مهمان
امشب آن حسرت ديرينه من 
در بر دوست به سر مي آيد 
در فروبند و بگو خانه تهي است 
زين سپس هر كه به در مي آيد 
شانه كو تا كه سر و زلفم را 
در هم و وحشي و زيبا سازم 
بايد از تازگي و نرمي و لطف 
گونه را چون گل رويا سازم 
سرمه كو تا كه چو بر ديده كشم 
راز و نازي به نگاهم بخشد 
بايد اين شوق كه...