آثار رسانه های گروهی بر انحرافات اجتماعی
امروزه شايد اطلاعات و آنچه رسانههاي همگاني در زمينههاي مختلف اجتماعي و سياسي عرضه ميدارند از جمله گرانبهاترين موضوع در جوامع انساني باشد .برخي نظريهپردازان ارتباطات بر اين اعتقادند كه اهميت اين امر تا به آنجاست كه امروزه اختيار جهان تنها در دست كسي است كه نفوذ قابل ملاحظهاي بر رسانهها دارد.از اين رو هر كشور به فراخور و ظرفيت رسانههاي گروهي خود سعي دارد همه چيز را از اين طريق و به شيوهي دلخواه و متناسب با آمال و آرزوهاي خود منعكس و اداره نمايد .در عصري كه فرا ارتباطات ناميده ميشود و زندگي روزمره مردم با تمام وجود متأثر از چنين پاراديمي است ، به سختي ميتوان منكر متغيري چنين قدرتمند در عرصهي زندگي بشر گرديد .
بيتوجهي به اين مهم ميتواند جوامع را در معرض ركود و عقبماندگي جدي قرار دهد ، به گونهاي كه حتي بسياري از صاحبنظران تحولات اجتماعي قائل به تغييرات بسيار جدي و بنيادين در عرصهي زندگي اجتماعي بشر و فرهنگ جوامع در آيندهاي نه چندان دور ميباشند .در اين ميان رسانهها به عنوان يكي از مهمترين نمادهاي اين تحول عظيم در عرصهي زندگي بشر رفته رفته نقش و جايگاهي استراتژيك و پيچيده به خود گرفته و به عنوان عاملي سرنوشت ساز و تعيين كننده در انتخاب انسان امروز مطرح شدهاند .
با تمام تعاريف و الزامات شمرده شده نبايد زواياي منفي ناهنجار و مشكلساز آن را نيز از نظر پنهان كرد ، چرا كه غفلت از آن ميتواند سبب تغييرات ناخواسته و حتي تهديدكنندهاي بر ارزشها و فرهنگ جوامع گردد .
- امروزه رسانههاي جمعي يكي از پيچيدهترين عناصر قابل طرح در انحرافات اجتماعي هستند .
دقيقتر آن كه فرهنگ سنتي اكثر جوامع دستخوش تغيير و تحول شده و همه تا حدودي متأثر از آنچه فرهنگ واحد جهاني نام گرفته است ، شدهاند . بدون ترديد رسانههاي قدرتمند و فعال در جهان تمام سعي و تلاش خود را جهت مسخ فرهنگ جهانيان و ديكته نمودن الگوها و هنجارهاي مورد نظرشان به كار گرفتهاند .
تكنولوژيهاي جديد نظرات سلطهي فرهنگي را افزايش ميدهد و با مظاهر فريبندهي خود جوامع تحت سلطه را مدهوش فرهنگ مبتذلشان ميكنند كه اين امر ناشي از سرمايهگذاري بسيار و برنامهريزي دقيق آنان در جهت بيهويت كردن كشورهاي تحت سلطه است . وسايل ارتباط جمعي در ذهن و فكر مردم عقايد ، ارزشها و هنجارهاي خاصي را توسعه داده يا تثبيت ميكنند .
رسانههاي جمعي معمولاً ارزشهاي كلان جامعه و جنبههاي هنري خردهفرهنگها را به مردم عرضه ميدارند .
مثلاً در بسياري از فيلمها و همچنين تلويزيون تأكيد بر ارزشهاي كلاني چون ميهن پرستي و مسايل ديني فراوان ديده ميشود .
معتاد شدن به معني عام كلمه از اثرات منفي اين پديده است به خصوص اين امر در كودكان بيشتر ديده مي شود.
كودك چنان به برنامههاي مورد علاقهي خود گرايش پيدا ميكند كه ضروريترين امور زندگي و تعامل اجتماعي را از ياد ميبرد .
