مقدمه
به همين خاطر است که آنها در پي يافتن بهترينها هستند. در مورد ازدواج کردن و به قول خودشان عاقبت به خيري هم تمايل دارند کسي را براي دختر يا پسرشان انتخاب کنند که بهترين باشد و چه کسي بهتر از بچههاي خواهر و برادرشان است که هم ديده و شناخته شده هستند و هم حيف است چنين کسي با اين شرايط اخلاقي خوب و امکانات تحصيلي و شغلي مناسب را از دست بدهند. آنها پيشنهاد ميدهند و در ظاهر، شما را آزاد ميگذارند که پاسخ مثبت يا منفي بدهيد اما اگر جرات داريد، بگوييد نه؛ آن وقت است که فرياد مادر يا پدرتان بلند ميشود و ميگويد: «من چطور از شرمندگي بعد از اين ميتوانم در چشمان خواهر يا برادرم نگاه کنم؟! مگر پسرخاله يا پسرعمويت چه عيب و ايرادي دارد و...»
آنچه خوانديد، بخشي از صحبتهاي دخترخانمي بود که سردرگم به مطب مشاور مراجعه کرده بود و ميخواست بداند آيا ازدواج فاميلي آن هم بعد از اين همه حرف و حديثهايي که در موردش وجود دارد کار درستي است؟ او به همراه مادرش آمده بود تا پاسخ اين پرسش را پيدا کند که کدام کفه ترازوي اين انتخاب سنگينتر است؛ خوبيهايش يا بديهايش؟
كارشناسان موافق و مخالف ازدواج فاميلي نظريههاي مختلفي دارند كه شنيدني است اما همه، اين مساله علمي را قبول دارند كه احتمال بروز مشكلات ژنتيكي در ازدواجهاي غيرخويشاوندي 2 تا 3درصد است. در حالي كه اين رقم براي ازدواجهاي خويشاوندي به 4 تا 5درصد ميرسد. هرچند شايد به نظر اين تفاوت يك درصدي اندك باشد اما با احتساب آمار مواليد ساليانه عدد قابلتوجهي ميشود يعني اگر بخواهيم بدون ضرورت انجام مشاوره ژنتيك ازدواجهاي فاميلي را توصيه كنيم، نميتوانيم به سادگي بار اقتصادي و مشكلات ديگر اين افراد بيمار را كه به جامعه تحميل ميشود، ناديده بگيريم.
دکتر بدريالسادات بهرامي تصميم نهايي را بهعهده چنين خانوادههايي ميگذارد اما همه معايب و محاسن چنين ازدواجي را برايمان ميشکافد تا همه از اين توصيهها استفاده کنند. همه کارشناسان معتقدند قبل از هر چيز و حتي قبل از علني کردن اين خواستگاري در خانواده لازم است مشاوره ژنتيک صورت گيرد و سپس با مطرح کردن اين موضوع دختر و پسر را به سمت عواطف سوق داد. در اين شرايط آسيبي به عواطف و احساسات طرفين وارد نميشود.
نظر روانشناس
دکتر بهرامي/ مشاور خانواده
اول مشاوره ژنتيک، دوم مشاوره روانشناسي
قبل از هر ازدواجي لازم است دو طرف يکديگر را مورد ارزيابي قرار دهند و بررسي کنند که آيا با هم تناسب دارند يا خير. اين مورد در ازدواجهاي فاميلي نبايد فراموش شود. بسياري از مردم گمان ميکنند چون خانواده دختر و پسر يکديگر را ميشناسند، فضايي را که دختر و پسر در آن پرورش يافتهاند و حتي آسيبهاي آن را خوب ميشناسند و به قولي جمله معروفي دارند که ميگويند «او را مثل بچه خودم بزرگ کردهام» پس نسبت به بررسي و ارزيابي اين تناسبهاي مهم نيازي احساس نميکنند. اتفاقا اکثر مشکلات هم از اين طرز فکر ناشي ميشود که دو خانواده بيگدار به آب ميزنند. پس اجازه بدهيد بدون آنکه بگوييم ازدواج فاميلي خوب است يا بد، با هم بديها و خوبيهاي اين تصميم يعني وصلت با فاميل را بررسي کنيم. شايد وقتي محاسن و معايب آن را بدانيد بهتر بتوانيد انتخاب کنيد و در هر ازدواجي که داريد چه با فاميل و چه غريبه، موفق و خوشبخت شويد.
از مزاياي ازدواج فاميلي شروع ميکنيم. شما در اغلب موارد از نظر تناسب خانوادگي، فرهنگي، اقتصادي و اعتقادي که بسيار مهم هستند مشکلي با خانواده عروس يا داماد نخواهيد داشت چون طبقه خانوادگي- اجتماعي فاميل عموما يکسان است و فقط استثناي 10 درصدي وجود دارد که عدهاي خيلي بالاتر از سطح فاميل يا خيلي پايينتر از آن باشند و با يکديگر در تناسب قرار نگيرند. پس برخي از تناسبهايي که ما براي ازدواج نيازمند آنها هستيم در ازدواجهاي فاميلي، خودبهخود وجود دارد.
در اينجا به دليل وجود چنين تناسبهايي که با فاميل خود داريم، گمان ميکنيم تناسب شخصيتي و عاطفي هم بين فرزندان ما با يکديگر برقرار است. بنابراين انتظار داريم دخترخاله، پسرخاله يا دختر دايي، پسر عمه از لحاظ شخصيتي و اخلاقي هيچ تضادي با هم نداشته باشند و مناسب يکديگر باشند.
اين باور غلط ميتواند زمينه بيانگيزه و بيرغبتشدن دختر و پسر جوان يا خانوادههاي آنها شود و آنها را از ارزيابي و بررسي اينکه آيا در تناسب اخلاقي و شخصيتي با هم هستند منصرف کند. اگر دقت کنيد متوجه ميشويد چون مادر يا پدر اين دختر و پسر که مربي آنها هستند و نقش پررنگي در پرورش ساختار تربيتي آنها دارند، غريبه هستند اين تفاوتها پديد ميآيد. گذشته از اينها برخي خصوصيات اخلاقي خواهر و برادران و ديدگاه آنها با يکديگر در تضاد است. در نتيجه امکان دارد زوجي دخترخاله و پسرخاله باشند اما علاوه بر تفاوت ديدگاه پدرانشان که غريبهاند، شخصيت و اخلاق مادران آنها نيز يکسان نباشد. بنابراين توصيه ميکنم همه دختر و پسرها قبل از حرکت به سمت عواطف و دلباخته شدن در مورد اين تناسبها و اينکه آيا مناسب هم هستند يا نه، بررسي کنند و خانوادهها اجازه دهند آزادانه تصميم بگيرند.
مزاياي ازدواج فاميلي
گفتيم براي اينکه ازدواج موفقي داشته باشيم، نياز داريم تناسبهاي لازم را با همسرمان داشته باشيم. شايد معادل اين عبارت متناسب بودن که در روانشناسي بهکار ميبريم بتوان عبارت همکفو بودن در تعاليم اسلامي را ذکر کرد. اين تناسبها در برخي از حوزهها حتما بايد وجود داشته باشند وگرنه زندگي زوجين با مشکل مواجه ميشود.
از مهمترين موارد، تناسب خانوادگي است. مقصود ما شيوهها و سبک تربيتي است که با آن رشد کردهاند و از کودکي بنا به سليقه خانواده و والدين خود تحت قواعد خاصي بودهاند. به عنوان نمونه اگر فردي در فضايي بزرگ شده باشد که در آن خانواده خيلي به زن اهميت نميدهند و مرد قدرت مطلق است، نميتواند با دختري ازدواج کند که در خانوادهاش زنها همهکاره بودند. زندگي اين دو مصداق دو پادشاهي ميشود که در يک ملک نميگنجند. مثالها براي فضاي متفاوت تربيت فراوان است و اگر چنين تناسبي نباشد باعث مشکلات جدي ميشود. گاهي اوقات زن و شوهري با اختلافات جدي به ما مراجعه ميکنند که در نگاه اول درمييابيم ازدواج اين دو هيچ تناسبي نداشته است. يکي در خانوادهاي بزرگ شده که معتقد بودند اگر فلاني موفق است حتما تلاش و پشتکار داشته در حالي که خانواده طرف ديگر موفقيت افراد را در اين ميديدند که حتما براي خود طلسم يا دعاي جادو جمبلي گرفته که پيشرفت در کار و رونق زندگي به دست آورده است. طبيعي است چون اين خانم و آقا تناسب خانوادگي ندارند، نميتوانند با هم خوب زندگي کنند. شکلگيري افکار و شخصيت آنها کاملا از هم متفاوت است. اين تناسب اغلب در ازدواج فاميلي وجود دارد و چنين نگرانياي براي زوجهاي فاميل منتفي است.
تناسب ديگري که حتما بايد وجود داشته باشد، تناسب فرهنگي است. يعني فرهنگ که عبارت است از بايدها و نبايدها و ارزشها و ضدارزشهاي ما بايد با همسرمان در تناسب باشد. يعني اين طوري نباشد که اگر ما ارزش کسي را به پول و ثروت او ميدانيم، همسرمان در نقطه مقابل باشد و بگويد ارزش افراد به ميزان تحصيلات آنها يا ديگر معيارهاست نه ثروت آنها و مدل ماشينشان. به علاوه در ديد وسيعتر فرهنگ ما در بحث کلان هم بايد در تناسب يکديگر باشد که در ازدواج فاميلي چنين مشکلي وجود ندارد.
بايدها و نبايدهاي يک دختر اهل آذربايجان با دختر يا پسري که در شمال کشور يا جنوب بزرگ شده است، يکسان نيست. فاصلهاي در اين ميان هست که به تناقض ميانجامد. اين اختلاف فرهنگي نقطه آغازين دعواها و اختلافات آنهاست.
مساله ديگر، تناسب اعتقادي است. از آنجا که اعتقادات، جنس محکمي دارند و هر فردي با هر اعتقادي چه شيعه و سني، چه بودايي و حتي لائيک حاضر است پاي عقايد خود بايستد، نداشتن تناسب اعتقادي واقعا مسالهساز است. هر کدام از ما براي خود اعتقاداتي داريم که فقط به خودمان ربط دارد اما وقتي قرار شد در کنار هم و به عنوان زوج زندگي کنيم نميتوانيد بگوييد موسي به دين خود، عيسي به دين خود.
در ازدواج فاميلي جنس اعتقادات خانواده از يک نوع است و همين مساله يعني نداشتن يک دسته از درگيريها و مشکلات. پس تناسب اعتقادي هم منتفي ميشود.
معايب ازدواج فاميلي
مساله تشابههاي ژنتيکي و بيماريهاي ارثي که امکان انتقال آن در ازدواج فاميلي بالاتر ميرود از معايب مهمي است که به اين انتخاب وارد است و شايد افراد اين را بزرگترين عيب بدانند اما از معايب جدي که در ازدواجهاي فاميلي وجود دارد اين است که اگر اختلافي بين زن و شوهر جوان ايجاد شود مشکل آنها به خانوادههايشان و در نتيجه به کل فاميل بسط داده ميشود. اصل و ريشه اين اختلافات از آنجايي ناشي ميشود که بعد از ازدواج نسبتي که بين ما و خاله يا عمه يا زنداييمان بوده است حالا تغيير ميکند و او را مادر همسرمان ميدانيم نه همان خاله جان يا عمه جان. شايد هنوز هم عمه يا خاله جان را دوست داشته باشيم اما حس ما نسبت به او تغيير ميکند. توقعي که از او داريم رنگ ديگري ميگيرد و او مادرشوهر يا مادرزن ماست نه خاله جاني که از کودکي برايمان عزيز بوده است. در واقع چون حس ما تغيير کرده و نوع توقعاتمان در اين قالب جديد عوض شدهاند اين روند اتفاق ميافتد. شما با اين ازدواج تماسها و برخوردهايتان بيشتر ميشود و به دنبال عميقتر شدن رابطه با هم در تعارض قرار ميگيريد چون منافع شما با هم در تقابلاند يا لااقل حس شما اين را القا ميکند که چنين حالتي وجود دارد. شايد تا به حال بيش از صد مورد زوجيني را ديدهام که با هم فاميل بودهاند و در 3 گروه خوشبخت، متوسط و مسالهدار و در آستانه طلاق قرار داشتند و بدون استثنا همه آنها اين تغيير حس را گزارش ميکردند.
همين جا لازم است بگويم اگر شما اصرار داريد با هم ازدواج کنيد و مشاوره ژنتيک هم انجام دادهايد و مانعي وجود ندارد قبل از ازدواج حتما با يک مشاور صحبت کنيد تا با آموزش برخي نکات مهم به شما کمک کند اين حس خود را در اختيار بگيريد. او بايد مهارتهايي را به شما آموزش دهد تا جزو مواردي از ازدواج فاميلي باشيد که هماکنون زن و شوهراني خوشبخت هستند.
مشاور به شما ميآموزد چطور با فراگيري مهارتهاي بهتر زيستن، رفتاري با مادر همسرتان داشته باشيد که نه تنها نقش قبلي را حفظ کند بلکه در جايگاه خاصتري هم قرار بگيرد.
اگر مهارت ارتباط سالم با خانواده همسر را ياد بگيريد، ميتوانيد مانع اختلافات خانوادگي شويد و اين يعني مديريت صحيح و داشتن خانوادهاي سالم. در اين شرايط شما قادريد مشکلات بين خود و همسرتان را حل و فصل کنيد و اگر مهارتي را که براي داشتن زندگي سالم بايد داشته باشيد، نداريد با کمک مشاور ميتوانيد آن را ياد بگيريد. اين نکته مهم را به خاطر بسپاريد که اگر فاقد مهارتهاي مهم زندگي باشيد چه با فردي که در خانواده و فاميل است و چه با فردي که غيرآشناست، ازدواج کنيد موفق نخواهيد بود. اگر نتوانيد با همسرتان و خانواده او درست رفتار کنيد، اگر نتوانيد مشکلات را ارزيابي کنيد، تفاوتي نميکند شرايط ازدواجتان چه باشد، چون در هر صورت بازنده هستيد.
يکي ديگر از بديهايي که ازدواج فاميلي دارد اين است که با ازدواج کردن خانواده ما گستردهتر نخواهد شد. در حالي که اگر با يک فرد غريبه ازدواج کنيم، اعضايي جديد به خانواده ما اضافه ميشود. گسترش روابط و برخورداري از حمايتي گسترده از محاسني است که با ازدواج فاميلي از آن بيبهره ميمانيم.
اما وقتي حسن ازدواج فاميلي کامل ميشود که ارزيابي و پاسخ بله يا نه دادن هريک از خانوادهها چه دختر و چه پسر به راحتي پاسخ گفتن به غريبهها مقدور باشد و هيچکدام يکديگر را مجبور نکنند خلاف ميلشان بله يا خير بگويند.
شايد دخترعمو يا عمه شما به هر دليلي که براي خودش دارد تمايل نداشته باشد پاسخ مثبتي به شما بدهد. لازم است با برخورد منطقي و انساني به خواسته او احترام بگذاريد.
قابل توجه والدين اينکه، هر خواهر يا برادري هم بايد چنين آزادي عمل و انتخابي را به خواهر و برادرش بدهد. نبايد اين تصميم و خواستگاري بر روابط آنها تاثير بگذارد. اگر شما علاقه خاصي به خواهر يا برادرزادهتان داريد نبايد طوري عمل کنيد که آزادانديشي و حق انتخاب را از بچهها سلب کنيد. بايد اين ذهنيت را داشته باشيد که او در بزرگسالي فردي را از غريبهها به همسري بگيرد. آنها بايد اختيار در انتخاب داشته باشند و اگر قرار باشد نوعي سرنوشت از پيشتعيينشده بر آنها تحميل شود ميتواند جزو معايب بزرگي باشد که بايد منتظر باشيد کي و کجا اين آسيب بر زندگي آنها وارد شود. ازدواج فاميلي اگر ضرورت اصلي يعني مشاوره ژنتيک را پشت سر بگذارد و سپس بررسي و مشاوره ازدواج هم صورت بگيرد نه تنها مشکل و خدشهاي به رابطه خواهر و برادرها وارد نميکند بلکه زندگي را شيرين ميکند. در مقابل اگر اين نکات رعايت نشود، ازدواجي تلختر از اين ازدواج نيست.
نظر روانپزشك
دکترغلامحسين قائدي/ روانپزشک ، استادياردانشگاه علوم پزشكي شاهد
حتيالمقدور از ازدواج فاميلي پرهيز کنيد
افراد به دلايل مختلفي، تمايل به ازدواج فاميلي دارند. برخي از افراد ديدگاه سنتي و متعصبانهاي دارند و تفکرشان به گونهاي است که اگر به عنوان نمونه اموالي به دست ميآورند آن را تقسيم نکنند و بر همين اساس فکر ميکنند اگر فرزندانشان در فاميل خودشان ازدواج کنند، در خانواده خودشان باقي ميماند و تصورشان بر اين است که ازدواجي که درون اقوام خودشان صورت بگيرد، موفقتر خواهد بود.
ديدگاه ديگر، مربوط به افرادي است که ميگويند چون فرزندانمان از ابتدا با هم بزرگ شدهاند، پس شناخت بيشتري از يکديگر دارند و اخلاق و منش يکساني دارند، در نتيجه اگر با هم ازدواج کنند، زندگي موفقي خواهند داشت. با توجه به صنعتيشدن و پيشرفت جوامع، بسياري از اين ديدگاهها منسوخ شده است.
زماني که يک دختر و پسر که داراي بارهاي ژنتيکي مشابه هستند با هم ازدواج کنند، بيماريهاي مختلفي که در خانواده وجود داشته در اين ژنها وجود دارد و زماني که اين ژنها با هم جمع ميشود، بيماريها خودشان را نشان ميدهند. اين قضيه خصوصا در مورد بيماريهاي روانپزشکي بسيار صادق است. اگر زن و شوهري که داراي اختلالات رواني هستند با هم ازدواج کنند، درگيريهايي در خانواده ايجاد ميشود که هم در خانواده و هم در جامعه تبعات مثبتي نخواهد داشت.
از سوي ديگر نميتوان منکر اين قضيه بود که کساني که با هم ازدواج ميکنند بايد داراي تشابهات زيادي باشند؛ تشابهات مذهبي، اعتقادي، تحصيلي، شغلي، مالي، خانوادگي، طرز تفکر در مورد اداره زندگي، روابط جنسي و فرهنگي همگي همراه بلوغ فکري و عاطفي، يک ازدواج موفق را براي افراد رقم ميزند.
اما نقص عمدهاي که ازدواج فاميلي دارد اين است که به اين تشابهات توجه نميشود و صرف اينکه خانوادهها همديگر را ميشناسند، اين ازدواج شکل ميگيرد. در حالي که براي ازدواج شناخت خانواده کفايت نميکند و بايد دختر و پسري که قصد ازدواج با يکديگر را دارند، تشابهاتي که ذکر شد را داشته باشند و شناخت خانواده بعد از آن حايز اهميت است.
مساله مهم ديگري که در ازدواج فاميلي مطرح است اين است که معمولا اختلافهاي خانوادگي و فاميلي به زندگي زوجين کشيده ميشود و بر روابط آنها تاثير ميگذارد و زندگي زناشويي آنها را تحتالشعاع قرار ميدهد.
اين مساله دو وجه دارد؛ وقتي دو نفر با نسبت فاميلي با هم ازدواج ميکنند، ارتباط گستردهاي پيدا ميکنند و زماني که يک اختلاف خانوادگي به وجود ميآيد، ممکن است يکي از زوجين با نيت حل اختلاف از اقوامش حمايت کند و همسرش هم از طرف ديگر حمايت کند. اين موضوع نه تنها اختلافها را حل نميکند بلکه سبب افزايش آن ميشود و دامنهاش به زندگي اين زوج هم کشيده ميشود. وجه ديگر اين مساله، زماني که زن و شوهر با هم اختلاف پيدا ميکنند، نمايان ميشود. در ازدواجهاي فاميلي، نقش حمايتي خانوادهها در زمان اختلاف زن و شوهر بيشتر است و ممکن است مشکلساز شود. البته بايد گفت نميتوان قانون کلي صادر کرد و گفت چنين حمايتهايي همواره اختلافها را بيشتر ميکند.
اين موضوع رابطه مستقيم با بلوغ فکري، عاطفي زوجين و خانواده آنها دارد. ممکن است بسياري از زوجين مشکلات و مسايل خودشان را در چارچوب خانهشان حلوفصل کنند. اما بايد اين نکته را در نظر گرفت که براي مسايل عاطفي و احساسي خيلي نميتوان چارچوب گذاشت و امکان دارد، اختلافهاي خانوادگي يا اختلاف زن و شوهر بر يکديگر اثر بگذارد.
بنابراين توصيه ميشود، حتيالمقدور افراد به دليل مشکلات ژنتيکي و رواني به سمت ازدواج فاميلي نروند. اگر هم ازدواج فاميلي صورت گرفت، مشاوره ژنتيک و مشاوره روانشناسي بسيار ضروري است و حتما بايد سلامت روان زن و مرد سنجيده شود و زماني که سلامت آنها تاييد شد، به تشابهاتي که قبلا ذکر شد حتما توجه شود تا ازدواج موفقي پيش رو داشته باشند.
به همين خاطر است که آنها در پي يافتن بهترينها هستند. در مورد ازدواج کردن و به قول خودشان عاقبت به خيري هم تمايل دارند کسي را براي دختر يا پسرشان انتخاب کنند که بهترين باشد و چه کسي بهتر از بچههاي خواهر و برادرشان است که هم ديده و شناخته شده هستند و هم حيف است چنين کسي با اين شرايط اخلاقي خوب و امکانات تحصيلي و شغلي مناسب را از دست بدهند. آنها پيشنهاد ميدهند و در ظاهر، شما را آزاد ميگذارند که پاسخ مثبت يا منفي بدهيد اما اگر جرات داريد، بگوييد نه؛ آن وقت است که فرياد مادر يا پدرتان بلند ميشود و ميگويد: «من چطور از شرمندگي بعد از اين ميتوانم در چشمان خواهر يا برادرم نگاه کنم؟! مگر پسرخاله يا پسرعمويت چه عيب و ايرادي دارد و...»
آنچه خوانديد، بخشي از صحبتهاي دخترخانمي بود که سردرگم به مطب مشاور مراجعه کرده بود و ميخواست بداند آيا ازدواج فاميلي آن هم بعد از اين همه حرف و حديثهايي که در موردش وجود دارد کار درستي است؟ او به همراه مادرش آمده بود تا پاسخ اين پرسش را پيدا کند که کدام کفه ترازوي اين انتخاب سنگينتر است؛ خوبيهايش يا بديهايش؟
كارشناسان موافق و مخالف ازدواج فاميلي نظريههاي مختلفي دارند كه شنيدني است اما همه، اين مساله علمي را قبول دارند كه احتمال بروز مشكلات ژنتيكي در ازدواجهاي غيرخويشاوندي 2 تا 3درصد است. در حالي كه اين رقم براي ازدواجهاي خويشاوندي به 4 تا 5درصد ميرسد. هرچند شايد به نظر اين تفاوت يك درصدي اندك باشد اما با احتساب آمار مواليد ساليانه عدد قابلتوجهي ميشود يعني اگر بخواهيم بدون ضرورت انجام مشاوره ژنتيك ازدواجهاي فاميلي را توصيه كنيم، نميتوانيم به سادگي بار اقتصادي و مشكلات ديگر اين افراد بيمار را كه به جامعه تحميل ميشود، ناديده بگيريم.
دکتر بدريالسادات بهرامي تصميم نهايي را بهعهده چنين خانوادههايي ميگذارد اما همه معايب و محاسن چنين ازدواجي را برايمان ميشکافد تا همه از اين توصيهها استفاده کنند. همه کارشناسان معتقدند قبل از هر چيز و حتي قبل از علني کردن اين خواستگاري در خانواده لازم است مشاوره ژنتيک صورت گيرد و سپس با مطرح کردن اين موضوع دختر و پسر را به سمت عواطف سوق داد. در اين شرايط آسيبي به عواطف و احساسات طرفين وارد نميشود.
نظر روانشناس
دکتر بهرامي/ مشاور خانواده
اول مشاوره ژنتيک، دوم مشاوره روانشناسي
قبل از هر ازدواجي لازم است دو طرف يکديگر را مورد ارزيابي قرار دهند و بررسي کنند که آيا با هم تناسب دارند يا خير. اين مورد در ازدواجهاي فاميلي نبايد فراموش شود. بسياري از مردم گمان ميکنند چون خانواده دختر و پسر يکديگر را ميشناسند، فضايي را که دختر و پسر در آن پرورش يافتهاند و حتي آسيبهاي آن را خوب ميشناسند و به قولي جمله معروفي دارند که ميگويند «او را مثل بچه خودم بزرگ کردهام» پس نسبت به بررسي و ارزيابي اين تناسبهاي مهم نيازي احساس نميکنند. اتفاقا اکثر مشکلات هم از اين طرز فکر ناشي ميشود که دو خانواده بيگدار به آب ميزنند. پس اجازه بدهيد بدون آنکه بگوييم ازدواج فاميلي خوب است يا بد، با هم بديها و خوبيهاي اين تصميم يعني وصلت با فاميل را بررسي کنيم. شايد وقتي محاسن و معايب آن را بدانيد بهتر بتوانيد انتخاب کنيد و در هر ازدواجي که داريد چه با فاميل و چه غريبه، موفق و خوشبخت شويد.
از مزاياي ازدواج فاميلي شروع ميکنيم. شما در اغلب موارد از نظر تناسب خانوادگي، فرهنگي، اقتصادي و اعتقادي که بسيار مهم هستند مشکلي با خانواده عروس يا داماد نخواهيد داشت چون طبقه خانوادگي- اجتماعي فاميل عموما يکسان است و فقط استثناي 10 درصدي وجود دارد که عدهاي خيلي بالاتر از سطح فاميل يا خيلي پايينتر از آن باشند و با يکديگر در تناسب قرار نگيرند. پس برخي از تناسبهايي که ما براي ازدواج نيازمند آنها هستيم در ازدواجهاي فاميلي، خودبهخود وجود دارد.
در اينجا به دليل وجود چنين تناسبهايي که با فاميل خود داريم، گمان ميکنيم تناسب شخصيتي و عاطفي هم بين فرزندان ما با يکديگر برقرار است. بنابراين انتظار داريم دخترخاله، پسرخاله يا دختر دايي، پسر عمه از لحاظ شخصيتي و اخلاقي هيچ تضادي با هم نداشته باشند و مناسب يکديگر باشند.
اين باور غلط ميتواند زمينه بيانگيزه و بيرغبتشدن دختر و پسر جوان يا خانوادههاي آنها شود و آنها را از ارزيابي و بررسي اينکه آيا در تناسب اخلاقي و شخصيتي با هم هستند منصرف کند. اگر دقت کنيد متوجه ميشويد چون مادر يا پدر اين دختر و پسر که مربي آنها هستند و نقش پررنگي در پرورش ساختار تربيتي آنها دارند، غريبه هستند اين تفاوتها پديد ميآيد. گذشته از اينها برخي خصوصيات اخلاقي خواهر و برادران و ديدگاه آنها با يکديگر در تضاد است. در نتيجه امکان دارد زوجي دخترخاله و پسرخاله باشند اما علاوه بر تفاوت ديدگاه پدرانشان که غريبهاند، شخصيت و اخلاق مادران آنها نيز يکسان نباشد. بنابراين توصيه ميکنم همه دختر و پسرها قبل از حرکت به سمت عواطف و دلباخته شدن در مورد اين تناسبها و اينکه آيا مناسب هم هستند يا نه، بررسي کنند و خانوادهها اجازه دهند آزادانه تصميم بگيرند.
مزاياي ازدواج فاميلي
گفتيم براي اينکه ازدواج موفقي داشته باشيم، نياز داريم تناسبهاي لازم را با همسرمان داشته باشيم. شايد معادل اين عبارت متناسب بودن که در روانشناسي بهکار ميبريم بتوان عبارت همکفو بودن در تعاليم اسلامي را ذکر کرد. اين تناسبها در برخي از حوزهها حتما بايد وجود داشته باشند وگرنه زندگي زوجين با مشکل مواجه ميشود.
از مهمترين موارد، تناسب خانوادگي است. مقصود ما شيوهها و سبک تربيتي است که با آن رشد کردهاند و از کودکي بنا به سليقه خانواده و والدين خود تحت قواعد خاصي بودهاند. به عنوان نمونه اگر فردي در فضايي بزرگ شده باشد که در آن خانواده خيلي به زن اهميت نميدهند و مرد قدرت مطلق است، نميتواند با دختري ازدواج کند که در خانوادهاش زنها همهکاره بودند. زندگي اين دو مصداق دو پادشاهي ميشود که در يک ملک نميگنجند. مثالها براي فضاي متفاوت تربيت فراوان است و اگر چنين تناسبي نباشد باعث مشکلات جدي ميشود. گاهي اوقات زن و شوهري با اختلافات جدي به ما مراجعه ميکنند که در نگاه اول درمييابيم ازدواج اين دو هيچ تناسبي نداشته است. يکي در خانوادهاي بزرگ شده که معتقد بودند اگر فلاني موفق است حتما تلاش و پشتکار داشته در حالي که خانواده طرف ديگر موفقيت افراد را در اين ميديدند که حتما براي خود طلسم يا دعاي جادو جمبلي گرفته که پيشرفت در کار و رونق زندگي به دست آورده است. طبيعي است چون اين خانم و آقا تناسب خانوادگي ندارند، نميتوانند با هم خوب زندگي کنند. شکلگيري افکار و شخصيت آنها کاملا از هم متفاوت است. اين تناسب اغلب در ازدواج فاميلي وجود دارد و چنين نگرانياي براي زوجهاي فاميل منتفي است.
تناسب ديگري که حتما بايد وجود داشته باشد، تناسب فرهنگي است. يعني فرهنگ که عبارت است از بايدها و نبايدها و ارزشها و ضدارزشهاي ما بايد با همسرمان در تناسب باشد. يعني اين طوري نباشد که اگر ما ارزش کسي را به پول و ثروت او ميدانيم، همسرمان در نقطه مقابل باشد و بگويد ارزش افراد به ميزان تحصيلات آنها يا ديگر معيارهاست نه ثروت آنها و مدل ماشينشان. به علاوه در ديد وسيعتر فرهنگ ما در بحث کلان هم بايد در تناسب يکديگر باشد که در ازدواج فاميلي چنين مشکلي وجود ندارد.
بايدها و نبايدهاي يک دختر اهل آذربايجان با دختر يا پسري که در شمال کشور يا جنوب بزرگ شده است، يکسان نيست. فاصلهاي در اين ميان هست که به تناقض ميانجامد. اين اختلاف فرهنگي نقطه آغازين دعواها و اختلافات آنهاست.
مساله ديگر، تناسب اعتقادي است. از آنجا که اعتقادات، جنس محکمي دارند و هر فردي با هر اعتقادي چه شيعه و سني، چه بودايي و حتي لائيک حاضر است پاي عقايد خود بايستد، نداشتن تناسب اعتقادي واقعا مسالهساز است. هر کدام از ما براي خود اعتقاداتي داريم که فقط به خودمان ربط دارد اما وقتي قرار شد در کنار هم و به عنوان زوج زندگي کنيم نميتوانيد بگوييد موسي به دين خود، عيسي به دين خود.
در ازدواج فاميلي جنس اعتقادات خانواده از يک نوع است و همين مساله يعني نداشتن يک دسته از درگيريها و مشکلات. پس تناسب اعتقادي هم منتفي ميشود.
معايب ازدواج فاميلي
مساله تشابههاي ژنتيکي و بيماريهاي ارثي که امکان انتقال آن در ازدواج فاميلي بالاتر ميرود از معايب مهمي است که به اين انتخاب وارد است و شايد افراد اين را بزرگترين عيب بدانند اما از معايب جدي که در ازدواجهاي فاميلي وجود دارد اين است که اگر اختلافي بين زن و شوهر جوان ايجاد شود مشکل آنها به خانوادههايشان و در نتيجه به کل فاميل بسط داده ميشود. اصل و ريشه اين اختلافات از آنجايي ناشي ميشود که بعد از ازدواج نسبتي که بين ما و خاله يا عمه يا زنداييمان بوده است حالا تغيير ميکند و او را مادر همسرمان ميدانيم نه همان خاله جان يا عمه جان. شايد هنوز هم عمه يا خاله جان را دوست داشته باشيم اما حس ما نسبت به او تغيير ميکند. توقعي که از او داريم رنگ ديگري ميگيرد و او مادرشوهر يا مادرزن ماست نه خاله جاني که از کودکي برايمان عزيز بوده است. در واقع چون حس ما تغيير کرده و نوع توقعاتمان در اين قالب جديد عوض شدهاند اين روند اتفاق ميافتد. شما با اين ازدواج تماسها و برخوردهايتان بيشتر ميشود و به دنبال عميقتر شدن رابطه با هم در تعارض قرار ميگيريد چون منافع شما با هم در تقابلاند يا لااقل حس شما اين را القا ميکند که چنين حالتي وجود دارد. شايد تا به حال بيش از صد مورد زوجيني را ديدهام که با هم فاميل بودهاند و در 3 گروه خوشبخت، متوسط و مسالهدار و در آستانه طلاق قرار داشتند و بدون استثنا همه آنها اين تغيير حس را گزارش ميکردند.
همين جا لازم است بگويم اگر شما اصرار داريد با هم ازدواج کنيد و مشاوره ژنتيک هم انجام دادهايد و مانعي وجود ندارد قبل از ازدواج حتما با يک مشاور صحبت کنيد تا با آموزش برخي نکات مهم به شما کمک کند اين حس خود را در اختيار بگيريد. او بايد مهارتهايي را به شما آموزش دهد تا جزو مواردي از ازدواج فاميلي باشيد که هماکنون زن و شوهراني خوشبخت هستند.
مشاور به شما ميآموزد چطور با فراگيري مهارتهاي بهتر زيستن، رفتاري با مادر همسرتان داشته باشيد که نه تنها نقش قبلي را حفظ کند بلکه در جايگاه خاصتري هم قرار بگيرد.
اگر مهارت ارتباط سالم با خانواده همسر را ياد بگيريد، ميتوانيد مانع اختلافات خانوادگي شويد و اين يعني مديريت صحيح و داشتن خانوادهاي سالم. در اين شرايط شما قادريد مشکلات بين خود و همسرتان را حل و فصل کنيد و اگر مهارتي را که براي داشتن زندگي سالم بايد داشته باشيد، نداريد با کمک مشاور ميتوانيد آن را ياد بگيريد. اين نکته مهم را به خاطر بسپاريد که اگر فاقد مهارتهاي مهم زندگي باشيد چه با فردي که در خانواده و فاميل است و چه با فردي که غيرآشناست، ازدواج کنيد موفق نخواهيد بود. اگر نتوانيد با همسرتان و خانواده او درست رفتار کنيد، اگر نتوانيد مشکلات را ارزيابي کنيد، تفاوتي نميکند شرايط ازدواجتان چه باشد، چون در هر صورت بازنده هستيد.
يکي ديگر از بديهايي که ازدواج فاميلي دارد اين است که با ازدواج کردن خانواده ما گستردهتر نخواهد شد. در حالي که اگر با يک فرد غريبه ازدواج کنيم، اعضايي جديد به خانواده ما اضافه ميشود. گسترش روابط و برخورداري از حمايتي گسترده از محاسني است که با ازدواج فاميلي از آن بيبهره ميمانيم.
اما وقتي حسن ازدواج فاميلي کامل ميشود که ارزيابي و پاسخ بله يا نه دادن هريک از خانوادهها چه دختر و چه پسر به راحتي پاسخ گفتن به غريبهها مقدور باشد و هيچکدام يکديگر را مجبور نکنند خلاف ميلشان بله يا خير بگويند.
شايد دخترعمو يا عمه شما به هر دليلي که براي خودش دارد تمايل نداشته باشد پاسخ مثبتي به شما بدهد. لازم است با برخورد منطقي و انساني به خواسته او احترام بگذاريد.
قابل توجه والدين اينکه، هر خواهر يا برادري هم بايد چنين آزادي عمل و انتخابي را به خواهر و برادرش بدهد. نبايد اين تصميم و خواستگاري بر روابط آنها تاثير بگذارد. اگر شما علاقه خاصي به خواهر يا برادرزادهتان داريد نبايد طوري عمل کنيد که آزادانديشي و حق انتخاب را از بچهها سلب کنيد. بايد اين ذهنيت را داشته باشيد که او در بزرگسالي فردي را از غريبهها به همسري بگيرد. آنها بايد اختيار در انتخاب داشته باشند و اگر قرار باشد نوعي سرنوشت از پيشتعيينشده بر آنها تحميل شود ميتواند جزو معايب بزرگي باشد که بايد منتظر باشيد کي و کجا اين آسيب بر زندگي آنها وارد شود. ازدواج فاميلي اگر ضرورت اصلي يعني مشاوره ژنتيک را پشت سر بگذارد و سپس بررسي و مشاوره ازدواج هم صورت بگيرد نه تنها مشکل و خدشهاي به رابطه خواهر و برادرها وارد نميکند بلکه زندگي را شيرين ميکند. در مقابل اگر اين نکات رعايت نشود، ازدواجي تلختر از اين ازدواج نيست.
نظر روانپزشك
دکترغلامحسين قائدي/ روانپزشک ، استادياردانشگاه علوم پزشكي شاهد
حتيالمقدور از ازدواج فاميلي پرهيز کنيد
افراد به دلايل مختلفي، تمايل به ازدواج فاميلي دارند. برخي از افراد ديدگاه سنتي و متعصبانهاي دارند و تفکرشان به گونهاي است که اگر به عنوان نمونه اموالي به دست ميآورند آن را تقسيم نکنند و بر همين اساس فکر ميکنند اگر فرزندانشان در فاميل خودشان ازدواج کنند، در خانواده خودشان باقي ميماند و تصورشان بر اين است که ازدواجي که درون اقوام خودشان صورت بگيرد، موفقتر خواهد بود.
ديدگاه ديگر، مربوط به افرادي است که ميگويند چون فرزندانمان از ابتدا با هم بزرگ شدهاند، پس شناخت بيشتري از يکديگر دارند و اخلاق و منش يکساني دارند، در نتيجه اگر با هم ازدواج کنند، زندگي موفقي خواهند داشت. با توجه به صنعتيشدن و پيشرفت جوامع، بسياري از اين ديدگاهها منسوخ شده است.
زماني که يک دختر و پسر که داراي بارهاي ژنتيکي مشابه هستند با هم ازدواج کنند، بيماريهاي مختلفي که در خانواده وجود داشته در اين ژنها وجود دارد و زماني که اين ژنها با هم جمع ميشود، بيماريها خودشان را نشان ميدهند. اين قضيه خصوصا در مورد بيماريهاي روانپزشکي بسيار صادق است. اگر زن و شوهري که داراي اختلالات رواني هستند با هم ازدواج کنند، درگيريهايي در خانواده ايجاد ميشود که هم در خانواده و هم در جامعه تبعات مثبتي نخواهد داشت.
از سوي ديگر نميتوان منکر اين قضيه بود که کساني که با هم ازدواج ميکنند بايد داراي تشابهات زيادي باشند؛ تشابهات مذهبي، اعتقادي، تحصيلي، شغلي، مالي، خانوادگي، طرز تفکر در مورد اداره زندگي، روابط جنسي و فرهنگي همگي همراه بلوغ فکري و عاطفي، يک ازدواج موفق را براي افراد رقم ميزند.
اما نقص عمدهاي که ازدواج فاميلي دارد اين است که به اين تشابهات توجه نميشود و صرف اينکه خانوادهها همديگر را ميشناسند، اين ازدواج شکل ميگيرد. در حالي که براي ازدواج شناخت خانواده کفايت نميکند و بايد دختر و پسري که قصد ازدواج با يکديگر را دارند، تشابهاتي که ذکر شد را داشته باشند و شناخت خانواده بعد از آن حايز اهميت است.
مساله مهم ديگري که در ازدواج فاميلي مطرح است اين است که معمولا اختلافهاي خانوادگي و فاميلي به زندگي زوجين کشيده ميشود و بر روابط آنها تاثير ميگذارد و زندگي زناشويي آنها را تحتالشعاع قرار ميدهد.
اين مساله دو وجه دارد؛ وقتي دو نفر با نسبت فاميلي با هم ازدواج ميکنند، ارتباط گستردهاي پيدا ميکنند و زماني که يک اختلاف خانوادگي به وجود ميآيد، ممکن است يکي از زوجين با نيت حل اختلاف از اقوامش حمايت کند و همسرش هم از طرف ديگر حمايت کند. اين موضوع نه تنها اختلافها را حل نميکند بلکه سبب افزايش آن ميشود و دامنهاش به زندگي اين زوج هم کشيده ميشود. وجه ديگر اين مساله، زماني که زن و شوهر با هم اختلاف پيدا ميکنند، نمايان ميشود. در ازدواجهاي فاميلي، نقش حمايتي خانوادهها در زمان اختلاف زن و شوهر بيشتر است و ممکن است مشکلساز شود. البته بايد گفت نميتوان قانون کلي صادر کرد و گفت چنين حمايتهايي همواره اختلافها را بيشتر ميکند.
اين موضوع رابطه مستقيم با بلوغ فکري، عاطفي زوجين و خانواده آنها دارد. ممکن است بسياري از زوجين مشکلات و مسايل خودشان را در چارچوب خانهشان حلوفصل کنند. اما بايد اين نکته را در نظر گرفت که براي مسايل عاطفي و احساسي خيلي نميتوان چارچوب گذاشت و امکان دارد، اختلافهاي خانوادگي يا اختلاف زن و شوهر بر يکديگر اثر بگذارد.
بنابراين توصيه ميشود، حتيالمقدور افراد به دليل مشکلات ژنتيکي و رواني به سمت ازدواج فاميلي نروند. اگر هم ازدواج فاميلي صورت گرفت، مشاوره ژنتيک و مشاوره روانشناسي بسيار ضروري است و حتما بايد سلامت روان زن و مرد سنجيده شود و زماني که سلامت آنها تاييد شد، به تشابهاتي که قبلا ذکر شد حتما توجه شود تا ازدواج موفقي پيش رو داشته باشند.