• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
K
امتیاز کسب شده
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دوستانم همه نابند،

    طلا سيرى چند؟


    درد از همه شان دور،

    بلا سيرى چند؟

    
بی گل روى عزيزان،

    نفسم می گيرد


    بی حضور رفقا،

    صلح و صفا سيرى چند ...!


    :گل:
    هـنـوز هـم گـاهیــ








    بی آنکـه بـخـواهَمْ... دلـتـَنـگـت میـ شَـوَم...




    دلـتـنـگِ بـودنَـتْ........




    حـَتـی هـَمـان بــودنِ کمْ رنـگـت...




    خـیـلیــ وقْـت بـود کـه دلـَم میـ خـواست بـگویـم




    دوسـتـَتْ دارَم........




    تــــو که غَـریـبـه نیــستـیــ




    دیــگر نـمیـ توانم خودم را به آن راهی که




    نمیـ دانـم کـجـاسـت بــــزنـــم...




    دلــم هـمـان راهیــ را میـ خـواهـد




    که تــــــــو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشی.




    هــمـانْ تـمـامِ راه هـایی کـه میـ گـویـنـد به




    عــِـــــشـــــــقْ




    خــتـــم میـ شــود.
    خدا را دیده ای آيا؟

    
و هنگامی كه می فهمی:

    دگر تنهای تنهایی،

    رفیقی ... همدمی ... یاری ...

    كنارت نیست،

    و می ترسی كه رازی با كسی گویی؛

    یكی بی آنكه حتی لب تو بگشایی،

    به آغوشی،

    تو را گرم محبت ميكند با عشق...



    گمانم ديده ای او را ...



    :گل:
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
    ملولنـد گــُـلـ✿ـا .. گــُـذر کــטּ بـریـטּ خـاڪـ پــژمـُـرده .. ای اَبـر !!

    دلم نم نم باران میخواهد ...

    خوش به حالت آسمون؛

    چه بی ادعا خودتو خالی میکنی ...


    :گل:
    آن چه در ما جاری است این همه فاصله نیست!
    چشمه گرم وصال است و عبور...

    زندگی می گذرد تند و آسان و سبک!

    عاشق هم باشیم عاشق بودن هم
    عاشق ماندن هم
    عاشق شادی و هر غصه هم

    روز نو هر روز است
    فکر را نو بکنیم...
    عشق را سر بکشیم...

    زندگی می گذرد؛ تند و آسان و سبک!

    می‌شود برخاست در باران
    دست در دست نجیب مهربانی

    می‌شود در کوچه‌های شهر جاری شد
    می‌شود با فرصت آیینه‌ها آمیخت
    با نگاهی

    با نفس‌های نگاهی
    می‌شود سرشار

    از راز بهاری شد
    دست‌های خسته‌ای پیچیده با حسرت
    چشم‌هایی مانده با دیوار رویاروی
    چشم‌ها را می‌شود پرسید ...
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
بالا