• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اشعار رسول یونان ؛ شاعر آرامش

Maryam

متخصص بخش ادبیات
rasul-yunan.jpg


من رسول هستم پسر محمد. در دهکده ای دور کنار دریاچه چی چست به دنیا آمده ام و همه اش سی و سه سال دارم. فعلا ساکن تهران هستم و اضافه کنم که به طور کاملا شانسی از اینجا سردرآوردم یعنی اگر تنها اتوبوس دهکده به شهر دیگری جای شهر تهران می رفت حتما الان آنجا بودم. باقی جزئیات زندگی ام را در کتاب هایم خرد کرده ام.


*****


رسول یونان . 1348. شعر. روز بخیر محبوب من، کلبه ای در مزرعه برفی ، گندمزاردور، کنسرت در جهنم، من یک پسر بد بودم ، فرشته ها . ترجمه . روزهای چوبی ( ناظم حکمت ) ، بوی خوش تو ( شعر آذربایجان ) ، یک کاسه عسل ( واهه آرمن ) ، رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت ( ارمنی ) . هر شاعری به داشتن همچین اسم وفامیلی غبطه می خورد رسول ِ یونان .
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ساده می نویسد و گاه شبیه هایکو . زبان خاص خودش را ندارد چون بچه ها ی شیر خوار هم می توانند به زبان شعر او صحبت کنند ولی شعرهایش داستان خاص خودشان را دارند این رسول یونان .

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از ویژگی های شعر او که جزء محاسن کارش هم حساب می شود پایان های میخکوب کننده اش است ، از مهمترین قسمتهای متن مقدمه وموخره اش است که در درست در آمدن این دومی پای خیلی ها در شعر می لنگد یاکه انقدر اسیر پیچ واطناب اند که شعر ول می شود و یا آنقدر سر کیسه زبان را در اول شعر شل می کنند که دیگر در پایان دستشان خالی است ولی رسول یونان سیر وریتم منطقی ای را در شعر می پیماید ، در کارهایش هرچه به انتها نزدیک میشویم قضیه برای ما جدی تر می شود ، خلق فضا می کند واتمسفر لازم برای نفس کشیدن در شعر را آرام آرام واردتان می کند بعد درپایان با یک جمله بندی طوفانی هم نتیجه اش را می گیرد وهم پتانسیل وجودی خود شعر را رها می سازد برای نمونه می توان به شعر های زیر دقت کرد

با شعر و سیگار
به جنگ نابرابری ها می روم
من، دون کیشوتی مضحک هستم
که جای کلاهخود و سرنیزه
مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد
عکسی به یادگار از من بگیرید
من انسان قرن بیست و یکم هستم!


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اعتراض داشتم به حکومت پدر
اعتراض داشتم به تفنگ برنو
به ترکه های آلبالو
به ...
و روز را بلندتر می خواستم
یک شب او عصبانی شد و فردای آن روز
مرا صبح خیلی زود از خواب بیدار کرد
که نباید می کرد
حالا،من، سال هاست در خواب راه می روم.


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دست‌کش‌هایم تاریک شده‌اند
این جنازه‌ها را
از کجا می‌آورند
از کدام شب ؟!
آب بریز پسرم!
بیشتر آب بریز
می‌خواهم سیاهی از تن جهان بشویم




[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق ، نوستالژی و این اواخر رسول یونان ِ معترض تمام وجوه شعر او هستند ولی فرقی نمی کند شعر عاشقانه – مینیمال از او بخوانید و یا شعری که می خواهد اجتماعی باشد وفریاد بزند ، واژه همان واژه ها است ( به نظر من او به عمد ونه از روی ناتوانی اش تن به سادگی در انتخاب فرم وواژه می زند ، ولی امیدوارم فرمهای چه زبانی وچه روایی دیگری را هم بعد ها تجربه کند ) ، نوع روایت همان نوع روایت است ( بیشتر کارهای یونان روایتی - مینیمال هستند ) .

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یکی از ضعف های شعر رسول یونان ( شعر هارا که می خوانید توجه کنید ) تکرار یک فرم در بیان شعری اش است فرمی که عموما قابل تسلی به تمام شعر هایش است ، وفور فعل که کمک به شکل گیری روایت ، سادگی وخلق فضای مینیمال مورد علاقه او در شعر می کند در شعر او آنقدر به چشم می خورد که به نظر من دیگر ضعف او به حساب می آید واز کاستی های دانش زبان شعری ( اصولا فعل در آن جایگاه محکمی ندارد ) در کلام او حکایت می کند .