بر عكس هر گاه وسايل ارتباط جمعي يك سويه قابل انتظار است در حالي كه بسياري از بزرگسالان به مكانيزمهاي دفاعي خاص خود مجهز شدهاند ، اما اين موضوع در مورد كودكان مصداق كمتري دارد چرا كه هنوز ذهن كودك رموز تحليل عقايد و سنجش و سپس پذيرش يا طرد منطقي آن را درك نكرده است ، از اين رو وقتي كودكان بدون هيچ پناه و يا حفاظ در برابر وسايل ارتباط جمعي قرار ميگيرند ، سخت تأثير پذير شده و ناچار به سختي آسيبپذير خواهند شد .
تلويزيون به مثابهي رسانهاي همهگير و پرنفوذ تأثيري فراتر و بيشتر از ساير رسانههاي موجود دارد . نظر به اين كه معمولاً تصوير بيش از نوشته يا سخن انسان را متأثر ميسازد ، بيشتر بررسيهاي مرتبط با تأثير وسايل ارتباط جمعي در رفتارهاي انحرافي به سينما ، تلويزيون و احتمالاً نوارهاي مصور اختصاص يافته است .
با اين وجود مرور برخي از تحقيقات و يافتههاي پژوهشي نشان ميدهد كه تلويزيون در قالب موارد تأثير قابل ملاحظهاي در افزايش خشونت يا تحميل عقايد و تغيير افكار ندارد.
شايد مشكل در اين قبيل پژوهشها بدين سبب باشد كه هيچگاه نميتوان تأثير تلويزيون را از متغيرهاي ديگري مانند پايگاه اجتماعي ، ساخت خانوادهها ، جنس ، سن ، تحصيلات و ساخت رواني فرد جدا كرد و دربارهي آن به داوري نشست .
بيمناسبت نيست كه در اين مجال و به اختصار به توضيح دو نظريه در اين زمينه اشاره كنيم .
در نظريهي نخست مدافعان آن معتقد به تأثير « روان پالايي » برنامههاي تلويزيوني هستند و در ديدگاه دوم مدافعان قائل به فرضيه تأثير « تقليدي » بودن آنند .اگر چه براي اثبات هر دو ديدگاه شواهدي در دست است ، ولي نظريهي دوم طرفداران بيشتري دارد . اين نظريه بر يافتههاي زير متكي است :
الف ) برخي مطالعات نشان دهندهي رفتارهاي تقليدي برگرفته شده از نمايش و مشاهدهي برخي از توليدات تلويزيوني در مخاطبان است .
ب ) آزمايشهايي كه نشان ميدهد تماشاي خشونت در برنامههاي تلويزيوني موجب افزايش رفتار خشونتآميز نوجوانان و جوانان ميشود .
حضور پديدههاي قدرتمندي در مسير زندگي تكاملي انسان چون مدرسه، اشتغال، ازدواج و غيره موجب تغييرات بنياديني در زندگي بشر و وضع نظم و شرايطي نوين ميگردد .
در اين ميان رسانههاي گروهي از آن جمله متغييرهاي كار آمد و مؤثري محسوب ميشوند كه عادات و رسوم سابق را تغيير داده ، وضع فرهنگ و رويههاي جديدي ميشود .
تأثير راديو، تلويزيون، جرايد ماهواره، اينترنت و ... بر زندگي افراد سبب شده است تا افراد در شرايطي جديد و قهري برنامهي خود را متناسب و همسو با آنها تغيير دهند.
به عنوان نمونه معمولا اعضاي خانواده برنامهي كار و زندگي خود را طوري تعيين ميكنند كه بتوانند به موقع از تماشاي برخي از برنامهها بهرهمند شوند .
قطعا تأثير رسانههاي متنوع و متعدد برحسب محيط و برداشت تماشاگران مختلف جامعه فرق ميكند و گروههاي تحصيل كرده با دارا بودن معلومات كافي و آگاهي وسيع ميتوانند مسايل را از ابعاد مختلف شناسايي و بررسي نموده و دربارهي آنها به قضاوت نشسته و داوري نمايند .
ليكن گروههاي كم سواد و ناآگاه، به واسطهي محدوديت اطلاعات و درك ناكافي در موارد زيادي قادر به تجزيه و تحليل دادههاي دريافتي نبوده و به ناچار يا آنها را ميپذيرند و يا اين كه خود را نسبت بدانها بيگانه احساس كرده و از اظهار نظر خودداري ميكنند.
