از قزوین عازم تهران بودیم. من و داود پسرم . داود پشت فرمان بود . باسرعت 140و150می رفت.
من: به به کیف کردم از این رانندگی
باورکنید سرعت را به 160رساند .
من : داود جان فکر نمی کردم دست فرمانت اینقدر خوب باشدو فقط از یک چیز وحشت دارم . اگر تصادف کنیم و من و تو نباشیم چه کسی حانواده امان را محافظت می کند.(در ضمن حرف زدن روبرو را نگاه می کردم. بسیار خونسرد.
سرعت پائین آمد حس کردم دارد لاین را عوض می کند و در نهایت باسرعت 100 ما به تهران رسیدیم. یک کلمه در مورد اینکه چرا سرعتش را کم کرد نپرسیدم. )
اکنون سرعت داود در اتوبان 100تا حداکثر 120 است.
:گل:
من: به به کیف کردم از این رانندگی
باورکنید سرعت را به 160رساند .
من : داود جان فکر نمی کردم دست فرمانت اینقدر خوب باشدو فقط از یک چیز وحشت دارم . اگر تصادف کنیم و من و تو نباشیم چه کسی حانواده امان را محافظت می کند.(در ضمن حرف زدن روبرو را نگاه می کردم. بسیار خونسرد.
سرعت پائین آمد حس کردم دارد لاین را عوض می کند و در نهایت باسرعت 100 ما به تهران رسیدیم. یک کلمه در مورد اینکه چرا سرعتش را کم کرد نپرسیدم. )
اکنون سرعت داود در اتوبان 100تا حداکثر 120 است.
:گل: