:غش2: این TV رو ببند یا کانالو عوض کن :نیش:
بدو بدو آزاده رایگانه هرچی میگی بگو بدوو....
الله الله، سن آدامیسین؟ فیریشته لره اوکشارسین... الله الله... :خنده1:
:غش2: این TV رو ببند یا کانالو عوض کن :نیش:
بدو بدو آزاده رایگانه هرچی میگی بگو بدوو....
الله الله، سن آدامیسین؟ فیریشته لره اوکشارسین... الله الله... :خنده1:
روزی پلنگ به کلاس درس خود رفتن کرد:نیش:
به هنگام حضور غیاب استاد پس از خواندن چند اسم ناگاه کمی تامل و مکث کرد
سر از روی برگه برداشت و بگفتا: جناب پلنگ؟!:139:
پلنگ سر از روی میز برداشته و ندا داد : جانم؟:خجالت:
استاد به آرامی دست خود را بلند کرد و گفت:
درب خروجی کلاس از این سمت است:140:
انشالا ترم بعد بتوانی این درس را پاس کنی. برو عزیزکم حذفی!
پلنگ با صدای بغض آلود گفت حذفمان نمودی استاد؟:122:
استاد هم متاثر صدا داد: بلی عزیزم چاره ای نداشتم
برق از چشمان پلنگ پرید و بگفتا : ای آخ جاااان. و با حرکت دینگیلی دینگو:78: از کلاس خارج شده و راه منزل در پیش گرفت![]()
استادازکلاس بیرونش کرده وازدرسم حذف شده انوقت چقدرخوشحاله:تعجب2:روزی پلنگ به کلاس درس خود رفتن کرد
به هنگام حضور غیاب استاد پس از خواندن چند اسم ناگاه کمی تامل و مکث کرد
سر از روی برگه برداشت و بگفتا: جناب پلنگ؟!
پلنگ سر از روی میز برداشته و ندا داد : جانم؟
استاد به آرامی دست خود را بلند کرد و گفت:
درب خروجی کلاس از این سمت است
انشالا ترم بعد بتوانی این درس را پاس کنی. برو عزیزکم حذفی!
پلنگ با صدای بغض آلود گفت حذفمان نمودی استاد؟
استاد هم متاثر صدا داد: بلی عزیزم چاره ای نداشتم
برق از چشمان پلنگ پرید و بگفتا : ای آخ جاااان. و با حرکت دینگیلی دینگو از کلاس خارج شده و راه منزل در پیش گرفت
سر صبح بودندی و پلنگ یک چشم به تلویزیون بازی والیبال نگاه میکردندی و با چشم دیگر خواب پادشاه هفتم:خواب: را دیدن مینمودندی:دی
اما ای دل غافل ساعت 8 کلاس داشتندی و پلنگ به کلاس معادلات رفتندی:50:
استاد بلانسبت بسیار استاد گرانقدر گوشی در دست دیدن نمودندی نمره کم کردندی و یا شیرینی درخواست نمودندی:نیش2:
بنده به اتفاق امین رفیقمان سر کلاس بازی را در گوشی موبایل پخش زنده دیدن نمودندی:ایده: و پس از کلی حرص و جوش و سروصدا در کلاس که همه متوجه شدندی ما بازی تماشا مینمایندی و کلاس را در نتیجه سهیم میکردندی و به جز استاد همه دانستندی:نیش2:
پس از یک دوره پر هیجان و استرس زا در کلاس. ست پنجم را از استکبار جهانی بردن نمودیم:برنده: و بازی را برنده از خوشحالی در پوست خود نمیگنجایندی:شاد2: که مل مل رفیق شفیقمان رو به استاد نمودندی:52:
و بگفتایندی استاد بازی والیبال را بردن نمودندی :|
استاد همانا در چشمان ما نگاه نمودندی و گوشی بدیدندی و گفتندی:|
خوشمان باشد. جلسه بعد با شیرینی نیامدید نیاید :اخطار:
من:|
امین:|
مل مل
دوستان)
استاد :124:
هیچ دیگر جلسه بهد به مناسبت برد ایران باید به کل کلاس شیرینی دادندی:52:
خو درست داستانو تعریف کن بقیه م بفهمن :نیش:
ایشاالله جلسه ی بعد که بازی والیبال بود سرکلاس ترتیب پخش زنده رو میدم خدارو شکر توی اکثر کلاسا وای فای آنتنش خوبه :50:
همش تقصیر تو و امین بود حالا من بیچاره باید به کل کلاس شیرینی بدم![]()
:نیش:
وقتی بچه های دانشگاه بفهمن یه توی کلاسی قراره شیرینی بدن یه صندلی میارن و منتظر پذیرایی میمونن حالا با پولی که تو دادی 250 گرم هم نمیشه شیرینی مغز دار بخرم :بدجنس:عمه من بود پول شیرینی رو از تو حلقوم ما کشید بیرون نه؟:نیش:
وقتی بچه های دانشگاه بفهمن یه توی کلاسی قراره شیرینی بدن یه صندلی میارن و منتظر پذیرایی میمونن حالا با پولی که تو دادی 250 گرم هم نمیشه شیرینی مغز دار بخرم :بدجنس:
سنگینیش افتاد روی دوش خودم![]()
خخخخ عجب آدمی هستیا
20 تومن پول شیرینی از من گرفتی
:غش2:
شیرینی چی میخوای بیاری مگه؟)
یکی بوت یکی نبوت![]()
روزی روزگاری در انجمنی یه پلنگه بود که با الهام از یک شعر معروف گویا چشماش هم قشنگه بود![]()
این عاقا پلنگه قرار بود واسه یکی دیگه از کاربرای سایت که یکم هم پرخاشگر بود چون دکتر بودیه بازی خشن بذاره
اون دکتره که اسمش ریتا بوده هی منتظر میمونهههههه
هی به پلنگه میگه که ببین ازون بازی خشنا که میاد پول برداره دستش میره زیر گیوتین نمیذاری دیگه؟![]()
![]()
![]()
قصه ما با این سوال به پایان رسید تا ببینیم در ادامه ماجرا پلنگه بازی خشن میذاره تو سایت یا نه![]()
خواهش![]()
دست از مماغ در بیار:تنبیه:
:نیش:
نم شه :زبون:
روتون تاثیر میذاره. بخ بخت میشن مریضاتون![]()
کاری نکن اق و این جور مسائل![]()
سلام دوستان من عضو جديدم:54:
اقا میشه من مدیر کل بشم:خجالت2::خجالت2::خجالت2::نیش2::83: