• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شاعرانه های محمد صالح اعلا

baroon

متخصص بخش ادبیات




f9995269f669327771081ab208321765-300





آسمان سينه ام را چون شمايی مشتری است
باز كن دكان كه وقت عاشقی است ...
:گل:
 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




تو شبستون چشات، پای پله های پلکت، مچ مهتابو می گیرم
اون دمی که گرگ و میشه، با یه گله ی شقایق، پیش پای تو می میرم

من شبو به خاطراتم وصله می کنم می دوزم
من به هر رعد نگاهت گر می گیرم و می سوزم

اگه روزو خواسته باشی، شبو تا تهش می نوشم
می زنم به آبو آتیش، با خود خورشید می جوشم

زخم خورشیدی تن رو با شب و شبنم می بندم
اگه مقتول تو باشم دم جون دادن می خندم

تو شبستون چشات، پای پله های پلکت، مچ مهتابو می گیرم
اون دمی که گرگ و میشه، با یه گله ی شقایق، پیش پای تو می میرم

تو با این نگاه یاغی قرق سینه مایی
فاتح قلعه ی رویا! کی به فتح ما میایی؟


 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




روی ماه دستمال نمدار می کشم
نوک قاشق اسمونو می چشم

می پاشم ستاره هارو سر رات
که بیای قدم بذاری رو چشم

شبا رو جمع می کنم تا می زنم
رنگ روغنی به فردا می زنم

همه ی تلخیارو دور می ریزم
طعم شیرینی به دریا می زنم

واسه ی اومدنت برنامه هاست
همه ی جاده ها آبپاشی می شه

نوک هر پرنده ای شاخه گلی
کف رودخونه هامون کاشی میشه

یه حساب تازه ای باز می کنم
شکل ماهتو پس انداز می کنم

 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




اگر می ترسم از دنیا
یه دشمن دارم ایشونه

یه دشمن دارم عین گل
که زلفاشون پریشونه

اگر میل حرم دارم
یه یار محترم دارم

شکستم شیشه غم را
خودم بابا کرم دارم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




به من ببخش دوست داشتنم را
محبوبم! گاهی دنیا را چنان کوچک می کنم که فقط جای تو باشد و من
که گیره ی رستگاری ما بندگی توست

بندگی تو اجرت عاشقی ست

محبوبم! وقتی با تو می گویم رودخانه ها در من می ریزد
دریای شور نام تو را می شنود، شیرین می شود
رودخانه ی زاینده رود راه خود را می رود، سر سی و سه پل اسم تو را می شنود، می ایستد، باز می گردد

محبوبم! باران ، بهار ، نوروز، عیدی توست
بهار چند قاشق طلا را در هاون خوب می کوبد، آرد طلا را روی ابرهای باران زای بهار می پاشد
آنوقت این سر و آن سر سرزمینمان را رنگین کمانی به هم گره می زند ...

(2 قدم مانده به صبح)
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




سلام بهار
سلام بهار
بارون فروردین ببار
سرما برو
خورشید بیا
نور بیار
نور بیار

گلا بیاین
برفا برین
آی آدما
شادی کنین
شاپرکا
تو گوش گل
قصه بگین
قصه بگین
از همه جا
از همه کس
از لبایی که سال پیش
به لذت بوسه نشست
از اون دلایی که شکست
از اون که نیست و عکس اون
هنوز تو قاب طاقچه هست

رنگ به رنگ، آدما
نقش هزار ماجرا
سیصد و شصت و پنچ روز
رخصت عاشقی و روی ما سیاه!

و بی کسی
هوای غم
از نفسی تا نفسی...

از چشایی که خون چکید
از پدری که دختر دوساله شو
به زخم ترکش جنون
به مرگ داد و داغ دید...

از راه دور
از حرف زور
از رهبرای کر و کور
از زلزله
تو سرزمینی که دیوارا از گله

قصه بگین
قصه بگین
شاپرکا
قصه بگین
از همه جا
از همه کس
غربت آدمای خوب
میون آدمای بد
از سینه های پر درد
از این تبار گم شده
تو دل الکل، تن گرد
از شب اضطراب و تب
شهر خوشی های دروغ
شهر چراغ و رقص و جیغ
شهر دلای سوخته
از خاطراتی که می برن مث تیغ...

سلام بهار
سلام بهار
بارون فروردین ببار
سرما برو
خورشید بیا
نور بیار
نور بیار
نور بیار...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




ببین ببین چه تلخم بی تو به این شبانه
از خود چه در گریز و به ناکجا روانه
من ماه دل شکسته، من آفتاب خاموش
من قصه ی نگفته، ترانه ی فراموش
ای کفتر پریده، ای رفته و رسیده
گاهی به یاد من باش...



