چند وقت پیش بحثی بود در مورد زبان و ادبیات ایران
بر آن شدم چند کلامی را در رابطه با این موضوع عرض کنم
مراد از ادبیات فارسی چیست؟ روشن است که به تمام دستاوردهای ادبی ایرانیان در تاریخ دیرپایی که بر سرزمینشان گذشته و گسترهی مرزهای جغرافیایی که داشتهاند، نمیتوان ادبیات فارسی را اطلاق کرد. از طرف دیگر غیرایرانیانی بودهاند و هستند که ادبیات فارسی را تولید کردهاند و درمیان کارهای ایشان گاه به نمونههای بسیار درخشانی نیز برمیخوریم که سرمشق نویسندگان و سرایندگان ایرانی میباشد.
چنانچه خود را به آفرینشهای ادبی ایرانیان و غیرایرانیانی که در حوزهی زبان فارسی کار کردهاند محدود کنیم، هنوز به یک تقسیمبندی و محدودیت دیگری نیاز داریم. وگرنه میتوان ادبیات فارسی را تا سنگنوشتههای هخامنشیان زیر نام «فارسی باستان» و ادبیات پهلوی (فارسی میانه) تعمیم داد. فارسی همچنین مادر کهنسالی به نام اوستا دارد که در یک نگاه کلی میتواند نخستین آفرینشها در ادبیات فارسی تلقی شود.
اما مراد ما از ادبیات فارسی محدود است به «فارسی نو» که به آن «فارسی دری» هم گفتهاند. و آن مجموعهی آثار ادبی است که از قرن سوم هجری نخست در شمال شرقی ایران و با سرعت در سراسر سرزمینهای ایرانی شکل گرفت و در قرن هفتم درحالیکه خاستگاه این ادبیات لگدکوب سم اسبان اقوام مغول میشد در اوج شکوفایی خود بود و با وجود ویرانی سراسری سرزمینهای فارسیزبان همچنان تا بیش از صد سال در این اوج باقی ماند و آثاری که در همین اوان آفرید هنوز و همیشه در صدر انگشت شمار آثار طراز اول ادبیات جهان قرار دارد.
فارسی همچنین مادر کهنسالی به نام اوستا دارد که در یک نگاه کلی میتواند نخستین آفرینشها در ادبیات فارسی تلقی شود.
ادبیات فارسی دیگر به این اندازهها بازنگشت. اما تا این زمان باقی و همان است که اکثریت ایرانیان به آن میگویند و می نویسند. همچنین در تاجیکستان و افعانستان و بخشهایی از ترکمنستان نیز رواج دارد.
• ادبیات فارسی چگونه آغاز شد؟
- ازقضا ادبیات فارسی آغازی تند و هیجانانگیز دارد. نخست چند نخ باریک را میبینیم که میسوزند و شعلهی کوچکی را به طرف مواد منفجره هدایت میکنند. این مواد گرداگرد یک انبار باروت قرار دارند.
قبل از رودکی از مجموع سرایندگان فارسیگو و نویسندگان فارسینویسی که میشناسیم آثار اندکی بجا مانده است و اصولاً کارهای انجامشده ناچیزند. از هر کسی در گوشهای چند بیت پراکنده یا نوشتههای مختصری سراغ داریم:
قطعه شعر محمدبنوصیف سگزی که در تاریخ سیستان به یادگار مانده و دور نیست که اولین شعر فارسی باشد.
چند دوبیتی زیبا از آن جمله آنچه در چهارمقالهی نظامی عروضی سمرقندی از قول حنظلهی بادغیسی (وفات 219) نقل شده است:
مهتری گر به کام شیر دراست
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
همچنین دو بیت از محمود وراق هروی (وفات 221) که به صدبار خواندن میارزد
نگارینا به نقد جانت ندهم
گرانی در بها ارزانت ندهم
گرفتمستم به جان دامان وصلت
دهم جان از کف و دامانت ندهم
و یا طنز شیرینی که در این دو خط ابوسلیک گرگانی میبینیم (معاصر عمرین لیث صفاری بوده است که حدود سالهای زندگیش را معلوم میکند. مرگ او قبل از سال 300 هجری اتفاق افتاده است.)
