شعر دهه هشتاد را جدای از شعر دهه های گذشته نمی توان تصور نمود.آن چه شعر هر دهه را متمایز
می کند مولفه هایی است که در یک بازه ی زمانی،حیات یک جریان شعری را رقم می زنند.به عنوان نمونه شعر در دهه هفتاد در یک بازه ی زمانی شکل گرفت و دارای مولفه های خاص خود بود و شاعرانی که در آن دهه شعر می سرودند نیز بر اساس آن شاخصه ها و مولفه ها تبیین می شدند.
شعر هر دهه به تناسب شرایط سیاسی – اجتماعی آن دهه دچار تغییر و تحول می شود.شعر دهه ی هشتاد نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.در واقع شعر دهه هشتاد به تعبیری روی دیگر شعر دهه هفتاد بود با این تفاوت که افراط و تفریط در زبان،نحو شکنی،سختار گریزی و و تئوری پردازی مرسوم شعر هفتاد را نمی شد در شعر دهه هشتاد سراغ گرفت.اما این بدان معنا نبود که در دهه هشتاد شاعران روی به اعتدال آورده بودند بلکه باید تاکید داشت ساده انگاری،احساس گرایی،بیان گری صرف و برخورد سطحی با زبان روی دیگر افراط و تفریط را نشان دادند.به گونه ای که برخی شعر را تا حدِ دل نویس تقلیل داده بودند.دهه ای که به صورت قارچ گونه شاعرنما و شبه شاعر تحویل جامعه داد.گواه گفته هایم نیز وبلاگ ها و صفحات اجتماعی است که مطمئنا با آن بسیار برخورد داشته اید و متاسفانه مشق های شاعرانه برخی از همین چهره ها در صفحات شعر روزنامه ها و یا بعضا در قالب یک مجموعه شعر منتشر شد.متاسفانه انتشار مشق های شاعرانه به مدد بنگاه های نشر در دهه هشتاد وضعیتی را پدید آورد که عده ای متوهم را بر آن داشت شعر همین است که ما می گوییم و چون هر چیز که سهل الوصول تر باشد برای مردمی که کمتر اهل تامل و تدقیق و جست و جو هستند،با اقبال عمومی روبه رو می شود؛این نوع شعر به عنوان الگویی پر مخاطب برای بسیاری از شاعران تثبیت شده و نوآمده معرفی شد.البته عده ای بر این عقیده اند این نوع شعرها که در جذب مخاطب کمک می کند نمی تواند سیاست نا مطلوبی باشد چرا که برخی از همین مخاطبان که جذب ادبیات شدند پس از مدتی وسوسه می شوند تا گونه های دیگر شعر را تجربه کنند از این جهت فرضیه ای پدید می آید تحت این موضوع که شاعران ساده سرا وسیله ای برای شاعران پیشرو و آوانگارد هستند تا مخاطبان تربیت شده یا به تعبیری دیگر مخاطبانی که با گونه های مختلف شعر آشنا شده اند(یا در حال حرفه ای شدن هستند)را صید کنند.در تعریفی ساده تر شاعران ساده سرا وسیله ای برای رسیدن به هدف در جهت جذب و تربیت مخاطب حرفه ای برای شاعران پیشرو و آوانگارد هستند. در این پروسه چون بعضا مخاطب با اشعاری مواجه می شود که به لحاظ ماندگاری در ذهن و سفیدخوانی عمر کوتاهی دارند و در این فرآیند لذت کمتری هم نصیب شان می شود بر این اساس نیازمند آن هستند که فضایی جدیدی را با ساختار،فرم،لحن،روایت ها و صداهایی متفاوت بخوانند و تجربه کنند.در این جاست که شعر شاعران پیشرو و آوانگارد نیاز این دسته از مخاطبان را پاسخ گو خواهد بود.
ساده نویسی مذموم
ساده نویسی مذموم،جریان شعری ای است که صرفا بر احساسات و عواطف مبتنی است و شاعر به زبان تحت عنوان یکی از ارکان اصلی شعر که زیبایی شناسی شعر باید بر پایه ی آن استوار باشد،نگاه نمی کند.به تعبیری دیگر در شعر ساده نگاران مخاطب با عدم توجه به ژرف ساخت زبان مواجه است.در واقع در این ساحت است که زبان به جای آن که ابزاری جهت خلق زیبایی باشد تنها وسیله ای برای بیان دوستت دارم به معشوق است و معنایی دیگر آفریده نمی شود.به قول سوسور:"زبان،دیگر در فهم و درک ما از دنیایی که در آن زندگی می کنیم نقش جنبی نداشته بلکه هسته ی اصلی آن را تشکیل می دهد واژه ها صرفا برچسب های صوتی یا کمک کارهای ارتباطی نیستند که بر ترتیبات از پیش تعیین شده ی امور،افزوده شده باشند.واژه ها محصولات جمعی تعاملات اجتماعی و ابزارهای ضروری برای افراد بشر هستند که به وسیله ی آن ها دنیای خود را بنیاد می گذارد و تولید می کنند." (زبان،سوسور و ویتگنشتاین- روی هریس- ترجمه ی دکتر اسماعیل فقیه – نشر مرکز 1381- ص 2)
دهه ی میان مایگی و عقب افتادگی
در نگاهی دیگر به این مقوله اگر به ساحت قریب به اتفاق اشعار شاعران ساده نویس و ساده انگار توجه نموده باشید با تکرار در موضوع و لحن مواجه می شوید در واقع آسیب جدی برای شعر این دهه شاید الگوبرداری از شعر یکدیگر بوده باشد.انبوه نویسی و کتاب سازی از دیگر آسیب های شعر این دهه بوده است.متاسفانه عده ای هم پیدا می شدند به مجرد انتشار فلان اثر از شاعر ساده اندیش به تبلیغ کتاب دست می زنند و قلم خود را به بهای ناچیزی در جهت امرار و معاش به فلان ناشر یا خالق اثر می فروختند.از سویی دیگر نیز می دیدیم برخی از چهره ها،شعر را در دهه هشتاد تا حد فکاهه و لطیفه تنزل داده بودند و در باد تجدید چاپ آثارشان می خوابیدند.در هر محفل رسمی و غیر رسمی و جشن و یادبودی که بود آثار به اصطلاح فاخر خود را به سمع و نظر مردم می رساندند و دل خوشی شان این بود که مردم برای شان کف و دست می زدند و می خندیدند.در واقع اینان از هر تریبونی برای پوشاندن میان مایگی،عقب ماندگی،کسب شهرت و نه محبوبیت خود بهره می بردند.در پایان نیز مشاهده می کردید مدعی می شدند که در آشتی دادن مخاطب با شعر بسیار تلاش کرده اند و باد به غبغب می انداختند که نشانه ی این آشتی تجدید چاپ آثارشان است در حالی که عوام نگاه شان به ادبیات به مثابه ی نگاه توریست ها از یک شهر تاریخی است.چرا که تنها اهل بخیه می دانند اگر کتاب های اینان را ادارات مختلف خریداری نکنند،آثارشان(به قول خودشان در تیراژ 1100 یا 1500 نسخه) چند سال طول می کشد تا به چاپ دوم و سوم و ... برسد.حکایت آثار شاعران ساده انگار دهه هشتاد حکایت فیلم های طنزی بود که بعضا روی پرده ی سینما اکران می شد و در واقع رونقی بود برای گیشه داران که البته چیز بدی هم نیست به هر حال سرگرمی چیز خوبی است.فیلم هایی که با یک بار دیده شدن تمام می شدند اما وقتی ما از یک اثر خوب و ماندگار حرف می زنیم بی شک اگر قرار باشد در عرصه ی سینما اثری را نام ببریم به فیلم "جدایی نادر از سیمین "می توانیم اشاره کنیم و این مثال را می توان به عرصه ی ادبیات نیز تعمیم داد که سطح و معیار ما از یک کتاب،اثری با حداقل زیبایی شناسی است.اگر چه باید هر اثر را بر اساس مولفه های همان اثر نقد کرد اما ذهن قیاس گر انسان خواسته یا ناخواسته به مقایسه ی آثار دست می زند؛از این طریق کیفیت را می سنجد،در واقع این ذات انسان جست و جو گر امروزی است.
پوپولیسم مفهوم گرا
عده ای کشیده شدن شعر به ورطه ی پوپولیسم را محصول رفتار شاعران دهه هفتاد می دانند و معتقدند در دهه هفتاد به شاعران مفهوم گرا که دغدغه ی بیان گری داشتند،مجال عرض اندام داده نشد،حال این سکوت خود خواسته بود یا به لحاظ اتوریته ی جریان های حاکم بر مطبوعات و فضای ادبی امری پوشیده است که باید بررسی و مداقه ی بیشتری روی آن صورت گیرد.
حکایت چیز دیگری است
اما آن چه که در این سوی میدان(هشتاد)دیده می شد برخورد طردآمیز جامعه ی ادبی با شاعران فرم گرا،زبان محور و شاعرانی بود که به شعرهای نگاره ای(شعرتوگراف،شعر دیجیتالی،خواندیدنی،شعر دیداری،شعرهایی در جهت ایجاد دموکراسی در صدا) و روایت محور(پسا ژانر) اعتقاد داشتند.گویی تاریخ مجددا در حال تکرار بود و ما متاسفانه هر بار از این تکرار تلخ،درس نمی گرفتیم.جراید و مطبوعات بیشترین سهم را در ایجاد چنین فضایی داشتند.انگار شعر دهه هشتاد خلاصه شده بود به چند شاعر که آن ها نیز جزء شاعران دهه هشتاد محسوب نمی شدند بلکه از جمله شاعران دهه های قبل بودند که یا سکوت اختیار کرده و کتابی منتشر نکرده بودند و یا از دهه هفتاد سینه خیز خود را به دهه هشتاد رسانده بودند و نقش رهبری با تجربه را برای جوان ترهای دهه هشتاد بازی می کردند و به واسطه ی همین ارتباط ها با جوان تر ها شما بخوانید شاگردان خود،ویترین روزنامه ها و خبرگزاری ها شده بودند.مخاطب جوان و عام نیز که ادبیات را تازه شروع کرده بود و نشریات و روزنامه های سال های دور را نخوانده بود می پنداشت،چهره های واقعی ادبیات همین چند نفر بودند؛در حالی که حکایت چیز دیگری بود.
ارثیه ی پدری
عده ای از شاعران جوان و تثبیت شده در دهه هفتاد که آن گونه (زبان محور و نحو شکن) شعر می گفتند در دهه هشتاد تغییر روش دادند چرا که دیدند مخاطب ذائقه اش تغییر کرده است و از این جهت سعی کردند کمی در شیوه ی خود تجدید نظر کنند.حتی دیده شده بود کسی که پیشتر خود را منتقد فلان چهره ی مطرح شعر ساده می دانست و با عناوین اصلی و جعلی نقدها در مذمت آن نوع شعرها نوشته بود و پیش تر دفاع متعصبانه ای از رفتارهای افراطی در نحو زبان (شعر دهه هفتاد) می کرد پس از مدتی که جریان آب را بر خلاف جهت ذائقه عموم دید فریاد وا استادا سر داد و برای چهره های آن سو و این سوی مرز که به سبک و سیاق ساده نویسان شعر می سرودند سینه چاک کرد و گفت و گوها و نقدهایی را در جریده های معتبر پایتخت به اینان اختصاص داد و جالب این بود که بعدها مشاهده شد در مجموعه شعرهایش از آن حالت افراطی برخورد با زبان دست شسته و رویه ی ساده انگارانه را پیش گرفته است.یا مثلا فلان شاعری که کتاب اش را
می خواسته به صورت PDF بفرستد و بعد که برای اش شانه بالا انداخته شد ترجیح داد خود ِ کتاب را بفرستد به نشانی پستی تا شاید یادداشت و معرفی ای نوشته شود و البته وقتی دید خبری نشد،پیامک های پشت هم که چه شد این نقد ما استاد! و البته بعدا این عدم کرنش را به شکلی دیگر تلافی نمود.گویی فراموش کرده بود که عده ای سفارش پذیر نیستند هر اثر خود باید راقم را راغب کند نه با وعده و وعید خالق اثر.یا فلان شاعر که در مقابل نوشتن نقد روی کتاب اش پیشنهاد فلان مبلغ را می داد یا نماینده ی فلان انتشاراتی که پیشنهاد
می داد اگر برای فلان کتاب یا نویسنده گفت و گو کنید و کسی قلم بفرساید ما از شرمندگی اش در می آییم.و از سویی دیگر سرقت هایی که شما بخوانید توارد،تاثیر (که به کسی بر نخورد) و ... که نه در یک شعر از فلان شاعر بلکه در دو کتاب جلوه گر شد و جایزه های ادبی که در واقع قصدی جز بزرگ کردن و مطرح کردن خود برگزار کنندگان نداشت.و البته چه رسوایی هایی نیز برجای گذاشت که سطرها پیرامون آن به رشته ی تحریر توسط رسانه ها در آمد و چهره های ادبی تثبیت شده به نحوه ی اجرا،داوری و انتخاب اعتراض های بسیار نمودند.در واقع همه ی این ها محصول کژ اندیشی و بداخلاقی های زمانه ی ادبی چند دهه ی اخیر بوده است که چون ارثیه ای به نسل هشتاد منتقل شد.