اما آن چه مسلم است، رسانهها به شيوههاي متفاوتي با جرم و خشونت ارتباط دارند , در ميان رسانههاي جمعي، فيلمهاي سينمايي به عنوان يك عامل مؤثر در انحراف و بزهكاري جوانان سابقهي قديمتري دارند .
نمايش اعمال خشونتبار، كشتار، جنايت و نيز صحنههاي هيجانانگيز در فزوني و تشديد اعمال انحرافي و بزه اثر بسزايي دارد.
نقش فيلمها در بزهكاري و جرم و جنابت از اين امر ناشي ميشود كه آنها صحنههاي پرخاشگرانه مانند تندخويي، بيرحمي، آدمكشي و دعوا را با تمام فنون و به كارگيري آخرين و پيچيدهترين شگردهاي سينمايي ناشي از فنآوري روز در اين حوزه به نمايش ميگذارند .
چيزي كه امروز به نظر ميرسد ، در بخش قابل توجهي از فيلمها و سريالهاي پخش شده از رسانهي تصويري ملي ما ديده ميشود .
تحقيقات نشان ميدهد كه تعداد زيادي از بزهكاران در مقايسه با افراد عادي به ديدن فيلمهاي سينمايي خشونتبار و جنايي و از اين قبيل دلبستگي بيشتري داشتهاند ، امابه طور كلي نتايج پژوهشگران در مورد اثرات رسانههاي تصويري و جرم در چند محور مشترك است :
1 ـ كج روان بيشتر از سايرين داوطلب تماشاي صحنههاي خشونتآميز هم در تلويزيون و هم در سينما و در داستانهاي جنايي و خيالي هستند .
2 ـ مشاهده شده است كه بعضاً سينما و تلويزيون به مثابهي يك ابزار فرار از واقعيت انتخاب شده است .
3 ـ با وجود آن كه برخي از روانشناسان و جامعهشناسان به نقش درماني رواني اجتماعي رسانهها نيز توجه ميكنند و بر اين عقيدهاند كه مطبوعات ، راديو و تلويزيون و سينما با انتشار اخبار و داستانهاي جنايي و پليسي بسياري از بيماران رواني را كه عقدههاي سركوب شده و تمايلات خشونتآميز و ناخودآگاه دارند ، درمان ميكنند ، اما نبايد اين واقعيت را فراموش كرد كه مضامين متضمن قتل ، جنايت ، خشونت و رفتارهاي هنجارشكن و مغاير با قانون و قوانين هر جامعه در قالب هر يك از اشكال فيلم ، صوت ، نوشته ، گزارش ، تبليغ و ... ممكن است روحيهي هنجارشكني ، قانون گريزي ، ماجرا جويي و خشونت و ... را در بينندگان تحريك و آنها را به سوي عوامل ضد اجتماعي و مخرب و هنجار شكن سوق دهد .
اين موضوع به خصوص در مورد نوجوانان و جوانان از اهميتي دوچندان برخوردار است .
از طرفي بررسي رابطه بين جرم و رسانههاي گروهي بينهايت پيچيده است ، زيرا كه جرم و بزه با پديدهها و نيروهاي اجتماعي تاريخي گستردهاي محاط ميشوند و رسانهها تنها جزئي از نظام اطلاعاتي نمادين گستردهاي هستند كه شناخت اجتماعي دربارهي جهان را به وجود آورده و توزيع مينمايند .
رسانهها به شيوههاي مختلف كه معمولاً در بحثهاي همگاني در نظر گرفته ميشود ، همانند اثرات آنها بر سياستهاي همگاني و نگرشهاي اجتماعي كلي دربارهي خشونت با جرم مرتبط ميشود . افزون بر پيچيدگيهاي ارتباط رسانهاي سرچشمههاي متعدد ديگري وجود دارد كه يا با ارتباط متقابل با رسانهها يا به تنهايي باعث به وجود آمدن جرم ميشوند.
اين سرچشمهها از ويژگيهاي فردي تا جنبههاي تاريخي ، اجتماعي ، فرهنگي و ... را در بر ميگيرد .
