دین کیث سیمنتن – Dean Keith Simonton پروفسور روانشناسی از دانشگاه کالیفرنیا – دیویس بیشتر کار خود را به مطالعه نابغه ها صرف کرده است- او نابغه ها را کسانی می نامد که دارای بالاترین درجه خلاقیت علمی هستند. او کاملاً اعتقاد دارد که دیگر نابغه ای وجود ندارد. دلیل این امر می تواند به سادگی این باشد که علم تغییر کرده است.
روانشناسان دیگر و حتی متخصصین ژنتیک این بحث را پیش کشیده اند که جوامع مدرن به طرز شگفت انگیزی دچار کمبود افراد باهوش هستند. خودتان می توانید یک دلیل انتخاب کنید: ازتغییرات ژنتیکی گرفته تا نداشتن امکان تحصیل و همچنین سیاست. اما منظور سیمنتن فقط افراد باهوش نیست. سیمنتن در یک مصاحبه ایمیلی با سایت پاپسی نوشت: یک نابغه واقعی که عضوی از جامعه است الگوهای غالب را درهم میشکند. او انسان نوزائی(رنسانس) است که فهم و درک ما از جهان را عوض می کند.آنها کسانی هستند که ایده های حیرت آور که صرفاً ادامه تفکرات موجود نیستند را به ما ارائه می دهند. ویژگیهای شخصیتی و ادراکی و استعداد نیز با این مسئله در ارتباط است اما این مسئله دیگری است.
یک گردش تاریخی در انقلاب علمی به ما نشان می دهد که افراد بسیاری را در این تعاریف می توان گنجاند. در تفسیری در نشریه نیچر Nature سیمنتن آلبرت انشتین، نیکلاس کوپرنیک، چارلز داروین، گالیلیو گالیله و اسحاق نیوتن را نام می برد که در میان دیگران نامهای مرجع هستند. هرکدام از این مردان و زنان(او ماری کوری را نیز اضافه کرده است) به طور کامل حوزه تحقیقات علمی را وارونه کردند یا زمینه کاملاً نوینی برای تحقیق علمی خلق کردند. سیمنتن معتقد است که این امر دیگر تکرار شدنی نیست.
او می پرسد: «آخرین باری که شخصی باعث تغییر کتب درسی در یک قلمرو علمی شده و یا باعث بوجود آوردن قلمرو علمی نوینی شده چه کسی بوده است؟ آیا بعد از کشف دی ان ای می توانید کسی را بیابید؟ استیفن هاوکینگ؟» سیمنتن پاسخ می دهد: «من زیاد مطمئن نیستم او فقط یک دانشمند خلاق و نو آور است».
پس موافقید که از داشتن نوابغ مدرن ناامید هستیم. چرا؟ مردم عموماً دیگر جاهل و نادان نیستند – سیمنتن حداقل به این امر باور دارد – و قطعاً دانشمندان نیز دارای آی کیو بالائی هستند. اگر چیزی باشد این است که آنها هوش خام وطبیعی بیشتری از افرادی مانند کوپرنیک دارند چون باید تجارب و اطلاعات بیشتری بدست آورند تا فقط بتوانند در حوزه علمی خود مجربتر باشند.
روزگاری شما برای اینکه یک دانشمند بزرگ شوید به رفتن به دانشگاه احتیاج نداشتید. بعد از آن این موضوع الزام آور شد اما بدون نیاز به تحصیل در دانشگاه تحصیلات تکمیلی. پس از آن رفتن به دانشگاه تحصیلات تکمیلی لازم شد اما نه تحصیلات فوق دکتری و غیره. او همچنین گفت: «همانطور که شما آموزش و تحصیل خود را ادامه می دهید حوزه تخصص خود را تنگتر می کنید. در این زمان “علامه” شدن ورای تفکر “عقل کل” بودن هر روز سخت تر می شود».
بزرگترین و اساسی ترین معماهای علمی مانند آیا زمین به دور خورشید می چرخد و یا رابطه بین ماده و انرژی چیست و یا ذرات سازنده حیات چیست نیز حل شده اند. پیشرفت های جدید نیز تنها مانند قطعه ای در یک پازل بزرگترهستند. سیمنتن می افزاید دانشمندان امروزی هنوز قابل تحسین هستند و آنها را با شرکت کنندگان در یک المپیک مقایسه می کند. او در نشریه نیچر می نویسد: «همانطور که رقابت کنندگان با شکستن رکورد جهانی با اختلاف چند صدم ثانیه برنده مدال طلا می شوند، دانشمندان نیز برای اثبات و وسعت تبیین فرضیه ها و یا دقت در اندازه گیری قادر به بردن جایزه نوبل هستند». سیمنتن خاطر نشان می کند: «نکته مهمتر این است که جهش های بزرگ علمی در آینده آمیزه ای از نظامات علمی گذشته است. در قرن گذشته ما به کشف “اختر زیست شناسی”"اختر فیزیک” و”زیست شیمی” و غیره نائل شده ایم. وقتی دو نظام علمی با هم آمیخته می شوند نتیجه بر اساس آن دو نظام بنا می شود». سیمنتن به ما می گوید این امر همیشه درست نیست. علم جدید انقلابی در یک و یا هردو نظام به طور کامل ایجاد می کند مانند اختر شناسی تلسکوپی گالیله.
او از زبان “توماس کوهن” فیلسوف که اصطلاح “تغییر الگوواره” را به ما عرضه کرده و انقلابهای علمی رابه شکل زیر تعریف می کند، نقل می کند: «یک نظام موجود در فیزیک و یا زیست شناسی نباید پذیرای تغییر الگوواره باشد مگر آنکه آن نظام در مرحله بحرانی باشد که نشات گرفته از گردآوری یافته های نقادانه است که در برابرهر توضیح و تفسیری مقاومت می کند».
آیا در نظامهای علمی بزرگ هیچ بحران حل نشده ای وجود دارد؟ در زیست شناسی ممکن است این بحران منشا زندگی باشد: چه چیزی باعث ترغیب کردن آمینو اسیدها به تشکیل پروتئینهائی که ظاهراً شامل سلولهای شبیه ساز است می شود؟ این یکی از معماهائی است که باید حل شود. در فیزیک شاید ناتوانی در اتحاد و یکی کردن جاذبه با دیگر سه نیروی موجود در طبیعت باشد. این مسئله یک معمای بزرگ است. ممکن است که تنها راه خوبی که بتوان این چهار نیرو را با هم یکی کرد، تعریف دوباره فیزیک از اول است. سیمنتن می گوید که این امر به یک انقلاب علمی بزرگ نیاز دارد. سیمنتن امیدوار است که نظریه اش غلط باشد.
او می نویسد: «برای اثبات اشتباه من به یک نابغه علمی جدید احتیاج داریم».