عجب سری،عجب دمی،عجب پایی و ...
دهه ای هشتاد،دهه ای بود که هزاران نفر با هویت جعلی به نقد و دشنام مولف و خالق بر می آمدند.عده ای در صفحات وبلاگ ها و فیس بوک ها گروه های شعری تشکیل می دادند و به محض نوشتن دو خط از گوهرهای فراوان شان با انبوهی از لایک (پسندیدم) مواجه می شدند.در این میان اگر از اشخاص ذکور می بودی مطمئنا از کمترین بازدید و نظر برخوردار می شدی، البته نظر که چه عرض کنم در حد ِ عجب سری،عجب دمی،عجب پایی و ... در این میان عده ای هم در صدد تابو شکنی بر آمدند و اقدام به آتش سوزی کتاب نیما و فروغ کردند و البته در عالم توهمات خود می پنداشتند که تا از اینان نگذریم نمی توانیم به قله های رفیع شعر دست یازیم و همین تازه به دوران رسیده ها بودند که مجددا با سارق ادبی ترد شده ی سال های ماضی پس از مدت ها گفت و گو کردند و مجددا حقیقت های تلخ تاریخ ادبی را یاد اهالی ادبیات انداختند.همانی که خود را بزرگتر از بیدل،حافظ و ... می دانست و اشعارش به 32 زبان ترجمه شده!و مدام در نشریات و رسانه های خارجی صحبت از اشعار اوست!با این تفاسیر باید منتظر آن باشیم که نام این شاعر پر آوازه در سال نه چندان دور به عنوان کاندیدا یا برنده ی جایزه ی نوبل ادبی مطرح شود.
خوب ها،بدها و زشت های عرصه ی ادبیات
شعر دهه هشتاد و حاشیه های پیرامون آن در واقع ماترک بر جای مانده از نسل ِ گذشته بود.بیشتر از آن که آثار شاعران حرف زده باشد خود خالقان اثر به توضیح آثار خود دست زدند در واقع در میان نبود نقد ادبی سالم، هر آفرینشگر بدل به منتقد و تئوریسین آثار خود شده بود چرا که جامعه ی ادبی از فقدان ناقد رنج می برده و می برد.نبود نشریات تخصصی ادبی از مشکلات شعر دهه ی هشتاد بود.دوستی می گفت در دانشگاه فصلی از واحد درسی با این موضوع دارند که انسان باید روزگاری را تصور کند که کاغذی برای نوشتن نیست،به نظر شما انسان در آن روزگار چگونه خواهد توانست دیدگاه های خود را بنویسد؟ شاید ساده ترین پاسخ،جایگزینی صفحات اینترنت باشد.سپس این سوال پیش می آید چه مقدار از میزان مطالعه ی ما کاسته خواهد شد؟آیا این امر میزان سرقت های ادبی را با توجه به عدم پایبندی ما به قانون کپی رایت دو چندان نخواهد کرد.ادبیاتی که این روزها بیشترین ِ چهره های ادبی اش عضو صفحات اجتماعی چون فیس بوک،گوگل پلاس و ... هستند و در واقع تمام جلال،جبروت،عظمت،تجلی گاه و ویترین آثار خود را در چنین امکانی میسر می دانند.امکانی که دیگر نیازمند ایجاد باند و مافیا و مجیز گویی برای چاپ چند خط نقد و مقاله در صفحات کاغذی نیست و به نظر حتی از پشت همین چهره ی جعلی نظرات را بسیار صریح تر می توان بیان نمود،گویی مشق دموکراسی می کنیم در پرده ی نقاب.باری شاید تکنولوژی بتواند ذائقه ی ما را عوض کند و این گزیری ناگریز است برای خوب ها،بدها و زشت های عرصه ی ادبیات.
