میان غربتی دلگیر و جان فرسا
به تکرار غزلهای تو می آیم
میان دشت رویاها
در این بیغوله های خالی از تردید
تو ماندی خالی از فردا
و من تنهاتر از تنها
شکستی جز تباهی نیست
نه! آهی نیست
سکوت برکه را ، افسوس،
ماهی نیست!
غزلهای دل تنگ مرا
ای دوست
سرپناهی نیست!
شب از من در تو جاری شد
تو من را در خویشتن کُشتی
به تکرار غزلهای تو می آیم
میان دشت رویاها
در این بیغوله های خالی از تردید
تو ماندی خالی از فردا
و من تنهاتر از تنها
شکستی جز تباهی نیست
نه! آهی نیست
سکوت برکه را ، افسوس،
ماهی نیست!
غزلهای دل تنگ مرا
ای دوست
سرپناهی نیست!
شب از من در تو جاری شد
تو من را در خویشتن کُشتی