کتاب ها:


1- روز بخیر محبوب من
2- کلبه ای در مزرعه برفی
3- گندمزار دور
4- کنسرت در جهنم
5- بنرجی چرا خودکشی کرد؟ ( رمان – شعر از ناظم حکمت)
6- یک کاسه عسل ( گزینه شعر ناظم حکمت)
7- روزهای چوبی ( گزینه شعر جهان)​
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات





نیامدنش را باور نمی کنم

غیر ممکن است
او نیامده باشد
حتما، حالا
زیر باران مانده است
و نا امید و خسته
در خیابان ها قدم می زند
من به باز بودن درها...
مشکوکم..



از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



سعی کن با همه چیز کنار بیایی !
فرار نکن
زمین به شکل احمقانه ای گـِـرد است !

از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ما ،
غصه هایمان را شمردیم و به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدیم !

از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



با شعر و سیگار
به جنگ نابرابری ها می روم
من، دون کیشوتی مضحک هستم
که جای کلاهخود و سرنیزه
مدادی در دست و
قابلمه ای بر سر دارد
عکسی به یادگار از من بگیرید
من انسان قرن بیست و یکم هستم!

از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


بارانی مورب
در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
تنها تو رفته ای
اما من
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند

از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات








داشتم از این شهر میرفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد
البته...
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و...
تو صدایم کنی
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی

از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات








نه امپراطورم
و نه ستاره ای در مشت دارم
اما خودم را
با کسی که خیلی خوشبخت است
اشتباه گرفته ام
و به جای او نفس می کشم
راه می روم
غدا می خورم
می خوابم و...
چه اشتباه دل انگیزی...

از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




اگر تو نبودی عشق نبود
همین طور
اصراری برای زندگی
اگر تو نبودی
زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بی حوصلگی ها
اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو


از : رسول یونان

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



آسمانخراش ها
تماشاي آسمان را
از ما گرفته بودند
بمب هاي عمل نکرده
گشت و گذار درصحرا را
دريا نيز
استخر خصوصي ديکتاتورها بود
اين دنيا به درد ما نخورد
ما در رويا هايمان زندگي کرديم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




بدهکار هیچ کس نیستم​
جز همین ماه
که از پشت میله ها می گذرد
که می توانستاز اینجا نگذرد و
جایی دیگر
مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز
بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار
بدهکار هیچ کس نیستم
جز همین ماه
که تو را به یادم می آورد


از : رسول یونان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
داشتم از این شهر میرفتم

صدایم کردی

جا ماندم

از کشتی ای که رفت و غرق شد

البته...

این فقط می تواند یک قصه باشد

در این شهر دود و آهن

دریا کجا بود

که من بخواهم سوار کشتی شوم و...

تو صدایم کنی

فقط می خواهم بگویم

تو نجاتم دادی

تا اسیرم کنی



از : رسول یونان
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
یک خرس مخملی خریده ام

برای دختری که ندارم ...

یک عینک برای پدری


که چشمهایش دیگر نمی بیند ...


و حالا می رَوَم برای او که نیست ،


گل نسرین بچینم ...


شاد یا غمگین ،


زندگی ، زندگیست ...


و اگر فردا


برای شکار پلنگ به دریا رفتم، تعجّب نکنید!...




.::. رسول یونان .::.


 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
غروب ها را قدم زدیم
صبح ها را گذراندیم
برای مردن!
و باد
که گمان می بردیم تنها از دو سویمان می گذرد
عقربه ها را تکان داد
و ما پیر شدیم!

546242_304064946335526_127803183961704_701254_1775468410_n.jpg
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم


از : رسول یونان




 

baroon

متخصص بخش ادبیات



نه به خاطر شعر
نه به خاطر جور دیگر زیستن
خانه من برای دو نفر کوچک بود
به همین خاطر تنها ماندم


از : رسول یونان
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



یک روز می آیی
و در گورستانی دور
در استخوانم می دمی
تا شعر های نا سروده ام را بشنوی


از : رسول یونان



 

baroon

متخصص بخش ادبیات



اگر تو نبودی عشق نبود
همین طور
اصراری برای زندگی
اگر تو نبودی
زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بی حوصلگی ها
اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو


از : رسول یونان





 

baroon

متخصص بخش ادبیات



من ابر شدم
گفته بودی كه خورشیدی
یادت هست
تا زیباتر بتابی
چقدر گریستم؟



از : رسول یونان


 

baroon

متخصص بخش ادبیات



جدا ماندن از عشق
فرقی با مردن ندارد

پس عمری که برمن می گذرد
مرگیست
به نام زندگی!



از : رسول یونان



 
بالا