می کند مولفه هایی است که در یک بازه ی زمانی،حیات یک جریان شعری را رقم می زنند.به عنوان نمونه شعر در دهه هفتاد در یک بازه ی زمانی شکل گرفت و دارای مولفه های خاص خود بود و شاعرانی که در آن دهه شعر می سرودند نیز بر اساس آن شاخصه ها و مولفه ها تبیین می شدند.
شعر هر دهه به تناسب شرایط سیاسی – اجتماعی آن دهه دچار تغییر و تحول می شود.شعر دهه ی هشتاد نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.در واقع شعر دهه هشتاد به تعبیری روی دیگر شعر دهه هفتاد بود با این تفاوت که افراط و تفریط در زبان،نحو شکنی،سختار گریزی و و تئوری پردازی مرسوم شعر هفتاد را نمی شد در شعر دهه هشتاد سراغ گرفت.اما این بدان معنا نبود که در دهه هشتاد شاعران روی به اعتدال آورده بودند بلکه باید تاکید داشت ساده انگاری،احساس گرایی،بیان گری صرف و برخورد سطحی با زبان روی دیگر افراط و تفریط را نشان دادند.به گونه ای که برخی شعر را تا حدِ دل نویس تقلیل داده بودند.دهه ای که به صورت قارچ گونه شاعرنما و شبه شاعر تحویل جامعه داد.گواه گفته هایم نیز وبلاگ ها و صفحات اجتماعی است که مطمئنا با آن بسیار برخورد داشته اید و متاسفانه مشق های شاعرانه برخی از همین چهره ها در صفحات شعر روزنامه ها و یا بعضا در قالب یک مجموعه شعر منتشر شد.متاسفانه انتشار مشق های شاعرانه به مدد بنگاه های نشر در دهه هشتاد وضعیتی را پدید آورد که عده ای متوهم را بر آن داشت شعر همین است که ما می گوییم و چون هر چیز که سهل الوصول تر باشد برای مردمی که کمتر اهل تامل و تدقیق و جست و جو هستند،با اقبال عمومی روبه رو می شود؛این نوع شعر به عنوان الگویی پر مخاطب برای بسیاری از شاعران تثبیت شده و نوآمده معرفی شد.البته عده ای بر این عقیده اند این نوع شعرها که در جذب مخاطب کمک می کند نمی تواند سیاست نا مطلوبی باشد چرا که برخی از همین مخاطبان که جذب ادبیات شدند پس از مدتی وسوسه می شوند تا گونه های دیگر شعر را تجربه کنند از این جهت فرضیه ای پدید می آید تحت این موضوع که شاعران ساده سرا وسیله ای برای شاعران پیشرو و آوانگارد هستند تا مخاطبان تربیت شده یا به تعبیری دیگر مخاطبانی که با گونه های مختلف شعر آشنا شده اند(یا در حال حرفه ای شدن هستند)را صید کنند.در تعریفی ساده تر شاعران ساده سرا وسیله ای برای رسیدن به هدف در جهت جذب و تربیت مخاطب حرفه ای برای شاعران پیشرو و آوانگارد هستند. در این پروسه چون بعضا مخاطب با اشعاری مواجه می شود که به لحاظ ماندگاری در ذهن و سفیدخوانی عمر کوتاهی دارند و در این فرآیند لذت کمتری هم نصیب شان می شود بر این اساس نیازمند آن هستند که فضایی جدیدی را با ساختار،فرم،لحن،روایت ها و صداهایی متفاوت بخوانند و تجربه کنند.در این جاست که شعر شاعران پیشرو و آوانگارد نیاز این دسته از مخاطبان را پاسخ گو خواهد بود.
