• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

فال حافظ

Reza

متخصص بخش اسکریپت
104.gif
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند
کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش
از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست
كه به پيمانه كشي شهره شدم روز الست

من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چارتكبير زدم يك سره بر هر چه كه هست

مي بده تا دهمت آگهي از سر قضا
كه به روي كه شدم عاشق و از بوي كه مست

كمر كوه كم است از كمر مور اين جا
نااميد از در رحمت مشو اي باده پرست

بجز آن نرگس مستانه كه چشمش مرساد
زير اين طارم فيروزه كسي خوش ننشست

جان فداي دهنش باد كه در باغ نظر
چمن آراي جهان خوشتر از اين غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سليماني شد
يعني از وصل تواش نيست بجز باد به دست
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم

چون سر آمد دولت شب‌های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم

 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیمبه ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
زاد راه حرم وصل نداریم مگربه گدایی ز در میکده زادی طلبیم
اشک آلوده ما گر چه روان است ولیبه رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم
لذت داغ غمت بر دل ما باد حراماگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زدمگر از مردمک دیده مدادی طلبیم
عشوه‌ای از لب شیرین تو دل خواست به جانبه شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم
تا بود نسخه عطری دل سودازده رااز خط غالیه سای تو سوادی طلبیم
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شادما به امید غمت خاطر شادی طلبیم
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظخیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

http://hafez.mastaneh.ir/ghazal/ghazal-368
 
آخرین ویرایش:

Reza

متخصص بخش اسکریپت
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکردیاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشتیا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار منسودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم منکاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمعاو خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد


غزل 140- دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
غزل ۰۷۰- مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست


مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
اشکم احرام طواف حرمت می‌بندد
گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
غزل 070- مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
 
آخرین ویرایش:
بالا