ایرانیان با استفاده از عروض عربی و تقلید از شیوهی رکنبندی عرب در ساختن بیت، کلمههای فارسی را در قالبهای مرسوم و گاه بیسابقهای میریختند و در کمال شگفتی از سازگاری و زیبایی آن لذت میبردند.
بمژه دل ز من بدزدیدی
ای بلب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من ببری
این شگفتی که دید دزد بمزد
امثال این نمونهها همان نخهای مشتعلی هستند که به مواد منفجرهای چون شاهنامهی منثور ابوالمؤید بلخی (اوایل قرن سوم) و دیوان اشعار رودکی سمرقندی (اواسط این قرن) رسیدند. کسانی در مورد حجم کار رودکی چنین می گویند
شعر او را برشمردم سیزده ره صدهزار
اما این انفجار نهایی نیست. انبار باروت هنوز منفجر نشده است [که در آینده در گفتگو از سبک خراسانی دربارهی آن سخن خواهیم گفت].
- ویژگی دوم پیدایش ادبیات دری آهنگین بودن آن بود. در تاریخ سیستان ضمن داستان دلکشی از پیدا شدن اولین شعر فارسی میگوید
تا پارسیان بودند سخن ایشان به رود باز گفتندی بر طریق خسروانی
در اینجا مراد از پارسیان، دربارهای کوچک و بزرگ روزگار ساسانیان است و لابد ایرانیان مرفهی که به قول حافظ تجملی داشتهاند ۱
اما این نکته خودبهخود سرشت آهنگین و وزنطلب ایرانیان را نشان میدهد. سرشتی که حتی بر داستاننویسی ما سایه انداخت و غول شعر را چنان به جان ادبیات فارسی افکند که گهگاه معنای شعر با ادبیات یکی شد.
ایرانیان با استفاده از عروض عربی و تقلید از شیوهی رکنبندی عرب در ساختن بیت، کلمههای فارسی را در قالبهای مرسوم و گاه بیسابقهای میریختند و در کمال شگفتی از سازگاری و زیبایی آن لذت میبردند.
دولتشاه سمرقندی در ضمن حکایتی خواندنی به وجود آمدن یکی از اوزان فارسی را چنین شرح میدهد
حکایت میکنند که یعقوبابنلیث صفار که در دیار عجم اول کسی که بر خلفای بنیعباس خروج کرد او بود، پسری داشت و لیث۲ او را دوست میداشت. روز عید آن کودک با کودکان دیگر جوز میباخت (تیلهبازی یا تُشلهبازی). امیر به سر کوی رسید و به تماشای فرزند ساعتی بایستاد، فرزندش جوز میباخت و هفت جوز به گو افتاد (یعنی نوبت فرزند بود و او هفت گوی را در سوراخها رانده بود) و یکی بیرون جَست، امیرزاده ناامید شد پس از لمحهای آن جوز بر سبیل رجعالقهقرا به جانب گو قلطان شد (بعد از مدتی در اثر شیب زمین به طرف سوراخ برگشت) امیرزاده مسرور گشت و از غایت ابتهاج بر زبانش گذشت
غلطان غلطان همی رود تا لب گو
یعقوب را این کلام به مذاق خوش آمد. ندما و وزرا را حاضر گردانید. گفتند از جنس شعرست و ابودلف عجلی و الکعب به اتفاق به تحقیق و تقطیع مشغول شدند (تقطیع اصطلاحی است در عروض و مراد از آن یافتن مجموعهای از هجاهاست که عیناً در کلام تکرار میشود) این مصراع را نوعی از هزج یافتند. (هزج مجموعهای از وزنهای شعر است که پایهی آن بر آهنگ لا لای لای لای نهاده شده است) مصرعی دیگر بهتقطیع موافق این مصرع افزودند و یک بیت دیگر موافق آن ساختند و دوبیتی نام کردند. چندگاهی دوبیتی میگفتند تا اینکه لفظ دوبیتی نیکو ندیدند. گفتند که این چهار مصراع است. رباعی میشاید گفتن و چندگاه اهالی فضایل به رباعی مشغول بودند .... ۱
پس به طور خلاصه میتوان گفت ادبیات فارسی با دو خصیصه زیر آغاز شد
1- رشد ناگهانی
2- غلبهی شعر و کلام آهنگین
• حوزهی جغرافیایی این ادبیات کجا بود؟
پاسخ: خراسان
اگر ایران را به صورت یک مربع تصور کنیم تصویر حملهی اعراب به ایران پیکانی است که یکی از گوشههای شکل را نشانه میرود
درست نقطهی مقابل این پیکان قرنها دروازهی یورشها و چپاولهایی بود که اقوام ترک و ترکمان به این مربع میگشودند. تمدنهایی که در این حوزه شکل میگرفت (مادها، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان) همواره چشمی به این زاویه داشتهاند و احیاناً امکانات نظامی خود را از سلاح و سربازخانه در این حدود مستقر میکردند. وقتی که اعراب از نقطهی مقابل حمله کردند و پایتخت ایران را که ظاهراً در امنترین نقطهها ساخته شده بود گشودند، طبیعی بود که دربار و وابستگان آن به سمت مقابل فرار کنند. همچنین طبیعی بود که پس از شکست قطعی ایرانیان، نیروهای مقاومت نظامی و غیرنظامی در همان حوزه متمرکز گردند.
یکی از نتیجههای این مقاومتها پیدایش اولین دولتهای مستقل از خلفا بود که حامیان و سرمایهگذاران ادبیات فارسی بودند.
• چه عواملی به پاگرفتن و نیرومند شدن این ادبیات یاری میدادند؟
چه عواملی به پاگرفتن و نیرومند شدن این ادبیات یاری میدادند؟ الف) ترمیم احساسات مردم به دنبال شکسنهای دویست ساله ب) نیاز دولتدهای محلی در شکل دادن به یک موجودیت سیاسی و اداری مستقل
پاسخ: دو عامل مهم
الف) ترمیم احساسات مردم به دنبال شکسنهای دویست ساله
ب) نیاز دولتدهای محلی در شکل دادن به یک موجودیت سیاسی و اداری مستقل
پس از استقرار حکام عرب در استانهای ایرانی که یکی بعد از دیگری به دست مسلمین میافتاد تا شکلگیری اولین دولتهای مستقل در شرقیترین استانها، ایرانیان روشهای مختلفی را برای مرمت هویت ملی و فرهنگی و همچنین ارتقاء موقعیت اجتماعی خود آزمودند. سیاههی زیر برخی از این کوششها را نشان میدهد
1. تألیف متون پهلوی
2. نهضتهای سیاسی برعلیه اعراب
3. نفوذ در میان دولتهای محلی و مرکزی اعراب
4. ترجمهی متون پهلوی به عربی
5. سرودن شعر به زبان عربی و تألیف کتابهای تاریخ جهان
6. حمایت از خلیفهی چهارم علیابنابی طالب و خاندان او
7. حمایت از جریانات مذهبی مخالف خلفا (زیدیه، اسماعیلیه، امامیه ...)
