baroon
متخصص بخش ادبیات
دفتر شعر > از جدایی ها (دفترنخست)
6
چرا نمی گويند
كه آن كشيده سر از شرق؛
سياه جامه به تن،
آن شير؛
نويد روز ده
ز شاهراه كدامين ديار می آيد؟
و نور صبح طراوت
بر این شب تاریک
چه وقت می تابد؟
در انتظار امیدم
در انتظار امید
طلوع پاک فلق را
چه وقت آیا من
به چشم غوطه ورم در سرشک
خواهم دید؟
بیا که دیده ی من
به جستجوی تو گر از دری شده نومید
گمان مدار که هرگز
دری دگر زده است
سپیده گر نزده سر بیا بلند اندام
که از سیاهی چشمم سپیده سرزده است
6
چرا نمی گويند
كه آن كشيده سر از شرق؛
سياه جامه به تن،
آن شير؛
نويد روز ده
ز شاهراه كدامين ديار می آيد؟
و نور صبح طراوت
بر این شب تاریک
چه وقت می تابد؟
در انتظار امیدم
در انتظار امید
طلوع پاک فلق را
چه وقت آیا من
به چشم غوطه ورم در سرشک
خواهم دید؟
بیا که دیده ی من
به جستجوی تو گر از دری شده نومید
گمان مدار که هرگز
دری دگر زده است
سپیده گر نزده سر بیا بلند اندام
که از سیاهی چشمم سپیده سرزده است