ساده نویسی مذموم
ساده نویسی مذموم،جریان شعری ای است که صرفا بر احساسات و عواطف مبتنی است و شاعر به زبان تحت عنوان یکی از ارکان اصلی شعر که زیبایی شناسی شعر باید بر پایه ی آن استوار باشد،نگاه نمی کند.به تعبیری دیگر در شعر ساده نگاران مخاطب با عدم توجه به ژرف ساخت زبان مواجه است.در واقع در این ساحت است که زبان به جای آن که ابزاری جهت خلق زیبایی باشد تنها وسیله ای برای بیان دوستت دارم به معشوق است و معنایی دیگر آفریده نمی شود.به قول سوسور:"زبان،دیگر در فهم و درک ما از دنیایی که در آن زندگی می کنیم نقش جنبی نداشته بلکه هسته ی اصلی آن را تشکیل می دهد واژه ها صرفا برچسب های صوتی یا کمک کارهای ارتباطی نیستند که بر ترتیبات از پیش تعیین شده ی امور،افزوده شده باشند.واژه ها محصولات جمعی تعاملات اجتماعی و ابزارهای ضروری برای افراد بشر هستند که به وسیله ی آن ها دنیای خود را بنیاد می گذارد و تولید می کنند." (زبان،سوسور و ویتگنشتاین- روی هریس- ترجمه ی دکتر اسماعیل فقیه – نشر مرکز 1381- ص 2)
دهه ی میان مایگی و عقب افتادگی
در نگاهی دیگر به این مقوله اگر به ساحت قریب به اتفاق اشعار شاعران ساده نویس و ساده انگار توجه نموده باشید با تکرار در موضوع و لحن مواجه می شوید در واقع آسیب جدی برای شعر این دهه شاید الگوبرداری از شعر یکدیگر بوده باشد.انبوه نویسی و کتاب سازی از دیگر آسیب های شعر این دهه بوده است.متاسفانه عده ای هم پیدا می شدند به مجرد انتشار فلان اثر از شاعر ساده اندیش به تبلیغ کتاب دست می زنند و قلم خود را به بهای ناچیزی در جهت امرار و معاش به فلان ناشر یا خالق اثر می فروختند.از سویی دیگر نیز می دیدیم برخی از چهره ها،شعر را در دهه هشتاد تا حد فکاهه و لطیفه تنزل داده بودند و در باد تجدید چاپ آثارشان می خوابیدند.در هر محفل رسمی و غیر رسمی و جشن و یادبودی که بود آثار به اصطلاح فاخر خود را به سمع و نظر مردم می رساندند و دل خوشی شان این بود که مردم برای شان کف و دست می زدند و می خندیدند.در واقع اینان از هر تریبونی برای پوشاندن میان مایگی،عقب ماندگی،کسب شهرت و نه محبوبیت خود بهره می بردند.در پایان نیز مشاهده می کردید مدعی می شدند که در آشتی دادن مخاطب با شعر بسیار تلاش کرده اند و باد به غبغب می انداختند که نشانه ی این آشتی تجدید چاپ آثارشان است در حالی که عوام نگاه شان به ادبیات به مثابه ی نگاه توریست ها از یک شهر تاریخی است.چرا که تنها اهل بخیه می دانند اگر کتاب های اینان را ادارات مختلف خریداری نکنند،آثارشان(به قول خودشان در تیراژ 1100 یا 1500 نسخه) چند سال طول می کشد تا به چاپ دوم و سوم و ... برسد.حکایت آثار شاعران ساده انگار دهه هشتاد حکایت فیلم های طنزی بود که بعضا روی پرده ی سینما اکران می شد و در واقع رونقی بود برای گیشه داران که البته چیز بدی هم نیست به هر حال سرگرمی چیز خوبی است.فیلم هایی که با یک بار دیده شدن تمام می شدند اما وقتی ما از یک اثر خوب و ماندگار حرف می زنیم بی شک اگر قرار باشد در عرصه ی سینما اثری را نام ببریم به فیلم "جدایی نادر از سیمین "می توانیم اشاره کنیم و این مثال را می توان به عرصه ی ادبیات نیز تعمیم داد که سطح و معیار ما از یک کتاب،اثری با حداقل زیبایی شناسی است.اگر چه باید هر اثر را بر اساس مولفه های همان اثر نقد کرد اما ذهن قیاس گر انسان خواسته یا ناخواسته به مقایسه ی آثار دست می زند؛از این طریق کیفیت را می سنجد،در واقع این ذات انسان جست و جو گر امروزی است.
پوپولیسم مفهوم گرا
عده ای کشیده شدن شعر به ورطه ی پوپولیسم را محصول رفتار شاعران دهه هفتاد می دانند و معتقدند در دهه هفتاد به شاعران مفهوم گرا که دغدغه ی بیان گری داشتند،مجال عرض اندام داده نشد،حال این سکوت خود خواسته بود یا به لحاظ اتوریته ی جریان های حاکم بر مطبوعات و فضای ادبی امری پوشیده است که باید بررسی و مداقه ی بیشتری روی آن صورت گیرد.