اهميت عاملهاي غيررسانهاي همانند شرايط خانوادگي ، ويژگيهاي ژنتيكي و روانشناختي فردي ، ساختار اجتماعي ، روابط نژادي و شرايط اقتصادي در به وجود آمدن جرم عموماً شناخته شدهاند ، لذا به نظر ميرسد بهتر آن باشد كه نقش رسانهها را در شكلگيري جرم و بزهكاري در جوامع توأم با ساير عوامل موجدهي جرم و بزهكاري مورد بررسي و مطالعه قرار گيرد .
البته اين بدان معنا نيز نخواهد بود كه يا نقشي براي رسانهها در شكلگيري انحرافات اجتماعي قائل نباشيم ، يا نقش و تأثير آن را كماهميت بدانيم ، بلكه قصد آن است كه بر اين نكته تأكيد شود كه بايد ريشهي جرم و انحراف را در بستري متشكل از متغيرهاي متعددي جستجو كرد كه هر يك سهم و جايگاه خود را در شكلگيري آن دارا ميباشند .
در اين رابطه ( يعني رسانهها و جرم ) دو ديدگاه مشهور وجود دارد كه بيان آنها نشاندهنده دو نظر كاملاً متمايز از يكديگر است .
پيروان ديدگاه اول معتقدند كه رسانهها نه تنها عامل به وجود آوردن جرم در جامعهاند كه نقش غير قابل انكاري در پيچيده شدن جرايم و سازمان دهندگي آن دارند .
ديدگاه دوم مطرح ميكند كه رسانهها هيچ گونه اثري بر شكلگيري جرم ندارند و يا اثرات بسيار محدودي دارند .
اعتبار نسبي اين دو ديدگاه متضاد يعني محوري بودن رسانهها و بياهميتي رسانهها به نوعي سبب آشفتگي در تحليل صاحبنظران اين حوزه شده است و اين همان نكتهاي است قبلاً به آن اشاره شد كه نبايد نگاهي مطلق و يك سويه در تحليل رابطهي جرم و رسانه داشت، بلكه بايد پذيرفت كه تحليل اين رابطه در جايي بين اين دو بينهايت ( دو نظريهي مطرح شده اخير ) قرار دارد .
پژوهش در زمينهي جرم مقلدانه مدرك و شواهد مختصري از اثر جرمزايي رسانهها به دست ميدهد .
رسانهها به تنهايي نميتوانند يك فرد تابع قانون را به يك مجرم تبديل كنند و شايسته نيست علت جرم را به تنهايي متوجه رسانهها كرد ، شايد به همين خاطر باشد كه راهبردهاي انتخاب شده متكي بر اين نظريه تاكنون اثر چنداني در كنترل انحرافات اجتماعي نداشته است.
به نظر ميرسد اين استدلال نيز واجد دلايل و مستندات قوي و محكمي نيست كه نشان دهد رسانه نقش چنداني بر شكلگيري انحرافات اجتماعي ندارند . به رغم اين دو گرايش خوشبينانه و بدبينانه بايد يادآور شد كه راديو ، تلويزيون ، فيلمهاي سينمايي ، مطبوعات و ساير ابزارهاي اطلاعرساني خود وسيلهي تعيينكنندهاي كه موجد جرم باشند ، محسوب نميشوند ، بلكه ابزاري هستند كه ميتوانند به شكل دلخواه مورد بهرهبرداري قرار گيرند .
در پايان بايد افزود كه رسانههاي جمعي نيز مانند بسياري از يافتهها و ساختههاي انساني در آن واحد ميتوانند مفيد يا مضر باشند, همانطور كه از انرژي هستهاي ميتوان در مقاصد صلحآميز و يا به منظور جنگافروزي سود جست ، از رسانههاي جمعي نيز ميشود استفاده و بهرهاي دو سويه برد . بنابراين پر واضح است كه اين انسانها هستند كه كاربرد و استفاده از اين ابزار را به خوبي يا بدي رقم ميزنند و باز انسانها هستند كه مفاهيم نيكي و بدي را به محتواي برنامههاي منتشر شده نسبت ميدهند .
