پدری با فرزند خردسالش در کنار دریا یک درخت خشک را در شنها می کارد و به او می گوید: کاهن پیر سالهای سال درخت خشک را آب داد تا اینکه روزی سبز شد... فرزند خردسال او نمی توانست سخن بگوید. گویی از واژه-ها می ترسید!
این آغاز فیلم ایثار از آندره تارکوفسکی بود. آن روزها من جوان بودم و بسیار به سخنان فیلم اندیشیدم. اکنون سالهای سال گذشته است و بسیار دیدم و شنیدم. اکنون می دانم که پدر می خواست با آن آیین فرزندش را درمان کند تا از واژه-ها دیگر نترسد و بتواند با آنها سخن بگوید. آیین-ها برای از میان برداشتن ترس-های ما هستند. همه-ی ما سرشار از ترس هستیم و گرچه ترس-های ما در کودکی پدید می آیند و برای نگهداری ما و کمک به ما هستند ولی باید بتوانیم از آنها رها شویم تا به آزادگی برسیم.
ترس-ها همه مانند تصویر در ناخودآگاه ما بایگانی می شوند و رها شدن از آنها کار آسوده-ای نیست و باید با کمک آموزگاران و دانایان و گاهی هم با کمک پزشکان، از آنها خود را رها سازیم.
آنچه که من در اینجا تلاش می کنم برایتان بازگو کنم از آزمونهای خودم در زندگی است. راهی است که می توان بسیاری از گره-های روانی ناشی از ترس را باز کرد و باز شاد شد.
آیین-ها برای برای بازسازی تصویر-های ترس آور گذشته هستند، تا بتوانیم دوباره شاد شویم.
ناخود گاه ما سرشار از تصویر-هایی است که ما در زندگی خود دیده-ایم و بسیاری از این تصویر-ها چندان خوش آیند نیستند. بسیاری از دردها و گره-های روانی ما در همان هشت سال نخست زندگی مانند تصویر نقش می بندند و سالهای سال ما را دچار پریشانی می کنند. نوزاد انسان بسیار شکننده و زودرنج است و کوچکترین ناگواری و ناکامی را دریافته و آنها را همچون تصویر بایگانی می کند. اگر بخواهیم ساده-تر بگوییم، همه-ی دریافتهای ما از زندگی به گونه-ی تصویر بایگانی می شوند. هر آنچه که حس می کنیم همچون یک تصویر در ناخودآگاه ما برای همیشه پایدار می ماند. احساسها و دریافتهای خوب برای پدیدار شدن شخصیت انسان بسیار ویژه هستند. احساسها و دریافتهای بد مانند یک نرم افزار کار می کنند و هرگاه که ما به گونه-ای آنها را باز حس کنیم همه-ی آن نخستین تصویر-های دردناک باز زنده می شوند تا به ما هشدار دهند و ما بتوانیم خود را از خطر برهانیم.
از سوی دیگر ناخودآگاه ما همیشه در زمان اکنون به سر می برد و زمان گذشته و آینده را نمی شناسد. پس هر دریافتی را که برای ما آن احساس بد را زنده کند مانند خود آن احساس نخست در زمان اکنون حس می کنیم و آن نرم افزار به کار می افتد و تصویری از گذشته را برای ما زنده می کند. ما هرگز پی نمی بریم که در اکنون هستیم و دیگر آن نوزاد کوچک نیستیم و نیازی به این نرم افزار نگهدارند از خطر نداریم. در دام ناخودآگاه خود می افتیم و واکنشی نادرست انجام می دهیم و درد می کشیم. نکته-ی بسیار شگفت انگیز این است که چون این تصویر-ها مانند موج پرتو دارند، همه-ی پرتو-های یکسان را به سوی خود کشیده و ما را دوباره و دوباره دچار شرایطی یکسان، مانند همان زمان کودکی می کنند. اگر خودآگاه به این درد خود پی بریم برای درمان آن تلاش خواهیم کرد، اگر نه تا پایان زنگی همچنان بارها و بارها گرفتار شرایط یکسان شده و همیشه درد کشیده و در زندگی پیروز نمی شویم. شادی را دیگر نمی شناسیم و خود را شکست خورده می یابیم!