حکایت چیز دیگری است
اما آن چه که در این سوی میدان(هشتاد)دیده می شد برخورد طردآمیز جامعه ی ادبی با شاعران فرم گرا،زبان محور و شاعرانی بود که به شعرهای نگاره ای(شعرتوگراف،شعر دیجیتالی،خواندیدنی،شعر دیداری،شعرهایی در جهت ایجاد دموکراسی در صدا) و روایت محور(پسا ژانر) اعتقاد داشتند.گویی تاریخ مجددا در حال تکرار بود و ما متاسفانه هر بار از این تکرار تلخ،درس نمی گرفتیم.جراید و مطبوعات بیشترین سهم را در ایجاد چنین فضایی داشتند.انگار شعر دهه هشتاد خلاصه شده بود به چند شاعر که آن ها نیز جزء شاعران دهه هشتاد محسوب نمی شدند بلکه از جمله شاعران دهه های قبل بودند که یا سکوت اختیار کرده و کتابی منتشر نکرده بودند و یا از دهه هفتاد سینه خیز خود را به دهه هشتاد رسانده بودند و نقش رهبری با تجربه را برای جوان ترهای دهه هشتاد بازی می کردند و به واسطه ی همین ارتباط ها با جوان تر ها شما بخوانید شاگردان خود،ویترین روزنامه ها و خبرگزاری ها شده بودند.مخاطب جوان و عام نیز که ادبیات را تازه شروع کرده بود و نشریات و روزنامه های سال های دور را نخوانده بود می پنداشت،چهره های واقعی ادبیات همین چند نفر بودند؛در حالی که حکایت چیز دیگری بود.
ارثیه ی پدری
عده ای از شاعران جوان و تثبیت شده در دهه هفتاد که آن گونه (زبان محور و نحو شکن) شعر می گفتند در دهه هشتاد تغییر روش دادند چرا که دیدند مخاطب ذائقه اش تغییر کرده است و از این جهت سعی کردند کمی در شیوه ی خود تجدید نظر کنند.حتی دیده شده بود کسی که پیشتر خود را منتقد فلان چهره ی مطرح شعر ساده می دانست و با عناوین اصلی و جعلی نقدها در مذمت آن نوع شعرها نوشته بود و پیش تر دفاع متعصبانه ای از رفتارهای افراطی در نحو زبان (شعر دهه هفتاد) می کرد پس از مدتی که جریان آب را بر خلاف جهت ذائقه عموم دید فریاد وا استادا سر داد و برای چهره های آن سو و این سوی مرز که به سبک و سیاق ساده نویسان شعر می سرودند سینه چاک کرد و گفت و گوها و نقدهایی را در جریده های معتبر پایتخت به اینان اختصاص داد و جالب این بود که بعدها مشاهده شد در مجموعه شعرهایش از آن حالت افراطی برخورد با زبان دست شسته و رویه ی ساده انگارانه را پیش گرفته است.یا مثلا فلان شاعری که کتاب اش را
می خواسته به صورت PDF بفرستد و بعد که برای اش شانه بالا انداخته شد ترجیح داد خود ِ کتاب را بفرستد به نشانی پستی تا شاید یادداشت و معرفی ای نوشته شود و البته وقتی دید خبری نشد،پیامک های پشت هم که چه شد این نقد ما استاد! و البته بعدا این عدم کرنش را به شکلی دیگر تلافی نمود.گویی فراموش کرده بود که عده ای سفارش پذیر نیستند هر اثر خود باید راقم را راغب کند نه با وعده و وعید خالق اثر.یا فلان شاعر که در مقابل نوشتن نقد روی کتاب اش پیشنهاد فلان مبلغ را می داد یا نماینده ی فلان انتشاراتی که پیشنهاد
می داد اگر برای فلان کتاب یا نویسنده گفت و گو کنید و کسی قلم بفرساید ما از شرمندگی اش در می آییم.و از سویی دیگر سرقت هایی که شما بخوانید توارد،تاثیر (که به کسی بر نخورد) و ... که نه در یک شعر از فلان شاعر بلکه در دو کتاب جلوه گر شد و جایزه های ادبی که در واقع قصدی جز بزرگ کردن و مطرح کردن خود برگزار کنندگان نداشت.و البته چه رسوایی هایی نیز برجای گذاشت که سطرها پیرامون آن به رشته ی تحریر توسط رسانه ها در آمد و چهره های ادبی تثبیت شده به نحوه ی اجرا،داوری و انتخاب اعتراض های بسیار نمودند.در واقع همه ی این ها محصول کژ اندیشی و بداخلاقی های زمانه ی ادبی چند دهه ی اخیر بوده است که چون ارثیه ای به نسل هشتاد منتقل شد.
عجب سری،عجب دمی،عجب پایی و ...
دهه ای هشتاد،دهه ای بود که هزاران نفر با هویت جعلی به نقد و دشنام مولف و خالق بر می آمدند.عده ای در صفحات وبلاگ ها و فیس بوک ها گروه های شعری تشکیل می دادند و به محض نوشتن دو خط از گوهرهای فراوان شان با انبوهی از لایک (پسندیدم) مواجه می شدند.در این میان اگر از اشخاص ذکور می بودی مطمئنا از کمترین بازدید و نظر برخوردار می شدی، البته نظر که چه عرض کنم در حد ِ عجب سری،عجب دمی،عجب پایی و ... در این میان عده ای هم در صدد تابو شکنی بر آمدند و اقدام به آتش سوزی کتاب نیما و فروغ کردند و البته در عالم توهمات خود می پنداشتند که تا از اینان نگذریم نمی توانیم به قله های رفیع شعر دست یازیم و همین تازه به دوران رسیده ها بودند که مجددا با سارق ادبی ترد شده ی سال های ماضی پس از مدت ها گفت و گو کردند و مجددا حقیقت های تلخ تاریخ ادبی را یاد اهالی ادبیات انداختند.همانی که خود را بزرگتر از بیدل،حافظ و ... می دانست و اشعارش به 32 زبان ترجمه شده!و مدام در نشریات و رسانه های خارجی صحبت از اشعار اوست!با این تفاسیر باید منتظر آن باشیم که نام این شاعر پر آوازه در سال نه چندان دور به عنوان کاندیدا یا برنده ی جایزه ی نوبل ادبی مطرح شود.
خوب ها،بدها و زشت های عرصه ی ادبیات
شعر دهه هشتاد و حاشیه های پیرامون آن در واقع ماترک بر جای مانده از نسل ِ گذشته بود.بیشتر از آن که آثار شاعران حرف زده باشد خود خالقان اثر به توضیح آثار خود دست زدند در واقع در میان نبود نقد ادبی سالم، هر آفرینشگر بدل به منتقد و تئوریسین آثار خود شده بود چرا که جامعه ی ادبی از فقدان ناقد رنج می برده و می برد.نبود نشریات تخصصی ادبی از مشکلات شعر دهه ی هشتاد بود.دوستی می گفت در دانشگاه فصلی از واحد درسی با این موضوع دارند که انسان باید روزگاری را تصور کند که کاغذی برای نوشتن نیست،به نظر شما انسان در آن روزگار چگونه خواهد توانست دیدگاه های خود را بنویسد؟ شاید ساده ترین پاسخ،جایگزینی صفحات اینترنت باشد.سپس این سوال پیش می آید چه مقدار از میزان مطالعه ی ما کاسته خواهد شد؟آیا این امر میزان سرقت های ادبی را با توجه به عدم پایبندی ما به قانون کپی رایت دو چندان نخواهد کرد.ادبیاتی که این روزها بیشترین ِ چهره های ادبی اش عضو صفحات اجتماعی چون فیس بوک،گوگل پلاس و ... هستند و در واقع تمام جلال،جبروت،عظمت،تجلی گاه و ویترین آثار خود را در چنین امکانی میسر می دانند.امکانی که دیگر نیازمند ایجاد باند و مافیا و مجیز گویی برای چاپ چند خط نقد و مقاله در صفحات کاغذی نیست و به نظر حتی از پشت همین چهره ی جعلی نظرات را بسیار صریح تر می توان بیان نمود،گویی مشق دموکراسی می کنیم در پرده ی نقاب.باری شاید تکنولوژی بتواند ذائقه ی ما را عوض کند و این گزیری ناگریز است برای خوب ها،بدها و زشت های عرصه ی ادبیات.