• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جایی برای دلتنگی های تو!

baroon

متخصص بخش ادبیات


این تاپیک رو ایجاد کردم برای دلتنگیات، بهونه هات، بی قراریات، درد دل هایی که داری یا از جایی شنیدی و به عمق قلبت رخنه کرده؛
اگر گذرت به کوچه دلتنگی ها افتاد یه سر به این خونه ی دلتنگیهات بزن. بارسنگین کلمات رو اینجا خالی کن، تا از شنیدنش دلای دیگه هم آروم بشه.



53928687124527666948.jpg





هر چند شاید گشایشی برای گره نباشه ولی باشنیدنش سختی حمل اونا رو با دیگران قسمت می کنیم و سبک می شیم.
اینجا جایی برای گفتن از دلتنگی هاست؛


هر چه میخواهد دل تنگت بگو ...
:گل:





اینو خیلی دوست دارم :



چشم هایم دیگر توان «ان مع العسر یسری» ندارد

دیگر لباس صبرم به تنم زار می زند


کم آورده ام...


بریدم







 
آخرین ویرایش:

tak setare

کاربر ويژه
اگر دلت گرفته سکوت کن،

این روزها هیچ کس معنای دلتنگی را نمیفهمد


به سراغ من اگر می آیی ، دگر آسوده بیا ! چند وقتی است که فولاد شده ، چینی نازک تنهایی من !


یک تصویر
و دنیایی پر از احساس و بی رنگی
همه خواستن
همه شوریدگی... عشق
و صد افسوس و واویلا
چه دردانگیز و سرد است
که تصویر همه شوریدگی هایت
به دلتنگی بدل گردد

 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
وقتی تمام شیرها پاکتی اند...
وقتی همه پلنگها صورتی اند...
وقتی پهلوانانش دوپینگی اند ...
ایراد مگیر عشق ها ساعتی اند...
 

tak setare

کاربر ويژه
فریاد را همـــــــــــــــــــه می شـــــــــــــــــــنوند...


سکــــــــــــــــــوتم را بشنوی هنر کـــــــــــــــــــــــردی..!!!!!!!!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


می روی شاد و دریغ
و نمی دانی هیچ
بعد این فاصله ها
کمر صبر مرا می شکند …
خیر در پیش و سفر بی تشویش ...

توشه راهت گل مریم – سبدی نورانی
کوله بارت مملو – از صداقت، پاکی ، از عشق
پیش راهت چمن عاطفه سبز
مرکبت معجزه ی تخت سلیمان بادا...

ای مسافر!
من کدامین سخنم بوی دلتنگی داشت؟
یا کدامین شعرم قامت ترد تو را
در سحرگاه شکفتن نستود؟
در سحرگاه صداقت نسرود؟

ای مسافر!
سفرت بی تشویش …

ای مسافر!
سفرت بی تشویش
برو ای شادترین خاطره ی زندگیم
برو ای پاک ترین آیه ی تقدیس خدا
برو ای چشم خوشت معرکه گیر
دست ما نیست که خود، تقدیر است …

ای مسافر!
سفرت بی تشویش
تو که در سردی دی
خبر از باغچه ی سبز وفا می دادی
و خزانت همه کاجستان بود.
ز چه کوچ؟
کوچ تو …
کوچ بهاران خدا را دارد.

ناز تبریزی و افرا از توست!
بی تو می پوسم نرم
بی تو می سوزم گرم
و به خاطر بسپار
بی تو من میشکنم...

بی تو … می دانم و میدانی خوب
روزهایم شب ظلمانی بی پایانیست …
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت
 

rahnama

پدر ایران انجمن
یادش بخیر جزیره ای داشتیم با تمام امکانات . سنجاقی گل آن جزیره را خریده بود .هر وقت دلتنگ می شدیم سری میزدیم .باز هم :دل شکسته:یادش بخیر.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
در این کافه ی تاریک
میخواهم دلتنگی هایم را یک به یک دود کنم
یک قهوه میخورم و به خوشی هایم فکر میکنم

لب بسته ‌و پر سوخته از کوی تو رفتم/ رفتم به خدا گر هَوَسم بود بَسَم بود
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
آی بی وفا بازم دلم هواتو کرده ................ دلم تنگه برات دستام چه سرده




دلم انبار غم، چشمم یک رود جاری ....................زیبــــاترین فصل خدا، فصل بهاری




زیباترین ترانه ای با عشق و شوری ..............سخته تحمل کردن این درد دوری




با اینکه رفتی ولی باز واسم همونی .................. با این تفاوت نیستی که پیشم بمونی
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
سنجاق شدم

در برزخ تنهايي

بين كاغذ رنگي خيال

و كمي آه

گويي در فضاي بهت خيال

بي تحرك مانده

غزل تنهايي ماه

 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
تنهايي ام

دوچندان ميشود

وقتي

مي نگرم ، به آينه

آنگاه

براي دلتنگي هام

براي لحظه لحظه بي تو بودن

دلم

آغاز كرد

پرواز غريبانه ي

در حجم زمان


 

tak setare

کاربر ويژه
ایـــن روز هـــا دلگرمـــی مــــی خـــوام

وگـــر نـــه چیــزی که زیـــاده ،

ســرگرمی ...


 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
فصل عوض مي شود
جاي ِ آلو را
خرمالو مي گيرد

جاي ِ دلتنگي را
دلتنگي

 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
دلم تنگ و خیالم تنگ
برایم تنگتر دنیا
نمیدانم چه کس امشب
چنین ازرده قلبم را !
صدایت میکنم اما
صدایم باز میگردد
نگاهت سنگ و قلبت سنگ
شکستی راز چشمم را
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات

چه تفاوتی می کنــد آنســوی دنیــا باشیم

یا فقط ..

چند کوچــه آن طرف تــر ؟!

پــای عشق که در میان باشد

دلتنگــی دمــــار ِ آدم را در مــی آورد !
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
در آن چهارشنبه سپيد
به شوق رسيدن نگاهت
سوي لمس آزادي
قدم هايم را با صداي گريه برگ
در درون كوچه دل
حس كردم ...
آمدي و
ديوار زمان فرو ريخت
حضورت
عبور چلچله از صحرا
يك اتفاق
در يكنواختي لحظه ها شد...
آمدي و
باران بر اندام درخت بوسه زد
و همراه باد
بزرگترين سمفوني جهان
نواخته شد...
 
بالا