8. اجرای آیینهای ایرانی
9. شبیه کردن بعضی از آیینهای مسلمانی به آداب ایرانی
و سرانجام:
10. نهضت عظیم زبان و ادبیات فارسی
با دقت در سیاههی بالا تفاوتهایی را می توان مورد دقت قرار داد. به نظر میرسد بعضی از این عوامل نتیجه ی طبیعی حضور لشکر و دولتمردان یک قوم اشغالگر در سرزمینهای اشغالشده باشد. مثلاً اجرای آیینها یا شبیه کردن سنتهای مسلمانی به آیینهای ایرانی و یا سرودن شعرهایی به زبان عربی از این قبیل است.
مخصوصاً وقتی که میدانیم شمار زیادی از ایرانیان به زور یا بااعتقاد به آیین جدید ایمان آورده بودند و نسل یا نسلهایی بر این گذشته بود.
برخی از این عوامل مبتنی بر پذیرش تغییرات بنیادی در باورهای اجتماعی ایرانیان است و تقویت احساس ملی را با انتقاد از گذشتهی خود و پذیرش بعضی از نقاط قوت مسلمانان می طلبد.
مثلاً نفوذ در میان دولتمردان عرب، ترجمهی متون پهلوی به عربی، سرودن شعر به زبان عربی و حمایت از علی از این جمله است.
برخی از عوامل اما بهروشنی سخن از مخالفت دارند و جنبهی ملیگرایانهی آن آشکار است. مثلاً نهضتهای سیاسی یا حمایت از جریانات مذهبی مخالف یا تألیف متون پهلوی از این جمله میباشند.
اما هر چه بود در طول بیش از 250 سال هیچ عاملی به آن اندازه مؤثر نبود و در عمل به آن اندازه پیروز نشد که عامل دهم یعنی زبان و ادبیات فارسی از عهدهی این مهم برآمد. هم مردم این رویداد را آخرین شانس خود در داشتن هویت ایرانی میدانستند و هم دولتهای صفاریان و مهمتر از آن سامانیان تقویت آن را تکیهگاه حکومت خود میدیدند. اینجا بود که همهچیز برای گشودن دروازهی ادب فارسی بر پاشنهی لهجهی دری یعنی لهجهی شرقی و زیر حمایت آن سامان فراهم شد
بر آن شدم چند کلامی را در رابطه با این موضوع عرض کنم
مراد از ادبیات فارسی چیست؟ روشن است که به تمام دستاوردهای ادبی ایرانیان در تاریخ دیرپایی که بر سرزمینشان گذشته و گسترهی مرزهای جغرافیایی که داشتهاند، نمیتوان ادبیات فارسی را اطلاق کرد. از طرف دیگر غیرایرانیانی بودهاند و هستند که ادبیات فارسی را تولید کردهاند و درمیان کارهای ایشان گاه به نمونههای بسیار درخشانی نیز برمیخوریم که سرمشق نویسندگان و سرایندگان ایرانی میباشد.
چنانچه خود را به آفرینشهای ادبی ایرانیان و غیرایرانیانی که در حوزهی زبان فارسی کار کردهاند محدود کنیم، هنوز به یک تقسیمبندی و محدودیت دیگری نیاز داریم. وگرنه میتوان ادبیات فارسی را تا سنگنوشتههای هخامنشیان زیر نام «فارسی باستان» و ادبیات پهلوی (فارسی میانه) تعمیم داد. فارسی همچنین مادر کهنسالی به نام اوستا دارد که در یک نگاه کلی میتواند نخستین آفرینشها در ادبیات فارسی تلقی شود.
اما مراد ما از ادبیات فارسی محدود است به «فارسی نو» که به آن «فارسی دری» هم گفتهاند. و آن مجموعهی آثار ادبی است که از قرن سوم هجری نخست در شمال شرقی ایران و با سرعت در سراسر سرزمینهای ایرانی شکل گرفت و در قرن هفتم درحالیکه خاستگاه این ادبیات لگدکوب سم اسبان اقوام مغول میشد در اوج شکوفایی خود بود و با وجود ویرانی سراسری سرزمینهای فارسیزبان همچنان تا بیش از صد سال در این اوج باقی ماند و آثاری که در همین اوان آفرید هنوز و همیشه در صدر انگشت شمار آثار طراز اول ادبیات جهان قرار دارد.
