• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

من و قصه دلتنگیهایم

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
تو ميداني
از مرگ نمي ترسم
فقط
حيف است هزار سال بخوابم
و خواب تو را نبينم...

عباس معروفي


01.jpg

اومدی شبيه بارون دله من خسته خاكه
واسه اون نم نمه چشمات ، نميدوني چه هلاكه
نمي دوني ، نميدوني واسه من چقدر عزيزي
شايدم مي دوني اما منو باز به هم ميريزي
نمي دونم چي رازيه كه تو چشمات خونه كرده
هر چي هست اونقدر قشنگه كه منو ديوونه كرده

02.jpg

قطار مي رود....تو مي روي..... تمام ايستگاه مي رود............
و من چقدر ساده ام كه سالهاي سال ،در انتظار تو
كنار اين قطار رفته ايستاده ام
و همچنان به نرده هاي ايستگاه رفته تكيه داده ام!!

03.jpg

مثل كشيدن كبريت در باد
ديدنت دشوار است
من كه به معجزه ي عشق ايمان دارم
مي كشم
آخرين دانه ي كبريتم را در باد

هر چه بــــــادا بــــــــــاد!

 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
خواستن ،هميشه توانستن نيست
گاهي فقط،
داغ بزرگي است
كه تا ابد بر دلت مي ماند




05.jpg
يادته زير گنبد كبود تو بودي و كلي آدماي حسود؟
تقصير همون حسوداست كه حالا
هستي ما شده يكي بود يكي نبود...



06.jpg


كاش هميشه در كودكي مي مانديم
تا به جاي دلهايمان
سر زانوهايمان زخمي ميشد!...


07.jpg


چه تقدير بديست !
من اينجا بي تو مي سازم
و تو، آنجا با او مي سازي...!!!


08.jpg



 
آخرین ویرایش:

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
مرا به ذهنت نه…. به دلت بسپار….
من ازگم شدن درجاهاي شلوغ...ميترسم ...

مشاهده پیوست 42756


برگـَـــرد..

یادت راجاگذاشتی ...
نمي خواهم عُــمري به اين اميد باشم
كه براي بُردنَش بر مي گردي ..



مشاهده پیوست 42757


انگـــار
آخرین سهم ما از هم
همین سکوتـــــــــ اجباریست ...



مشاهده پیوست 42758


در بدرقــــــه چشمان تو نمیتوان غربت را فراموش كرد وكوچــــــه سرارسر میشود از وداعی عاشقانــــه...

مشاهده پیوست 42759




 
آخرین ویرایش:

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
گـل یا پــوچ؟
دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانتــــ
برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..




13.jpg



سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی


14.jpg


" تـــو "
دو حرفـــــــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهیکه برای گفتنش ..
جانم به لبـ رسید وناتمام ماند ...




حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!



16.jpg
 

پیوست ها

  • 15.jpg
    15.jpg
    293.3 کیلوبایت · بازدیدها: 0

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!

مشاهده پیوست 42765



در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،
در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،
همیشه دلتنگ توام ...



مشاهده پیوست 42766



امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی راتو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!


مشاهده پیوست 42767

ای کاش
یکی بیاید
که وقت رفتن
نرود ....

سید علی صالحی




 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
گذشته که گذشت و نیست...
آینده هم که نیومده و نیست...
غصه ها مال گذشته و آینده هست...
حالا که گذشته و آینده نیست!...
پس چه غصه ای؟!
تنها حال موجود است که
آن هم نه غصه دارد و نه قصه!!!
shutterstock_110822132-Optimized.jpg



 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
كاغذی به اشك گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟
عاشقم
با من ازدواج می‌كنی؟
اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!؟
تو چقدر ساده‌ای
خوش خیال كاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می‌شوی
چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی كجاست!؟
تو فقط
دستمال باش!

دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست
گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد
در تن سفید و نازكش دوید
خونِ درد
آخرش،
دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرك و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال‌های كاغذی
فرق داشت:
چون كه در میان قلب خود
دانه‌های اشك كاشت.


qsz8kl1rm751h45nz7c.jpg
 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]میکشم خود را عاقبت
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif] هوا خفه است
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif] باد ملایم می وزد
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif] آنقدر که احساس نمیشود
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif] بوی پاییز را می توان حس کرد
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif] بدنم بی حس تنم خسته
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]وقلبمدر عذاب است از بس که جایش تنگ است
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif] زمان را به گذشته می سپارم
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif] زندگی سخت تر از هر زمان شده [FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]​
[FONT=Vazir, helvetica, sans-serif]7.jpg
 
بالا