• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وقتی که قلب هایمان كوچك تر از غصه هایمان میشود ...

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
وقتی که قلب هایمان كوچك تر از غصه هایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلك هایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ...


fu3518.jpg


وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم مان است
و رنج ها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...


fu3516.jpg


آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...


fu3513.jpg


آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی ...
و یكی یكی غصه ها را از دلمان برمیداری ...


fu3517.jpg


گره تك تك بغض هایمان را باز میكنی
و دل شكسته مان را بند میزنی ...

سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...

بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب هایمان، لبخند ...


fu3514.jpg


خواب هایمان را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...


fu3512.jpg


آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخ ها را شیرین میكنی
و دردها را درمان


fu3515.jpg


ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهی ها سفیدسفید ...


fu3511.jpg


 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
با اجازه زهرا جون

******************


گاهی هیچکس نیست تا باهاش درد دل کنیم ....

دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی

اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :

با اونی که اون بالاست حرف بزن

ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون

میگی خدایا ................
 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
در گذرگاه زمان،

خیمه شب بازیِ دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد،
عشق ها می میرند،
رنگ ها رنگ دگر می گیرند،
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند!
"مهدی اخوان ثالث"

g0f6xej9dirjmuc2rrw.jpg

 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
چه ساده ، پاك و بي آلا يش زندگي را در آشيانه گرمم

سر مي كردم . وقتي شكوفه هاي نور بر شاخه احساسم

مي روييد ، تنهاييم را گلهاي عشق تزيين مي كردند ...

اما مگر مي گذارند خارهاي بي رحم وبي احساس روزگار؟

و حالا مثل كبوتري بي پر و بال حسرت پروازهايي را دارم كه ...

مي ترسم از چهره ي منتظرت رد پاي همه آرزوهايم محو شده باشد ،

مي ترسم نفسهايت را از هر چه خيال و خاطره است تهي كرده باشي ،

اين واقعيتي است كه حقيقي و رنج آور است ، ولي با همه ي اين حرفها كاش ...

دنيا سر ناسازگاري نداشت ...

كاش وقتي به تو مي انديشم قطرات اشك مي گذاشت تا در خيالم خوب نظاره كنم

كاش زبانم و دلم ياري ام مي دادند تا با تكرار نام تو آتش وجودم را براي لحظاتي خاموش

كنم و حتي اگر شده براي لحظه اي به آرامش برسم ...

زندگي زيباست پس من چرا آنها را نمي بينم ؟ چرا زيبايي هايش را نمي بينم؟

زندگي زيبا بود وقتي من بودم و تو بودي ، چه زود فلك مهربانانه بر سر من دست نوازش كشيد

كاش هنوز بچه بودم ، كاش مي توانستم به دوران كودكيم باز گردم و بازيابم خوشبختي

جامانده در كوچه پس كوچه هاي زندگي را ...

چرا مدت شادي كم است؟ چه زود گذشت آن روزهاي بي درد ، آن روزهاي بي خيالي ...



alone-girl.jpg
 
بالا