برگرفته از مقاله دكتر بابايي: دفتر پيشگيري از وقوع جرم قوه قضائيه
به نقل از ماهنامه الکترونیکی پژواک
امروزه شايد اطلاعات و آنچه رسانههاي همگاني در زمينههاي مختلف اجتماعي و سياسي عرضه ميدارند از جمله گرانبهاترين موضوع در جوامع انساني باشد .برخي نظريهپردازان ارتباطات بر اين اعتقادند كه اهميت اين امر تا به آنجاست كه امروزه اختيار جهان تنها در دست كسي است كه نفوذ قابل ملاحظهاي بر رسانهها دارد.از اين رو هر كشور به فراخور و ظرفيت رسانههاي گروهي خود سعي دارد همه چيز را از اين طريق و به شيوهي دلخواه و متناسب با آمال و آرزوهاي خود منعكس و اداره نمايد .در عصري كه فرا ارتباطات ناميده ميشود و زندگي روزمره مردم با تمام وجود متأثر از چنين پاراديمي است ، به سختي ميتوان منكر متغيري چنين قدرتمند در عرصهي زندگي بشر گرديد .
بيتوجهي به اين مهم ميتواند جوامع را در معرض ركود و عقبماندگي جدي قرار دهد ، به گونهاي كه حتي بسياري از صاحبنظران تحولات اجتماعي قائل به تغييرات بسيار جدي و بنيادين در عرصهي زندگي اجتماعي بشر و فرهنگ جوامع در آيندهاي نه چندان دور ميباشند .در اين ميان رسانهها به عنوان يكي از مهمترين نمادهاي اين تحول عظيم در عرصهي زندگي بشر رفته رفته نقش و جايگاهي استراتژيك و پيچيده به خود گرفته و به عنوان عاملي سرنوشت ساز و تعيين كننده در انتخاب انسان امروز مطرح شدهاند .
با تمام تعاريف و الزامات شمرده شده نبايد زواياي منفي ناهنجار و مشكلساز آن را نيز از نظر پنهان كرد ، چرا كه غفلت از آن ميتواند سبب تغييرات ناخواسته و حتي تهديدكنندهاي بر ارزشها و فرهنگ جوامع گردد .
- امروزه رسانههاي جمعي يكي از پيچيدهترين عناصر قابل طرح در انحرافات اجتماعي هستند .
دقيقتر آن كه فرهنگ سنتي اكثر جوامع دستخوش تغيير و تحول شده و همه تا حدودي متأثر از آنچه فرهنگ واحد جهاني نام گرفته است ، شدهاند . بدون ترديد رسانههاي قدرتمند و فعال در جهان تمام سعي و تلاش خود را جهت مسخ فرهنگ جهانيان و ديكته نمودن الگوها و هنجارهاي مورد نظرشان به كار گرفتهاند .
تكنولوژيهاي جديد نظرات سلطهي فرهنگي را افزايش ميدهد و با مظاهر فريبندهي خود جوامع تحت سلطه را مدهوش فرهنگ مبتذلشان ميكنند كه اين امر ناشي از سرمايهگذاري بسيار و برنامهريزي دقيق آنان در جهت بيهويت كردن كشورهاي تحت سلطه است . وسايل ارتباط جمعي در ذهن و فكر مردم عقايد ، ارزشها و هنجارهاي خاصي را توسعه داده يا تثبيت ميكنند .
رسانههاي جمعي معمولاً ارزشهاي كلان جامعه و جنبههاي هنري خردهفرهنگها را به مردم عرضه ميدارند .
مثلاً در بسياري از فيلمها و همچنين تلويزيون تأكيد بر ارزشهاي كلاني چون ميهن پرستي و مسايل ديني فراوان ديده ميشود .
معتاد شدن به معني عام كلمه از اثرات منفي اين پديده است به خصوص اين امر در كودكان بيشتر ديده مي شود.
كودك چنان به برنامههاي مورد علاقهي خود گرايش پيدا ميكند كه ضروريترين امور زندگي و تعامل اجتماعي را از ياد ميبرد .
