولی اخوان را آش و لاش می‌کردند». (اخوان داستان این زندان را در شعر «نادر اسکندر» آورده). اخوان بعدها عنوان زمستان را سماجت بر یک کتابش گذاشت. شعر زمستان را هم استاد شجریان و هم شهرام ناظری به آواز خوانده اند.




شاهنامه آخرش ناخوشه


شعر «آخر شاهنامه» اخوان که نام دفتری از اشعار او هم شده، داستان چنگ نوازی است که برای ما می‌گوید چنگش همواره از خاطرات خوش قدیم می‌گوید و سراغ پایتخت قرن را می‌گیرد تا به آن حمله ببرد. اما چنگی پیر به سازش خطاب می‌کند: «ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن/ پور دستان [=رستم] جان ز چاه نخواهند برد.» می‌گویند که او و مردمش دیگر فر و شکوهشان را از دست داده اند و حالشان شبیه اصحاب کهف است که طاقت ندارند آن قدر بخوابند تا دقیانوس زمانشان _ یعنی شاه پهلوی – بمیرد. «گاهگه بیدار می‌خواهیم شد زین خواب جادویی/ خواب همگنان غار/ چشم می‌مالیم و می‌گوییم: آنک، طرفه قصر زرنگار صبح شیرینکار/ لیک بی مرگ است دقیانوس/ وای، وای، افسوس».




شبی که لعنت از مهتاب می‌بارید


شعر «کتیبه» یکی از معروف‌ترین نمونه‌های اشعار داستانی اخوان است. ماجرای شعر، داستان گروهی زندانی است که صخره ای رو به رویشان افتاده. روی این صخره نوشته: «کسی راز مرا داند/ از این رو به آن رویم بگرداند». یک بار بالأخره زنجیری‌ها دل به وسوسه دانستن راز تخته سنگ می‌دهند و با زحمت فراوان آن را جا به جا می‌کنند. فکر می‌کنید چی می‌خوانند؟ نوشته بود/ همان/ کسی راز مرا داند/ که از این رو به آن رویم بگرداند». از روی این شعر که نمادی از بیهودگی تلاش‌ها در جامعه ای بسته است، فیلمی‌ هم ساخته شده (فریبرز صالح، 1353) که اهمیتش در تاریخ سینمای ایران در این نکته است که اولین بازی خسرو شکیبایی در آن بوده.




بله، همین رنگ است


آن قدر که عبارت‌های شعر «چاووشی» معروف است، خود این شعر معروف نیست؛ عبارت‌هایی مثل «بیراه توشه برداریم/قدم در راه بذاریم» یا «من اینجا بس دلم تنگ است/ و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است» یا اصلا ً عبارت «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است»؛ همه مال این شعر هستند. ماجرای شعر از این قرار است که شاعر به خاطر دلتنگی ره توشه بر می‌دارد و در راه به یک سه راهی می‌رسد که یکی‌شان تابلو زده: «راه نوش و راحت و شادی» اما به ننگ آلوده، دومی‌ «راه نیمش ننگ، نیمش نام/ اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام» و بالأخره «سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام» که شاعر سومی ‌را انتخاب می‌کند.




باز می‌لرزد دلم، دستم


اخوان فقط نومیدانه شعر نگفته و مثل هر شاعر بزرگ دیگری، عاشقانه هم دارد. معروف‌ترین عاشقانه او که احتمالا ً زیاد از رادیو شنیده اید، شعر بسیار کوتاهی است که زمزمه عاشق با خودش است در وقت آماده شدن برای دیدار محبوب: «لحظه دیدار نزدیک است/ باز من دیوانه‌ام، مستم/ باز می‌لرزد، دلم، دستم/ بازگویی در جهان دیگری هستم/‌های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!/‌های! نپریشی فای زلفکم را، دست!/ و آبرویم را نریزی، دل/ ای نخورده مست/ لحظه دیدار نزدیک است». به عقیده من (که احسان رضایی باشم) این شعر یکی از 10 عاشقانه برتر کل تاریخ شعر فارسی است.




انتظار خبری نیست مرا


شاعر در شعر کوتاه «قاصدک» با گل قاصدک که طبق عقیده ای عامیانه رساننده پیام و پیغام است، حرف می‌زند و با همان لحن نومیدانه همیشگی از او می‌پرسد که «راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟/ مانده خاکستر گرمی، جایی؟/ در اجاقی، طمع شعله نمی‌بندم، خردک شرری هست هنوز؟»استاد شجریان خوانده است. این شعر در دفتر «آخر شاهنامه» آمده است. قاصدک را هم



منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 225/ احسان رضایی
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



مستم و دانم که هستم من (نماز)


باغ بود و دره- چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایه‌های خود هم اندازه .
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من – بیدار و چشم عالمی در خواب.


نه صدائی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست)

خاستم از جا
سوی جوی آب رفتم، چه می آمد
آب.

یا نه، چه می‌رفت؛ هم ز انسان که حافظ گفت، عمر تو.
با گروهی شرم و بی‌خویشی وضو کردم.
مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، اما لحظه پاک و عزیزی بود.

برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک،
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله گو هر سو که خواهی باش.

با تو دارد گفت وگو شوریده مستی .
- مستم ودانم که هستم من-
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟


شعری از اخوان ثالث

منبع: برگرفته از مجموعه اشعار اخوان ثالث
 
بالا