فارسی همچنین مادر کهنسالی به نام اوستا دارد که در یک نگاه کلی میتواند نخستین آفرینشها در ادبیات فارسی تلقی شود.
ادبیات فارسی دیگر به این اندازهها بازنگشت. اما تا این زمان باقی و همان است که اکثریت ایرانیان به آن میگویند و می نویسند. همچنین در تاجیکستان و افعانستان و بخشهایی از ترکمنستان نیز رواج دارد.
• ادبیات فارسی چگونه آغاز شد؟
- ازقضا ادبیات فارسی آغازی تند و هیجانانگیز دارد. نخست چند نخ باریک را میبینیم که میسوزند و شعلهی کوچکی را به طرف مواد منفجره هدایت میکنند. این مواد گرداگرد یک انبار باروت قرار دارند.
قبل از رودکی از مجموع سرایندگان فارسیگو و نویسندگان فارسینویسی که میشناسیم آثار اندکی بجا مانده است و اصولاً کارهای انجامشده ناچیزند. از هر کسی در گوشهای چند بیت پراکنده یا نوشتههای مختصری سراغ داریم:
قطعه شعر محمدبنوصیف سگزی که در تاریخ سیستان به یادگار مانده و دور نیست که اولین شعر فارسی باشد.
چند دوبیتی زیبا از آن جمله آنچه در چهارمقالهی نظامی عروضی سمرقندی از قول حنظلهی بادغیسی (وفات 219) نقل شده است:
مهتری گر به کام شیر دراست
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
همچنین دو بیت از محمود وراق هروی (وفات 221) که به صدبار خواندن میارزد
نگارینا به نقد جانت ندهم
گرانی در بها ارزانت ندهم
گرفتمستم به جان دامان وصلت
دهم جان از کف و دامانت ندهم
و یا طنز شیرینی که در این دو خط ابوسلیک گرگانی میبینیم (معاصر عمرین لیث صفاری بوده است که حدود سالهای زندگیش را معلوم میکند. مرگ او قبل از سال 300 هجری اتفاق افتاده است.)
ایرانیان با استفاده از عروض عربی و تقلید از شیوهی رکنبندی عرب در ساختن بیت، کلمههای فارسی را در قالبهای مرسوم و گاه بیسابقهای میریختند و در کمال شگفتی از سازگاری و زیبایی آن لذت میبردند.
بمژه دل ز من بدزدیدی
ای بلب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من ببری
این شگفتی که دید دزد بمزد
امثال این نمونهها همان نخهای مشتعلی هستند که به مواد منفجرهای چون شاهنامهی منثور ابوالمؤید بلخی (اوایل قرن سوم) و دیوان اشعار رودکی سمرقندی (اواسط این قرن) رسیدند. کسانی در مورد حجم کار رودکی چنین می گویند
شعر او را برشمردم سیزده ره صدهزار
اما این انفجار نهایی نیست. انبار باروت هنوز منفجر نشده است [که در آینده در گفتگو از سبک خراسانی دربارهی آن سخن خواهیم گفت].
- ویژگی دوم پیدایش ادبیات دری آهنگین بودن آن بود. در تاریخ سیستان ضمن داستان دلکشی از پیدا شدن اولین شعر فارسی میگوید
تا پارسیان بودند سخن ایشان به رود باز گفتندی بر طریق خسروانی
در اینجا مراد از پارسیان، دربارهای کوچک و بزرگ روزگار ساسانیان است و لابد ایرانیان مرفهی که به قول حافظ تجملی داشتهاند ۱
اما این نکته خودبهخود سرشت آهنگین و وزنطلب ایرانیان را نشان میدهد. سرشتی که حتی بر داستاننویسی ما سایه انداخت و غول شعر را چنان به جان ادبیات فارسی افکند که گهگاه معنای شعر با ادبیات یکی شد.
ایرانیان با استفاده از عروض عربی و تقلید از شیوهی رکنبندی عرب در ساختن بیت، کلمههای فارسی را در قالبهای مرسوم و گاه بیسابقهای میریختند و در کمال شگفتی از سازگاری و زیبایی آن لذت میبردند.
دولتشاه سمرقندی در ضمن حکایتی خواندنی به وجود آمدن یکی از اوزان فارسی را چنین شرح میدهد
حکایت میکنند که یعقوبابنلیث صفار که در دیار عجم اول کسی که بر خلفای بنیعباس خروج کرد او بود، پسری داشت و لیث۲ او را دوست میداشت. روز عید آن کودک با کودکان دیگر جوز میباخت (تیلهبازی یا تُشلهبازی). امیر به سر کوی رسید و به تماشای فرزند ساعتی بایستاد، فرزندش جوز میباخت و هفت جوز به گو افتاد (یعنی نوبت فرزند بود و او هفت گوی را در سوراخها رانده بود) و یکی بیرون جَست، امیرزاده ناامید شد پس از لمحهای آن جوز بر سبیل رجعالقهقرا به جانب گو قلطان شد (بعد از مدتی در اثر شیب زمین به طرف سوراخ برگشت) امیرزاده مسرور گشت و از غایت ابتهاج بر زبانش گذشت
غلطان غلطان همی رود تا لب گو
یعقوب را این کلام به مذاق خوش آمد. ندما و وزرا را حاضر گردانید. گفتند از جنس شعرست و ابودلف عجلی و الکعب به اتفاق به تحقیق و تقطیع مشغول شدند (تقطیع اصطلاحی است در عروض و مراد از آن یافتن مجموعهای از هجاهاست که عیناً در کلام تکرار میشود) این مصراع را نوعی از هزج یافتند. (هزج مجموعهای از وزنهای شعر است که پایهی آن بر آهنگ لا لای لای لای نهاده شده است) مصرعی دیگر بهتقطیع موافق این مصرع افزودند و یک بیت دیگر موافق آن ساختند و دوبیتی نام کردند. چندگاهی دوبیتی میگفتند تا اینکه لفظ دوبیتی نیکو ندیدند. گفتند که این چهار مصراع است. رباعی میشاید گفتن و چندگاه اهالی فضایل به رباعی مشغول بودند .... ۱
پس به طور خلاصه میتوان گفت ادبیات فارسی با دو خصیصه زیر آغاز شد
1- رشد ناگهانی
2- غلبهی شعر و کلام آهنگین
• حوزهی جغرافیایی این ادبیات کجا بود؟
پاسخ: خراسان
اگر ایران را به صورت یک مربع تصور کنیم تصویر حملهی اعراب به ایران پیکانی است که یکی از گوشههای شکل را نشانه میرود
درست نقطهی مقابل این پیکان قرنها دروازهی یورشها و چپاولهایی بود که اقوام ترک و ترکمان به این مربع میگشودند. تمدنهایی که در این حوزه شکل میگرفت (مادها، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان) همواره چشمی به این زاویه داشتهاند و احیاناً امکانات نظامی خود را از سلاح و سربازخانه در این حدود مستقر میکردند. وقتی که اعراب از نقطهی مقابل حمله کردند و پایتخت ایران را که ظاهراً در امنترین نقطهها ساخته شده بود گشودند، طبیعی بود که دربار و وابستگان آن به سمت مقابل فرار کنند. همچنین طبیعی بود که پس از شکست قطعی ایرانیان، نیروهای مقاومت نظامی و غیرنظامی در همان حوزه متمرکز گردند.
یکی از نتیجههای این مقاومتها پیدایش اولین دولتهای مستقل از خلفا بود که حامیان و سرمایهگذاران ادبیات فارسی بودند.
• چه عواملی به پاگرفتن و نیرومند شدن این ادبیات یاری میدادند؟
چه عواملی به پاگرفتن و نیرومند شدن این ادبیات یاری میدادند؟ الف) ترمیم احساسات مردم به دنبال شکسنهای دویست ساله ب) نیاز دولتدهای محلی در شکل دادن به یک موجودیت سیاسی و اداری مستقل
پاسخ: دو عامل مهم
الف) ترمیم احساسات مردم به دنبال شکسنهای دویست ساله
ب) نیاز دولتدهای محلی در شکل دادن به یک موجودیت سیاسی و اداری مستقل
پس از استقرار حکام عرب در استانهای ایرانی که یکی بعد از دیگری به دست مسلمین میافتاد تا شکلگیری اولین دولتهای مستقل در شرقیترین استانها، ایرانیان روشهای مختلفی را برای مرمت هویت ملی و فرهنگی و همچنین ارتقاء موقعیت اجتماعی خود آزمودند. سیاههی زیر برخی از این کوششها را نشان میدهد
1. تألیف متون پهلوی
2. نهضتهای سیاسی برعلیه اعراب
3. نفوذ در میان دولتهای محلی و مرکزی اعراب
4. ترجمهی متون پهلوی به عربی
5. سرودن شعر به زبان عربی و تألیف کتابهای تاریخ جهان
6. حمایت از خلیفهی چهارم علیابنابی طالب و خاندان او
7. حمایت از جریانات مذهبی مخالف خلفا (زیدیه، اسماعیلیه، امامیه ...)
8. اجرای آیینهای ایرانی
9. شبیه کردن بعضی از آیینهای مسلمانی به آداب ایرانی
و سرانجام:
10. نهضت عظیم زبان و ادبیات فارسی
با دقت در سیاههی بالا تفاوتهایی را می توان مورد دقت قرار داد. به نظر میرسد بعضی از این عوامل نتیجه ی طبیعی حضور لشکر و دولتمردان یک قوم اشغالگر در سرزمینهای اشغالشده باشد. مثلاً اجرای آیینها یا شبیه کردن سنتهای مسلمانی به آیینهای ایرانی و یا سرودن شعرهایی به زبان عربی از این قبیل است.
مخصوصاً وقتی که میدانیم شمار زیادی از ایرانیان به زور یا بااعتقاد به آیین جدید ایمان آورده بودند و نسل یا نسلهایی بر این گذشته بود.
برخی از این عوامل مبتنی بر پذیرش تغییرات بنیادی در باورهای اجتماعی ایرانیان است و تقویت احساس ملی را با انتقاد از گذشتهی خود و پذیرش بعضی از نقاط قوت مسلمانان می طلبد.
مثلاً نفوذ در میان دولتمردان عرب، ترجمهی متون پهلوی به عربی، سرودن شعر به زبان عربی و حمایت از علی از این جمله است.
برخی از عوامل اما بهروشنی سخن از مخالفت دارند و جنبهی ملیگرایانهی آن آشکار است. مثلاً نهضتهای سیاسی یا حمایت از جریانات مذهبی مخالف یا تألیف متون پهلوی از این جمله میباشند.
اما هر چه بود در طول بیش از 250 سال هیچ عاملی به آن اندازه مؤثر نبود و در عمل به آن اندازه پیروز نشد که عامل دهم یعنی زبان و ادبیات فارسی از عهدهی این مهم برآمد. هم مردم این رویداد را آخرین شانس خود در داشتن هویت ایرانی میدانستند و هم دولتهای صفاریان و مهمتر از آن سامانیان تقویت آن را تکیهگاه حکومت خود میدیدند. اینجا بود که همهچیز برای گشودن دروازهی ادب فارسی بر پاشنهی لهجهی دری یعنی لهجهی شرقی و زیر حمایت آن سامان فراهم شد