بر عكس هر گاه وسايل ارتباط جمعي يك سويه قابل انتظار است در حالي كه بسياري از بزرگسالان به مكانيزمهاي دفاعي خاص خود مجهز شدهاند ، اما اين موضوع در مورد كودكان مصداق كمتري دارد چرا كه هنوز ذهن كودك رموز تحليل عقايد و سنجش و سپس پذيرش يا طرد منطقي آن را درك نكرده است ، از اين رو وقتي كودكان بدون هيچ پناه و يا حفاظ در برابر وسايل ارتباط جمعي قرار ميگيرند ، سخت تأثير پذير شده و ناچار به سختي آسيبپذير خواهند شد .
تلويزيون به مثابهي رسانهاي همهگير و پرنفوذ تأثيري فراتر و بيشتر از ساير رسانههاي موجود دارد . نظر به اين كه معمولاً تصوير بيش از نوشته يا سخن انسان را متأثر ميسازد ، بيشتر بررسيهاي مرتبط با تأثير وسايل ارتباط جمعي در رفتارهاي انحرافي به سينما ، تلويزيون و احتمالاً نوارهاي مصور اختصاص يافته است .
با اين وجود مرور برخي از تحقيقات و يافتههاي پژوهشي نشان ميدهد كه تلويزيون در قالب موارد تأثير قابل ملاحظهاي در افزايش خشونت يا تحميل عقايد و تغيير افكار ندارد.
شايد مشكل در اين قبيل پژوهشها بدين سبب باشد كه هيچگاه نميتوان تأثير تلويزيون را از متغيرهاي ديگري مانند پايگاه اجتماعي ، ساخت خانوادهها ، جنس ، سن ، تحصيلات و ساخت رواني فرد جدا كرد و دربارهي آن به داوري نشست .
بيمناسبت نيست كه در اين مجال و به اختصار به توضيح دو نظريه در اين زمينه اشاره كنيم .
در نظريهي نخست مدافعان آن معتقد به تأثير « روان پالايي » برنامههاي تلويزيوني هستند و در ديدگاه دوم مدافعان قائل به فرضيه تأثير « تقليدي » بودن آنند .اگر چه براي اثبات هر دو ديدگاه شواهدي در دست است ، ولي نظريهي دوم طرفداران بيشتري دارد . اين نظريه بر يافتههاي زير متكي است :
الف ) برخي مطالعات نشان دهندهي رفتارهاي تقليدي برگرفته شده از نمايش و مشاهدهي برخي از توليدات تلويزيوني در مخاطبان است .
ب ) آزمايشهايي كه نشان ميدهد تماشاي خشونت در برنامههاي تلويزيوني موجب افزايش رفتار خشونتآميز نوجوانان و جوانان ميشود .
حضور پديدههاي قدرتمندي در مسير زندگي تكاملي انسان چون مدرسه، اشتغال، ازدواج و غيره موجب تغييرات بنياديني در زندگي بشر و وضع نظم و شرايطي نوين ميگردد .
در اين ميان رسانههاي گروهي از آن جمله متغييرهاي كار آمد و مؤثري محسوب ميشوند كه عادات و رسوم سابق را تغيير داده ، وضع فرهنگ و رويههاي جديدي ميشود .
تأثير راديو، تلويزيون، جرايد ماهواره، اينترنت و ... بر زندگي افراد سبب شده است تا افراد در شرايطي جديد و قهري برنامهي خود را متناسب و همسو با آنها تغيير دهند.
به عنوان نمونه معمولا اعضاي خانواده برنامهي كار و زندگي خود را طوري تعيين ميكنند كه بتوانند به موقع از تماشاي برخي از برنامهها بهرهمند شوند .
قطعا تأثير رسانههاي متنوع و متعدد برحسب محيط و برداشت تماشاگران مختلف جامعه فرق ميكند و گروههاي تحصيل كرده با دارا بودن معلومات كافي و آگاهي وسيع ميتوانند مسايل را از ابعاد مختلف شناسايي و بررسي نموده و دربارهي آنها به قضاوت نشسته و داوري نمايند .
ليكن گروههاي كم سواد و ناآگاه، به واسطهي محدوديت اطلاعات و درك ناكافي در موارد زيادي قادر به تجزيه و تحليل دادههاي دريافتي نبوده و به ناچار يا آنها را ميپذيرند و يا اين كه خود را نسبت بدانها بيگانه احساس كرده و از اظهار نظر خودداري ميكنند.