 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء



دوباره شب که می رسد، پر از ستاره می شوم
دوباره واژه های خیس، پر از ترانه می شوم

دوباره باد می برد ، مرا
به لانه ی فرشتگان

میان ابرهای بی کسی و لخته لخته آسمان
دوباره ماه می شوم، دوباره باغ می شوم

مهتاب اگر نشد، نشد
خودم چراغ می شوم...
 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




آقای کوچيک نواز بنده پرور
من هنوز در به در طرّه ی اون زلف سياتم
من هنوزم سبز سبزم ريشه دارم
يکي از پاپتی هاتم
آقای کوچيک نواز بنده پرور
من هنوزم صله گير چشم بارونی و اون ابر نگاتم
منو کشتی، منو کشتی، منو کشتی
کشته باشی خوش به حالم
من هنوزم که هنوزه يکی از کشته هاتم
من هنوز در به در طرّه ی اون زلف سياتم
من هنوزم سبز سبزم ريشه دارم
يکي از پاپتی هاتم

 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




در هیچ پرده نیست که نبود صدای تو
عالم پر است از تو و خالی است جای تو
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




درمانده از این دنیا
من بی تو و تو تنها

تو گمشده ی صحرا
من تشنه ی گشتن ها

من خسته ی رفتن ها
تو قفل همه در ها

من ریشه ی این خاکم
تو لحظه ی چیدن ها

بوییدن و بگذشتن
از باغ اقاقی ها

از اشک گل لاله
ییوستن دریاها

من لحظه دیدارم
تو وقت گذشتن ها

تو زخمه ی هر سازی
من ناله رفتن ها

در ساکت چشمانت
فریاد شکستن ها

من زائر درگاهم
تو اوج رسیدن ها




 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء





وقتی که پشت پلکات خورشید طلوع می کنه
باد می زنه به زلفات روز و شروع می کنه

با تن مه گرفته دوباره بارون می شم
بذر تو رو می کارم از تو فراوون می شم

 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




آخ كه جوانی مثل پاهای بی بیم می ره ديگه بر نمی گرده. بديش اينه كه زندگی من زاپاس نداره. جوانی زاپاس نداره. جوانی برعكس ميان سالی و پيری دورانی كوتاه، سپری شونده و سراسيمه ست. نمي تونم به خودم بگم باشه، اگر اين دفعه جوانيم پنچر شد يک جوانی ديگه تو صندوق عقب ماشينم دارم، می رم اون يكی جوانی مو راه می ندازم...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء




صدای باد و بارونه
صدای شرشر آروم ناودونه
يكی داره تو تنهايی
يه شعر تازه می خونه
خودش تنها
صداش غمگين
دلش كوچيك
غمش اندازه دنياست:
" دلم غمگين و بی تابه
مث ماهی توی يک تنگ بی آبه
دلم گنجشک پر بسته‏ س
تک و تنهاست از اين بی همدمی خسته‏ س
دلم يه همزبون می خواد
يه دوست مهربون می خواد
يكی باشه دلم واشه
مث يک نقطه ی روشن
توی تاريكی پيدا شه
ببار ای نم‏نم بارون
كه باز آبی بشن ابرا
بتاب ای قرص ماه نو
كه روشن شه دل اعلاء "

 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : شاعرانه های محمّد صالح اعلاء






محبوب من آقايی کن منو به غلامی ببر

يه پول سياه بفروشم و دوباره مفتی بخر

ارزون ترين جنس حراجی مي شم
دور تو می گردم و حاجی مي شم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




امشب تمام عاشقان را دست به سر کن

یک امشبی با من بمان، با من سحر کن

بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن

گل های شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را به سر زلف تو بستند
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



کسل شدم
از اين دوباره های پوچ
از این نیاز کهنه ی همیشگی
به هم صدا
به هم قبیله
هم دعا!
از این غرور کینه توز شیشه ای

کسل شدم

از این محبت عبث
که بسته دست و پای من
از انتظار سرد خاک
برای چشمهای من!
از این سکوت و این رضا
به خوب و بد
به بیش و کم
از این گره
به پنجره
به کاغذم
به این قلم
از آدمک شناختن
و باختن و ساختن...

کسل شدم

کسل شدم
از این زمین و آسمان
و از گذشتن زمان
از این دروغ واقعی
از این حیات حیله گر
که خیمه می زند به جان

کسل شدم

از این و آن...
مرا نیاز تازه ایست
به آب و نور دیگری
به یک حقیقت سپید
به سرزمین بهتری...
مرا نیاز تازه ای ست!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




تور صيّادی ات کجاست؟
نازنين!

من سر به راه ترين صيدم

خود راه تور تو را
می يابم!

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



فصل عطش یاد شما شکره، شیره، بستنی ست

دست رو دل ما نذار، ظرف بلور شکستنی ست

 

baroon

متخصص بخش ادبیات


در سمت توام
دلم باران، دستم باران
دهانم باران، چشمم باران...

روزم را با بندگی تو پاگشا می کنم ...
هر اذانی که می وزد؛
پنجره ها باز می شوند،
یاد تو کوران می کند...

هر اسم تو را که صدا می زنم،
ماه در دهانم هزار تکه می شود ...

کاش من همه بودم!
با همه ی دهان ها تو را صدا می زدم...

کفشهای ماه را به پا کرده ام،
دوباره عازم توام،

تا بوی زلف یار در آبادی من است،
هر لب که خنده ای کند، از شادی من است

زندگی با توست؛
زندگی همین حالاست...


:14:
درود استاد :14:
 
بالا