من سفر-های بسیاری کردم و از این روی با راهکار-هایی از مردم گوناگون جهان آشنا شدم که بسیار به دل من نشستند و بسیاری از دردهای خود من و آشنایان گرداگرد من را درمان کردند. تلاش می کنم تا برای شما بازگو کنم که چگونه به سادگی می توانیم گره-های روانی خود را باز کنیم و خود با انجام دادن آیین-های بسیار ساده و گاهی کمی شگفت انگیز دردهای چندین ساله-ی خود را درمان کنیم.
همه-ی ما در هر سن و سالی که باشیم دارای انبوهی و یا اندکی از این یادبودهای ناگوار یا همان خاطرات بد زندگی هستیم. همچنان که پیش از این گفتم، ناخودآگاه ما برای نگهداری ما از خطر مانند یک نرم افزار کار کرده و آنگاهی که احساس خطر و یا احساس بدی به ما دست بدهد، این نرم افزار به کار افتاده و یک سری یاد-ها و تصویرها را زنده می کند، ما بی آنکه بدانیم و بخواهیم واکنشهایی انجام می دهیم و موجی از انرژی بروز می دهیم. این موج انرژی، پرتوهای یکسان را به سوی خویش می کشد و ما دوباره و دوباره در دام همان ناگواریها می افتیم. اگر بخواهم بسیار ساده بگویم، این خود ما هستیم که برای خودمان دردسر و ناگواری می سازیم. بدون شک، پاسخگوی نخستین ناگواری زندگی که برای ما تصویری ناگوار به جای گذاشته نیستیم، ولی باید که سرپرستی خود را به دست خود گرفته و پاسخگوی ناگواریهای زندگی خود شویم.
راه چاره بسیار است و باید به پاک سازی ناخودآگاه خود بپردازیم. برای پاک کردن تصویرهای ناگوار یادبودهای بد زندگی هر کسی به راهی می رود و تلاشی می کند. من هم برای شما راهی را پیشنهاد می کنم که خودم برگزیده-ام. پیش از این می خواستم برای شما راه سرمایه دار شدن و یا ثروتمند شدن را بگویم؛ فراموش نکنید که این جستار آیین-ها، پیش درآمدی است برای رسیدن به پیروزی و سرمایه در زندگی! کمی که در این جستار پیش روم، آن جستار دیگر خودم، در باره-ی چگونه سرمایه دار شدن را به پیش خواهم برد. امیدوارم که شادی و لبخند را همیشه با خود داشته باشید.
ما انسانها برای مهرورزی و عشق ورزی بر روی زمین هستیم و هیچ کار دیگری جز این نداریم. نخستین گام در عشق ورزی، دوست داشتن خودمان است. اگر به خودمان عشق نورزیم، هرگز به پیروزی نخواهیم رسید. یادبودهای ناگوار و ترسهای به جای مانده ما را دچار آشفتگی کرده و نمی گذارند که خود را دوست داشته و شایسته-ی بهترینها بدانیم. اگر دردمان درمان نشود، آرام آرام از دیگران هم روی گردانده و از همه دلزده می شویم و به بیزاری و نفرت از همه خواهیم رسید. آنگاه است که آغاز به زخم زدن به دیگران کرده و بی گمان خود را هم نابود می کنیم. خشونت از اینجا آغاز می شود. خشونت زشت ترین سرشت در انسان است!