اما آن چه مسلم است، رسانهها به شيوههاي متفاوتي با جرم و خشونت ارتباط دارند , در ميان رسانههاي جمعي، فيلمهاي سينمايي به عنوان يك عامل مؤثر در انحراف و بزهكاري جوانان سابقهي قديمتري دارند .
نمايش اعمال خشونتبار، كشتار، جنايت و نيز صحنههاي هيجانانگيز در فزوني و تشديد اعمال انحرافي و بزه اثر بسزايي دارد.
نقش فيلمها در بزهكاري و جرم و جنابت از اين امر ناشي ميشود كه آنها صحنههاي پرخاشگرانه مانند تندخويي، بيرحمي، آدمكشي و دعوا را با تمام فنون و به كارگيري آخرين و پيچيدهترين شگردهاي سينمايي ناشي از فنآوري روز در اين حوزه به نمايش ميگذارند .
چيزي كه امروز به نظر ميرسد ، در بخش قابل توجهي از فيلمها و سريالهاي پخش شده از رسانهي تصويري ملي ما ديده ميشود .
تحقيقات نشان ميدهد كه تعداد زيادي از بزهكاران در مقايسه با افراد عادي به ديدن فيلمهاي سينمايي خشونتبار و جنايي و از اين قبيل دلبستگي بيشتري داشتهاند ، امابه طور كلي نتايج پژوهشگران در مورد اثرات رسانههاي تصويري و جرم در چند محور مشترك است :
1 ـ كج روان بيشتر از سايرين داوطلب تماشاي صحنههاي خشونتآميز هم در تلويزيون و هم در سينما و در داستانهاي جنايي و خيالي هستند .
2 ـ مشاهده شده است كه بعضاً سينما و تلويزيون به مثابهي يك ابزار فرار از واقعيت انتخاب شده است .
3 ـ با وجود آن كه برخي از روانشناسان و جامعهشناسان به نقش درماني رواني اجتماعي رسانهها نيز توجه ميكنند و بر اين عقيدهاند كه مطبوعات ، راديو و تلويزيون و سينما با انتشار اخبار و داستانهاي جنايي و پليسي بسياري از بيماران رواني را كه عقدههاي سركوب شده و تمايلات خشونتآميز و ناخودآگاه دارند ، درمان ميكنند ، اما نبايد اين واقعيت را فراموش كرد كه مضامين متضمن قتل ، جنايت ، خشونت و رفتارهاي هنجارشكن و مغاير با قانون و قوانين هر جامعه در قالب هر يك از اشكال فيلم ، صوت ، نوشته ، گزارش ، تبليغ و ... ممكن است روحيهي هنجارشكني ، قانون گريزي ، ماجرا جويي و خشونت و ... را در بينندگان تحريك و آنها را به سوي عوامل ضد اجتماعي و مخرب و هنجار شكن سوق دهد .
اين موضوع به خصوص در مورد نوجوانان و جوانان از اهميتي دوچندان برخوردار است .
از طرفي بررسي رابطه بين جرم و رسانههاي گروهي بينهايت پيچيده است ، زيرا كه جرم و بزه با پديدهها و نيروهاي اجتماعي تاريخي گستردهاي محاط ميشوند و رسانهها تنها جزئي از نظام اطلاعاتي نمادين گستردهاي هستند كه شناخت اجتماعي دربارهي جهان را به وجود آورده و توزيع مينمايند .
رسانهها به شيوههاي مختلف كه معمولاً در بحثهاي همگاني در نظر گرفته ميشود ، همانند اثرات آنها بر سياستهاي همگاني و نگرشهاي اجتماعي كلي دربارهي خشونت با جرم مرتبط ميشود . افزون بر پيچيدگيهاي ارتباط رسانهاي سرچشمههاي متعدد ديگري وجود دارد كه يا با ارتباط متقابل با رسانهها يا به تنهايي باعث به وجود آمدن جرم ميشوند.
اين سرچشمهها از ويژگيهاي فردي تا جنبههاي تاريخي ، اجتماعي ، فرهنگي و ... را در بر ميگيرد .
