You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
| سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسايش | مذاق حرص و آز اى دل بشو از تلخ و از شورش |
| بياور مى كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن | به لعب زهره ء چنگى و مريخ سلحشورش |
| كمند صيد بهرامى بيفكن جام جم بردار | كه من پيمودم اين صحرا نه بهرامست و نه گورش |
| بيا تا در مى صافيت راز دهر بنمايم | به شرط آن كه ننمائى به كج طبعان دل كورش |
| نظر كردن به درويشان منافى بزرگى نيست | سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش |
| كمان ابروى جانان نمى پيچد سر از حافظ |
| و ليكن خنده مى آيد بدين بازوى بى زورش |
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
[h=3]
حافظ