همه-ی ما انسانها زمانی کودک بوده-ایم. زمان کودکی زمانی از زندگی ماست که ما در ناخودآگاه به سر می بریم. ناخودآگاه ما همان کودکی ماست و اگر نتواند از سرچشمه-ی مهر و عشق بنوشد به درستی پخته و رسیده نشده و همچنان کودک می ماند. بسته به اینکه ما چگونه زمان کودکی خود را گذرانده باشیم، در زندگی پیروز یا موفق هستیم. کسانی که زمان کودکی سختی داشته-اند نیاز به کمک و راهنمایی دارند تا بتوانند در زندگی شاد و پیروز شوند. من از این پس این ناخودآگاه را کودک درون می نامم. اگر بخواهم بسیار ساده برایتان بگویم، چنین است که ما توده-ای از انرژی و موج هستیم. بخشی از این موج ناخودآگاه یا کودکی ماست، بخش دیگر خودآگاه یا مادر ماست، بخش سوم فراخودآگاه یا پدر ماست، و بخش چهارم ریشه-ی ما یا خدای ماست. گرچه ما در زندگی پدر و مادر خود را می بینیم ولی باید بدانیم که خود ما پدر و مادر خودمان هستیم. زاده شدن ما و پیوند ما با ریشه یا خدا از سوی پدر و مادر ما انجام می پذیرد ولی این خود خود ماست که هم پدر است و هم مادر و هم خدا و هم کودک. از این روست که هرچه که برای ما روی دهد خود ما پاسخگو و یا مسئول آن هستیم ، پس می توانیم همه-ی آنچه را که در کودکی به بدی و سختی گذرانده-ایم پاک کنیم و دوباره به خوبی و خوشی بازنویسی کنیم.
کودک درون ما همان ناخودآگاه یا همان دل است که جایگاه ریزش مهر در درون ماست. هر گونه دشواری در زندگی یا هرچه که برای ما روی دهد و از آن خوشنود نباشیم، بستگی به آزمونها یا تجربه-های کودک درون ما دارد. من هرگاه که از کسی یا چیزی بیزار می شوم یا دچار رویدادی در زندگی می شوم که آن را دوست ندارم، خودم را پاسخگو یا مسئول دانسته و صد در صد خودم را سرپرست هر گونه دگرگونی و یا تغییر می دانم. آرام می نشینم و تنها بر روی دم و باز دم خودم می اندیشم، آرام آرام با کودک درون خودم سخن می گویم، دریغ و افسوس می خورم که از او خوب نگاهبانی نکردم! سپس از او پوزش می خواهم که برای او چنان شرایط سختی را در زندگی پدید آوردم! آنگاه به او می گویم که او را بسیار دوست می دارم و عاشق او می باشم! در پایان از او سپاسگزاری می کنم! چهار پاره یا گزاره-ی شگفت کار یا معجزه گر:
افسوس می خورم برایت!
پوزش می خواهم از تو!
دوستت دارم!
از تو سپاسگزارم!
بارها و بارها این چهار گزاره را بازگو می کنم. ای کاش که آزمایش کنید و خودتان ببینید که چه می شود! هیچ دردسر و گرفتاری در زندگی نیست که با این آیین درمان و بازگشایی نشود. این کودک درون ماست که نا خشنود است و برای ما زندگی را دوزخ می کند! خوشبختی ما در پاکسازی یاد و اندیشه-ی این کودک درون است از همه-ی آن یادبودهای ناگوار گذشته. ما خودمان صد در صد پاسخگو یا مسئول هر آنچه هستیم که در زندگی ما روی می دهد. تنها با این آیین و به این سادگی می توانیم خود را پاک کنیم و همان دل سپیدی شویم که صوفیان سالهای سال برای داشتن آن سلوک می کنند.
اگر دوست داشتید برایم بنویسید تا روشنتر برایتان هر گونه دشواری را چاره کنم، اگر نه بسیار ساده است؛ تنها باید بنشینید و آرام نفس بکشید و آن چهار گزاره را بارها و بارها بازگو کنید. دیگر کارها خود به خود انجام شده و هرچه دل پاکتر شوید بیشتر و بیشتر راه و چاره خواهید یافت.