baroon
متخصص بخش ادبیات
قلم رضا به قدری دلنشین هست که تصمیم گرفتم تاپیکی مختصّ شعرهای ایشون و حتّی با نام وبلاگشون ایجاد کنم.
امیدوارم شما هم لذّت ببرید :چشمک:
امیدوارم شما هم لذّت ببرید :چشمک:
برای فروغ
تو به دنبال چراغی بودی "
که بگیری در دست
و ببینی با آن."
کوچه آبی خوشبختی را..!
تو به خورشید!
به ابر!
تو به جریان سپید جویبار!
گرم و آهسته سلامی دادی..
در دلت حسرت پرواز تقلا می کرد..
و در آن نیمه شب رویایی..
با لبی خسته به معشوقه ی خود می گفتی:
کاش ما آن دو پرستو بودیم..
که همه عمر سفر می کردیم...
تو به پرواز رسیدی و نمی دانستی..
پر و بالت همگی شعر تو بود..
آیه ی هستی دنیای فروغ..
تا ابد سردی و تاریکی نیست..!
سهم او نور تکامل شده ی ماه شب است..
کاش من آن پری کوچک غمگین تو را می دیدم..
که سحرگاه به دنیا و شب از یک بوسه."
در کنار نی لبک می میرد..
آخرین شعر تو را یادم نیست..
آخرین شعر که پایان شکوفایی توست..
من از این شعر تنفر دارم..
قرعه ی مرگ غم انگیز فروغ..
در زمستانی سرد ..
مثل یک فاجعه در اوج جوانی رخ داد..
دست تقدیر" تو را از ته یک جاده خواند..
آخرین نبض تو را باد شنید..
و در آن بهمن بارانی و تلخ..
اجل زشت عبوس..
جامه ی مادر گریان تو را تیره نمود ..
یاد آن جمله معروف بخیر."
تو به خاطر بسپار..!
اوج پرواز پرستو ها را..
که پرنده روزی..
مثل من می میرد.!
..
من به خاطر دارم ..
خط به خط دفتر اشعار تو را..
من به خاطر دارم ..
اوج پرواز چه حسی دارد..
شعر میلاد تو دنیای من است ..(تولدی دیگر)
من در این برهه ی تاریک زمان..
روح افسانه ای ذهن تو را."
در میان شعر نورانی تو می بینم..!
.
.
.
روحش شاد:گل:
که بگیری در دست
و ببینی با آن."
کوچه آبی خوشبختی را..!
تو به خورشید!
به ابر!
تو به جریان سپید جویبار!
گرم و آهسته سلامی دادی..
در دلت حسرت پرواز تقلا می کرد..
و در آن نیمه شب رویایی..
با لبی خسته به معشوقه ی خود می گفتی:
کاش ما آن دو پرستو بودیم..
که همه عمر سفر می کردیم...
تو به پرواز رسیدی و نمی دانستی..
پر و بالت همگی شعر تو بود..
آیه ی هستی دنیای فروغ..
تا ابد سردی و تاریکی نیست..!
سهم او نور تکامل شده ی ماه شب است..
کاش من آن پری کوچک غمگین تو را می دیدم..
که سحرگاه به دنیا و شب از یک بوسه."
در کنار نی لبک می میرد..
آخرین شعر تو را یادم نیست..
آخرین شعر که پایان شکوفایی توست..
من از این شعر تنفر دارم..
قرعه ی مرگ غم انگیز فروغ..
در زمستانی سرد ..
مثل یک فاجعه در اوج جوانی رخ داد..
دست تقدیر" تو را از ته یک جاده خواند..
آخرین نبض تو را باد شنید..
و در آن بهمن بارانی و تلخ..
اجل زشت عبوس..
جامه ی مادر گریان تو را تیره نمود ..
یاد آن جمله معروف بخیر."
تو به خاطر بسپار..!
اوج پرواز پرستو ها را..
که پرنده روزی..
مثل من می میرد.!
..
من به خاطر دارم ..
خط به خط دفتر اشعار تو را..
من به خاطر دارم ..
اوج پرواز چه حسی دارد..
شعر میلاد تو دنیای من است ..(تولدی دیگر)
من در این برهه ی تاریک زمان..
روح افسانه ای ذهن تو را."
در میان شعر نورانی تو می بینم..!
.
.
.
روحش شاد:گل: