[h=3]در ميان آن همه فيلم ريز و درشت که در سينماهاي ما به نمايش در آمد، شايد بتوان به کم تر از ده فيلم قابل تأمل دست پيدا کرد.
به گزارش سينما خبر؛ سينمايي که مي توانست بيش از آن چه تصور شود آثار پُر ارزش خلق سازد. نه فقط از لحاظ ارزش هاي هنري و فرهنگي بلکه به جهت ارضاي ذوق و خواسته هاي مخاطبان هم در جا زده است. به هر روي، سال که پايان رسيده موقعيتي است تا به مهم ترين فيلم هاي نمايش داده شده، نظري موجز بيافکنيم. دربند به راحتي مي توان گفت که فيلم پرويز شهبازي، فيلم زمان حال است. در آن به دنيايي چشم مي دوزد که پوشيده از دروغ و ريا و تباهي و فريب، و دست آخر شايد که خير ـ شر باشد. دو دختر دانشجوي فيلم (نازنين بياتي و پگاه آهنگراني) دو روي يک سکه اند. يکي نمايي از خير و ديگري نشانه اي از شر را ترسيم مي سازد. هر دوي آن ها در فضايي تنگ گرفتار آمده اند اما هيچ يک نمي خواهد ديگري را نجات دهد زيرا نيکي و بدي را نمي شود از هم جدا کرد. فيلم شهبازي نمايشي از واقعيت و تخيل، اميد و نوميدي و دربند و رهايي است.
آسمان زرد کم عمق خصوصيت بارز فيلم بهرام توکلي کشف شخصيت هاست، شخصيت هايي که در راه رسيدن به رهايي، به خوش بختي يا به طور کامل به ايده آل هاي خويش درمانده اند. يا در حقيقت، در فضاي تيره و تار زندگي گم شده اند. فيلم ساز اين بار هم مانند «اين جا بدون من» ما را به ابعاد فکري تازه و غير منتظره اي مي برد و ذهن و قلب را توأمان با ماجرايي غم آلود و پيچيده درگير مي سازد. فيلم در فضاي يک خانه در هم شکسته آغاز مي شود و ما را با دو شخصيت اصلي «مهران» (صابر ابر) و «غزل» (ترانه عليدوستي) که گويي مي خواهند زندگي به هم ريخته اي را دوباره سر و سامان دهند، آشنا مي کند. پس از طي مسير پُر پيچ و خم به همان خانه باز مي گرديم که در حال فروپاشي و انهدام و تخريب است. توکلي ما را به درون ذهن شخصيت هايش مي کشاند و به شيوه اي احساس برانگيز و تأثر بار، تصويري از شکنندگي پيوندها و رابطه ها به دست مي دهد.
هيس! دخترها فرياد نمي زنند ساختار و ترکيب داستان پردازي يک ملودرام در سينما در سال هاي اخير تغيير چنداني نکرده است. آن قوانين و اصول کلاسيک ديرينه را مي توان آشکارا در يک ملودرام ـ به هر نوع ـ مشاهده کرد. ملودرام هايي امروز ساخته مي شود که در آن ها به همان نشانه هاي سبک داستان گويي و روابط شخصيت هاي اين گونه فيلم ها در قديم الايام برخورد مي کنيم. ملودرام غليظ و سوزناک پوران درخشنده درباره موضوع آزار جنسي کودکان ـ که از همان انواع ملودرام هاي اشک انگيز و غم آلود است ـ استخوان بندي و پيوندهاي درام آشناي نسبتاً خوبي دارد و تا حدودي هم روي مخاطب تأثير مي گذارد. اين ملودرام با تأکيد روي شخصيت زني که آزار جنسي در دوران کودکي تأثيري عميق در او باقي نهاده و سبب شده مرتکب جنايت شود، تکيه بر موضوعي لبريز از تحريک و تحرک دارد. فيلم ساز مي کوشد قصه خود را بيش از آنکه مستقيم و سرراست بازگو کند، به طرزي اخلاقي و پيام دار مطرح سازد. با اين حال و با همه توجه به ملودرام هاي معمول، خصوصاً در بخش هاي پاياني و تلاش يک وکيل (مريلا زارعي) براي نجات جان زن جوان (طناز طباطبايي) از قصاص، به سبک و روال فيلم هاي هندي و ترکي رو مي آورد مثل جست و جوي آن شاهد معتاد و دستگيري اش و مکث هاي طولاني در بيمارستان اما پايان فيلم غير منتظره و دور از کليشه هاست. «هيس! دخترها فرياد نمي زنند» به نسبت کارهاي قبلي پوران درخشنده گامي به پيش است.
روز روشن مشخصه اصلي اولين ساخته حسين شهابي زمان و مکان محدود قصه است که در يک روز کامل مي گذرد. بيش ترين ـ و شايد تقريباً تمامي ـ ماجراها در يک ماشين و در خيابان هاي شهر رخ مي دهد. هر چند اساس موضوع بر «قصاص» استوار است که موضوعي چندان بکر نيست ليکن فيلم از چنين مضموني فراتر مي رود و آن رابطه ميان زن با مردي است که بايد قصاص شود. شهابي به خوبي از يک فضاي روشن شهري، به بطن تاريکي و تيرگي انسان ها نفوذ مي کند و شخصيت زن (با بازي سنجيده پانته آ بهرام) در انتهاي راه به تاريکي مطلق مي رسد و در مي يابد مردش به او خيانت کرده است (يا اين چنين احساس مي شود).
گذشته شايد بايد اين فيلم اصغر فرهادي را ختم سه گانه او دانست [بعد از «چهارشنبه سوري» و «جدايي نادر از سيمين»] که کماکان به همان مضامين عدم تفاهم و جدايي و بحران و البته دروغ در زندگي هاي زناشويي رو کرده است. تفاوت «گذشته» با ديگر فيلم هايش در نوع زندگي هايي است که اين بار به دور از زن با شوهر از هم پاشيده شده اند. حضور شوهر ايراني (علي مصفا) که به پاريس آمده تا از همسر فرانسوي اش (برنيس بژو) جدا شود، از همان دقايق نخست ديدار جنگ ميان آن دو آغاز مي گردد. به مانند «جدايي»، فرهادي اين جا هم موقعيت هايي ساده اما خطير را ايجاد مي سازد که در زير آن، واقعيات تلخي نهفته است و ما را با چالشي از گذشته به حال رو به رو مي کند بي آنکه هرگز بتوانيم روي آن کنترلي داشته باشيم.
به گزارش سينما خبر؛ سينمايي که مي توانست بيش از آن چه تصور شود آثار پُر ارزش خلق سازد. نه فقط از لحاظ ارزش هاي هنري و فرهنگي بلکه به جهت ارضاي ذوق و خواسته هاي مخاطبان هم در جا زده است. به هر روي، سال که پايان رسيده موقعيتي است تا به مهم ترين فيلم هاي نمايش داده شده، نظري موجز بيافکنيم. دربند به راحتي مي توان گفت که فيلم پرويز شهبازي، فيلم زمان حال است. در آن به دنيايي چشم مي دوزد که پوشيده از دروغ و ريا و تباهي و فريب، و دست آخر شايد که خير ـ شر باشد. دو دختر دانشجوي فيلم (نازنين بياتي و پگاه آهنگراني) دو روي يک سکه اند. يکي نمايي از خير و ديگري نشانه اي از شر را ترسيم مي سازد. هر دوي آن ها در فضايي تنگ گرفتار آمده اند اما هيچ يک نمي خواهد ديگري را نجات دهد زيرا نيکي و بدي را نمي شود از هم جدا کرد. فيلم شهبازي نمايشي از واقعيت و تخيل، اميد و نوميدي و دربند و رهايي است.
برف روي کاج ها معلوم بود که موضوع و تم فيلم هاي اصغر فرهادي روي خيلي از فيلم سازهاي ما تأثير باقي خواهد گذارد. تم جدايي و خيانت و دروغ با «چهارشنبه سوري» او شکل گرفت و بعد به «جدايي نادر از سيمين» رسيد که شايد موکد و کامل شده باشد. اين تأثير به طور خود آگاه (يا ناخودآگاه) روي اولين ساخته بازيگر فيلم اش پيمان معادي، کاملاً محسوس است. با اين حال، معادي سعي بسيار بر آن داشته تا موضوع را شايد به جهت پرداخت از تأثير آثار مشابه اش دور نگه دارد. اول انتخاب طريقه سياه و سفيد است، و ديگر ترسيم آدم ها در يک زندگي خاکستري و همين روش در پاره اي از لحظات (خاصه هنگام بارش برف به روي درختان کاج) احساس تلخ و نوميدانه از زندگي يک زن تنها را به خوبي القا مي سازد. امتياز اصلي فيلم البته بازي عميق مهناز افشار است.