اهميت عاملهاي غيررسانهاي همانند شرايط خانوادگي ، ويژگيهاي ژنتيكي و روانشناختي فردي ، ساختار اجتماعي ، روابط نژادي و شرايط اقتصادي در به وجود آمدن جرم عموماً شناخته شدهاند ، لذا به نظر ميرسد بهتر آن باشد كه نقش رسانهها را در شكلگيري جرم و بزهكاري در جوامع توأم با ساير عوامل موجدهي جرم و بزهكاري مورد بررسي و مطالعه قرار گيرد .
البته اين بدان معنا نيز نخواهد بود كه يا نقشي براي رسانهها در شكلگيري انحرافات اجتماعي قائل نباشيم ، يا نقش و تأثير آن را كماهميت بدانيم ، بلكه قصد آن است كه بر اين نكته تأكيد شود كه بايد ريشهي جرم و انحراف را در بستري متشكل از متغيرهاي متعددي جستجو كرد كه هر يك سهم و جايگاه خود را در شكلگيري آن دارا ميباشند .
در اين رابطه ( يعني رسانهها و جرم ) دو ديدگاه مشهور وجود دارد كه بيان آنها نشاندهنده دو نظر كاملاً متمايز از يكديگر است .
پيروان ديدگاه اول معتقدند كه رسانهها نه تنها عامل به وجود آوردن جرم در جامعهاند كه نقش غير قابل انكاري در پيچيده شدن جرايم و سازمان دهندگي آن دارند .
ديدگاه دوم مطرح ميكند كه رسانهها هيچ گونه اثري بر شكلگيري جرم ندارند و يا اثرات بسيار محدودي دارند .
اعتبار نسبي اين دو ديدگاه متضاد يعني محوري بودن رسانهها و بياهميتي رسانهها به نوعي سبب آشفتگي در تحليل صاحبنظران اين حوزه شده است و اين همان نكتهاي است قبلاً به آن اشاره شد كه نبايد نگاهي مطلق و يك سويه در تحليل رابطهي جرم و رسانه داشت، بلكه بايد پذيرفت كه تحليل اين رابطه در جايي بين اين دو بينهايت ( دو نظريهي مطرح شده اخير ) قرار دارد .
پژوهش در زمينهي جرم مقلدانه مدرك و شواهد مختصري از اثر جرمزايي رسانهها به دست ميدهد .
رسانهها به تنهايي نميتوانند يك فرد تابع قانون را به يك مجرم تبديل كنند و شايسته نيست علت جرم را به تنهايي متوجه رسانهها كرد ، شايد به همين خاطر باشد كه راهبردهاي انتخاب شده متكي بر اين نظريه تاكنون اثر چنداني در كنترل انحرافات اجتماعي نداشته است.
به نظر ميرسد اين استدلال نيز واجد دلايل و مستندات قوي و محكمي نيست كه نشان دهد رسانه نقش چنداني بر شكلگيري انحرافات اجتماعي ندارند . به رغم اين دو گرايش خوشبينانه و بدبينانه بايد يادآور شد كه راديو ، تلويزيون ، فيلمهاي سينمايي ، مطبوعات و ساير ابزارهاي اطلاعرساني خود وسيلهي تعيينكنندهاي كه موجد جرم باشند ، محسوب نميشوند ، بلكه ابزاري هستند كه ميتوانند به شكل دلخواه مورد بهرهبرداري قرار گيرند .
در پايان بايد افزود كه رسانههاي جمعي نيز مانند بسياري از يافتهها و ساختههاي انساني در آن واحد ميتوانند مفيد يا مضر باشند, همانطور كه از انرژي هستهاي ميتوان در مقاصد صلحآميز و يا به منظور جنگافروزي سود جست ، از رسانههاي جمعي نيز ميشود استفاده و بهرهاي دو سويه برد . بنابراين پر واضح است كه اين انسانها هستند كه كاربرد و استفاده از اين ابزار را به خوبي يا بدي رقم ميزنند و باز انسانها هستند كه مفاهيم نيكي و بدي را به محتواي برنامههاي منتشر شده نسبت ميدهند .
برگرفته از مقاله دكتر بابايي: دفتر پيشگيري از وقوع جرم قوه قضائيه
به نقل از ماهنامه الکترونیکی پژواک