mitra mehr
متخصص بخش خانه و خانواده
:73::فرار:
سلام سلام 100 تا سلام :نیش: :شاد:
قبل از اینکه فحش لگد کتک و چیزهای دیگه نثارم کنید که چی شد بی خبر رفتمو اینا بذارید توضیح بدم این مدت چه بلایی سرم اومد :نیش:
اول از همه بگم دلم خیلی خیلی خیلی خیلی تنگ شده بود برای انجمن و همه ی دوستای خوبم :گریه: طوری که دیگه این اواخر واقعا داغون شده بودم از دوری انجمن:ناراحت:
راستش من چشمام خیلی وقت پیش مشکل داشت از بس پای کامپیوتر نشسته بودم طوری که دیگه واقعا داغون داغون شده بودند :مجروح:
فکر کنم آه بارون و فاطمه بود که بدجوری یقمو گرفت :48: چون قشنگ بعد از آخرین ریدکال ادبی که بودم دیگه پیدام نشد :نیش:
اون روز دیگه چشمام خیلی درد میکرد طوری که دادم بلند میشد :75: بعد از یک هفته تقریبا که یه دکتر خوب پیدا کردم رفتم پیشش و بهش گفتم قبلا هم مشکل داشتم اما دکتر قبلی عینک برای کامپیوتر نوشت که دیگه اونم فایده نداشت :هنگ:
تنها راهش این بود که یه مدت طولانی از کامپیوتر دور بمونم چون به مرور زمان طی چند سال این مشکل برام پیش اومد و با چند روز استراحت خوب نمیشه و گفت حداقل 1 ماه چشمات رو از کامپیوتر دور نگه دار
اما همون اول به علی گفتم یه مدت ی نیستم که نگه ناظمه داریم؟ بی خبر میذاره میره:نیش:
بدترین چیزی که منو اذیت میکرد دوری از انجمن بود وگرنه همه چی رو میتونستم تحمل کنم :کسل:
از اونجایی که بد شانس ترین ادم روی زمین هستم آنتن وایرلس نتم 2 سال قشنگ کار کرد و از روز 20 ام بود که گفتن نت خراب شده مهدی :48: بعد اومدن برای تعمیر که دیدن بله مشکل از هیچی نیست جز اینکه چراغ پورت لن روشن نمیشه که یعنی خراب شده :75: و گفتن تعمیرش 1 ماه طول میکشه (روز 21 مرداد انتن رو بردن)
یعنی دیگه واقعا دیوونه شده بودم چون بعد 10 روز از بردن انتن 1 ماه میشد نت نبودم
روزهای اول مثلا وقتی کار داشتم تو سایت دانشگاه چند دیقه میرفتم سریع کارمو انجام بدم اما بعد 10 دقیقه دوباره شروع میکرد به سوختن اما بعد یک ماه تا 1 ساعت هم مشکلی برام پیش نمی اومد و الان دیگه میتونم 1 ساعتو نیمم بشینم اما خب امروز دیگه واقعا زیاده روی کردم که طوری نیست چون بعد این همه مدت نمیشه واقعا ننشست :نه:
اما دیگه نمیتونم مثل سابق بشینم و امروز اومدن آنتنو نصب کردن که حسابی ذوق زده شدم ولی وقتی وارد انجمن شدم اما بعدش حسابی ضد حال خوردم:ناراحت:
تحمل این همه مدت تو انجمن نبودن واقعا سخت بود برام خیلی سخت اما چه میشد کرد:ناراحت:
مهدی جان زمانی که بمن زنگ زدی و این مشکل را با من در میان گذاشتی بشدت ناراحت و نگران شدم.بودن شما عزیز دلم باعث شادی ما است ولی نه به هر قیمتی. سلامتی شما برای ما خصوصا من یکی که دو بار زیارتت کرده ام به اندازه دنیا برایم ارزش داری و دوریت را بخاطر سلامتیت تحمل میکنم. امیدوارم مشکل هر چه سریعتر حل شود و شما نازنین عزیز ر ا هر روز زیارت کنیم.مهدی جان برایم خیلی با ارزشی.
:تعجب2:
ولی همیشه هست:مشکوک:من از این به بعد مثل سابق نمیتونم بیام اما سعی میکنم کمتر بیام ولی همیشه بیام که دیگه این بلا سرم نیاد
ولی همیشه هست:مشکوک:
بعد که چشات شروع کرد دیگه نیای :تعجب2:نه خب این 2-3 روزه یکم بیشتر میام که اوضاع بعضی چیزها رو برگردونم به حالت عادی (نه فقط انجمن) بعدش دیگه فقط سر بزنم
بعد که چشات شروع کرد دیگه نیای :تعجب2:
:زبون:نه دیگه نمیذارم شروع کنن
:زبون:
:28::21::زبون::نیش2:بی ادب