بی توتنها گریه کردم توی شبهای بی ستاره
انتظارتو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتن تو لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روزوشب دل به بارون می سپارم
من برای گریه هایم چشمه ها را کم می آرم
انتظار با تو بودن منو از پا در میآره
ترس از این دارم که بی تو تا ابد چشمام بباره