• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

بهار

ناهید

متخصص بخش


چند روز ديگه بهار مياد و همه‌چيز رو تازه مي‌كنه، سال رو، ماه رو
روزها رو، هوا رو، طبيعت رو، ولي فقط يك چيز كهنه ميشه كه به
همه این تاز‌گي ها مي‌ارزه

دوستیمون
تمام سپاس من از کسانی است که به من
نیاز نداشتند
اما
فراموشم نکردند
یادمه یکی به من گفت
توچقدر تنهائی
گفتمش در پاسخ
نادانی
تن من گر تنهاست
دل من با دلها است
دوستانی دارم
گر چه دورند از من
همه از جنس بلور
که دعایم گویند و دعاشان گویم
یادشان در دل من
قلبشان منزل من

انشالله دفتر 365 برگی زندگی امسالتون و
خدا با بهترین تقدیر نقاشی کنه
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
733865_518772671507321_1556689703_n.jpg

بهار،
این نمایش تحول و سرسبزی آمد
تا بگوید اگر نمی شود همیشه سبز ماند
می شود دوباره سبز شد.
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
برایم غریق نجات صدا کن ...

وقتی که در آبی زلال چشمهایت،

غرق می شوم ...

:گل:

 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک ميرسد اينک بهار
خوش بحال روزگار …
خوش بحال چشمه ها و دشتها
خوش بحال دانه ها و سبزه ها
خوش بحال غنچه های نيمه باز
خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز
خوش بحال جان لبريز از شراب
خوش بحال آفتاب …
ای دل من، گرچه در اين روزگار
جامهء رنگين نمی‌پوشی به كام
بادهء رنگين نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می كه می‌بايد تهی است
ای دريغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما» اگر کامی نگيريم از بهار …
گر نکوبی شيشهء غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ …


فریدون مشیری
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
ز کوى يار مي آيد نسيم باد نوروزى
از اين باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى

چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سوداى زراندوزى

ز جام گل دگر بلبل چنان مست مى لعل است
که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزى

به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانى
به گلزار آى کز بلبل غزل گفتن بياموزى

چو امکان خلود اى دل در اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزى و بهروزى

طريق کام بخشى چيست ترک کام خود کردن
کلاه سرورى آن است کز اين ترک بردوزى

سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آى
که بيش از پنج روزى نيست حکم مير نوروزى

ندانم نوحه قمرى به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمى دارد شبانروزى

مي اى دارم چو جان صافى و صوفى مي کند عيبش
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزى

جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين اى شمع
که حکم آسمان اين است اگر سازى و گر سوزى

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بيا ساقى که جاهل را هنيتر مي رسد روزى

مى اندر مجلس آصف به نوروز جلالى نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزى

نه حافظ مي کند تنها دعاى خواجه تورانشاه
ز مدح آصفى خواهد جهان عيدى و نوروزى

جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزى

 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
بهار آمد كه هر ساعت رود خاطر ببستاني
بغلغل در سماع آيند هر مرغي بدستاني

دم عيسي است پنداري نسيم باد نوروزي
كه خاك مرده بازآيد درو روحي و ريحاني

بجولان و خراميدن درآمد سرو بستاني
تو نيز اي سرو روحاني بكن يك بار جولاني

به هرگوئي پريروئي بچوگان ميزند گوئي
تو خود گوي زنخ داري، بساز از زلف چوگاني

بچندين حيلت و حكمت گوي ازهمگنان بر دم
بچوگاني نمي افتد چنين گوي زنخداني

بياراي باغبان سروي ببالاي دلارامم
كه ياري من نديدستم چنين گل در گلستاني

تو آهو چشم نگذاري مرا از دست تا آنگه
كه همچون آهو از دستت نهم سر در بياباني

كمال حسن رويت را صفت كردن نمي دانم
كه حيران باز مي مانم چه داند گفت حيراني

وصال تست ا گر دل را مرادي هست و مطلوبي
كنارتست اگر غم را كناري هست و پاياني

طبيب از من بجان آمد كه سعدي، قصه كوته كن
كه دردت را نمي دانم برون از صبر درماني
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
باز کن پنجره ها را و ببین
همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده است.
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی ؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی ؟
باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن .
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
ای گل که به گلدانی!
وَز جملــه ی گلهـای بهــــارانی،
دانم تو هم از غربت خود در قفسی نالی
دلتشنــه ترین عــاشق بارانــی
در داخـــل زنــدانـــی
.

آن ریشه کـه پیچانـدی
وان تـار غمی کــه بر گلو رانـدی
از جمله نشانه های ازدیاد دلتنگی ست
از فکـرت آدمی چـه هـا خواندی
اینگونه گل افشاندی!!؟
.

بــر لــذّتـــم افــزودی
وجدان خود از این جهت آسودی
امّـا مـن ِ دنیــا زده بیــرون تــــو را دیــدم
غــافـل ز درونتـم کــه می بودی
چون کوکب و داوودی
.

گلدان تــو تـاریک است
پاهای تو را چه کس بدینسان بست؟!
گلدان تــو را بـه تیـشه ی نــور در ایــن وادی
آهستـــه و نــرم بـایــدی بشکست
سر زنـده تـر و سرمست
.

وقتی که بهار آیـد
با سایه ی نــور سبز، یار آید
در بـستـــــر آزادی گلسِتــان احساست
گلواژه ای از عشق ببار آید
دل با تو کنار آید.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و
بهاران را
باور کن
 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
(pix2net.blogfa.com)3[1].jpg

بهــــــــــــار
چلچلــــــــــــــــــه
آواز خوش پـــــــــــــــــــرنده ها
:8:
 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
(pix2net.blogfa.com)4[1].jpg

تو بهـــــــار
میشه زندگـــــــی کــــرد
میشه زندگی رو حـــــــــس کــــــــــــــرد

:8:
 
بالا