mehran_a65
کاربر ويژه
فرسنگ ها از تهران دور است و سخت در حال تمرین است که حال ماشینش را می پرسی و پیشنهاد می دهی تا سوژه این شماره تخته گاز باشد. از ماشین بازی اش که می پرسی می خنند و می گوید که درباره اطلاعات فنی ماشین زیاد نمی داند و بیشتر رخ و قیافه ماشین دلش را می برد.علیرضا نیکبخت واحدی یکی از باتجربه ترین بازیکن هایی است که ماشین جزو اصلی زندگی او بود .علیرضا حتی امروز هم که باور کرده است هزینه کردن برای خرید ماشین زیاد سرمایه گذاری خوبی نیست باز ترجیح می دهد بهترین ماشین ها را زیر پایش داشته باشد. انگار زندگی فوتبالیست خوش تیپ ما به ماشین وصله خورده است. به همراه علیرضا چندین ساعت در اتوبان خاطرات ماشین بازی اش ویراژ دادیم.
اولین ماشینم را با اولین قسطم خریدم. آن زمان زیر پای بیشتر جوانان پراید بود. من هم یک پراید هاچ بک مدل 75 خریدم. یشمی رنگ بود. کلی با آن در خیابان ها رانندگی کردم. نمی دانید آن پراید یشمی در همان سال ها چقدر انرژی به من می داد. امروز به جرات می توانم بگویم تکرار آن شادیها سخت است. گاهی که به عقب بر می گردم میبینم در پشت رول همان پراید لحظههایی داشتم که امروز از آن دقیقه ها بسیار دورم. یک سال بعد پراید را فروختم و یک دوو سیلو مدل 76 خریدم. شنیده بودم فرمان دوو بسیار نرم است و رانندگی با آن محشر است. با رانندگی پشت این ماشین باور کردم همه شنیده هایم درباره دوو درست بود.از دوو هم راضی بودم .
باور داشتم ب ام و همیشه برنده است. از جمله کمپانی هایی که بسیار طرفدار طراحی هایش بودم کمپانی ب ام و بود. یک روز یک دستگاه ب ام و مدل 335 دیدم که کروک بود .دلم را به آب زدم و گفتم که باید این کروک را داشته باشم. یک هفته بعد ب ام و 335 کروک سفید خریدم. همان طور که فکر می کردم بود. ب ام و بهترین طراحی اتاق را دارد. اتاقش را دوست داشتم و دارم. مدتی هم با این ب ام و رانندگی کردم. امنیت بسیار بالایی داشت. رانندگی با آن بسیار راحت بود. نمی شد از پشت فرمانش نشستن خسته شوم و این در صورتی بود که بارها از زیاد رانندگی کردن خسته می شدم. باز هم تاکید می کنم حتی طراحی صندلی های این ماشین به گونه ای بود که حس خواب را از راننده می گرفت و تو اطمینان میدادی که اگر تصادفی هم صورت بگیرد هیچ آسیبی به سرنشین نخواهد رسید. راحت بگویم این ب ام و کروک سفید جزو بهترین انتخاب هایم بود.
چندی بعد با اینکه ب ام و را خیلی دوست داشتم فروختم و یک دستگاه بنز دیگر خریدم. مدل CLS و تا امروز با همین ماشین به سر تمرینات می روم و سفر می کنم. چه کسی است که از بنز بدش بیاید؟ هر کسی هم این حرف را بزند حتما درباره این کمپانی اطلاعات زیادی ندارد و به خاطر سلیقه و یا عدم آگاهی بنز را تایید نمی کند. چون این کمپانی در همه جای جهان شناخته شده است و بیشتر مردم دنیا به طراحی های فنی این ماشین ذره ای شک ندارند.من هم این CLS ام را دوست دارم و سعی می کنم با او خوش رفتار باشم.
درست است که این همه ماشین بازی کردم و امروز به خاطر همین تجربه ام در سوار شدن ماشین های مدل بالا، سوژه تخته گاز شدم اما امروز به این طرز فکر رسیدم که نباید برای ماشین زیاد پول خرج کنم. گاهی با خودم می گویم شاید اگر این همه ماشین باز نبودم ثروت بیشتری داشتم، ولی راستش را بخواهید آدم ماشین باز همیشه عادت ماشین بازی را دارد، حتی اگر دیگر ماشین مدل بالا نخرد همیشه آمار ماشین های خوب به بازار آمده را دارد. خیلی وقت است این بنز را دارم و دوست هم ندارم تعویضش کنم، اما اگر بخواهم ماشین دیگری بخرم مازراتی را انتخاب می کنم. این ماشین خیلی بی رقیب و کم نظیر است.
از آنجا که من عادت داشتم زود ماشینم را عوض کنم، ترجیح دادم ماشین جدیدتری بگیرم. مدلی که تازه وارد بازار شده بود و در پارگینک خانه هر کسی نمی توانستی پیدایش کنی.آن زمان تازه چند ماهی بود که پژو 206 به بازار آمده بود .رفتم به نمایشگاه و یک دستگاه 206 صفر مشکی گرفتم.
رانندگی با 206 هم برایم جذابیت داشت. بیشتر از همه اینکه آن زمان 206 خیلی کم بود و نسبت به سایر ماشین ها اتاق جالب تری داشت که برایم ماشین خاصی شد، اما به صورت این مدل در تهران زیاد شد و در خیابان ها و اتوبان ها تا دلتان بخواهد 206 دیده می شد.گفتم ماشینم را عوض می کنم.
آئودی مدل تی تی به بازار آمد. نمی دانید چقدر عاشق این ماشین شدم. تصمیم گرفتم یک دستگاه تی تی بگیرم. هنوز چند روز از تصمیمم نگذشته بود که یک دستگاه تی تی در پارگینگ خانه داشتم.از خودم خوشم می آمد که هر چه می خواستم به دست می آوردم. با آن آئودی بسیار خاطره های شیرینی داشتم. چقدر هوایش را داشتم و سعی می کردم با آن تصادف نکنم و کسی خش روی آن نندازد. برایم ماشین بی رقیبی بود. بعد هم هوای بنز در سرم افتاد و یک 280KLCخریدیم. نقره ای رنگ و کروک. ماشین تکی بود. زیاد در خیابان نمی دیدم کسی سوار این ماشین باشد. بیشتر دوستان و هم باشگاهی هایم عاشقش شده بودند. انقدر تک و بی نظیر بود که سه سال CLK داشتم و با آن در شهر تردد می کردم. حتی ترجیح می دادم با این ماشین به مسافرت بروم. شاید باورتان نشود اما خیلی برایم حس نابی بود که به خاطر رانندگی در جاده با این ماشین برنامه سفر بچینم.
دزد ها همه جا هستند. حتی اگر نتوانند ماشین را بدزدند وسایل داخل ماشین را به سرقت می برند. درست یک سال پیش سر بی احتیاطی خودم بنزم را دزدیند. 9 خرداد ماه سال قبل ماشین را با سوییچش در خیابان رها کردم که ماشینم را دزدیند. به ماموران اطلاع دادم و اطمینان دادند که زود پیدا می شود. 8 تیر ماشین را در خیابان دیباجی پیدا کردند و تحویلم دادند. زمانی که ماشین را دیدم تا دلتان بخواهد حرص خوردم. آقای دزد گویا رانندگی بلد نبوده و کلی با ماشینم به در و دیوار کوبیده بود.بنز بیچاره پر خش شده بود و چندین جای اتاق هم فرو رفته بود. آن شب از حرص خوابم نمی برد.
خدا را شکر تا امروز تصادف شدید نکردم. تصادفاتم در حد خوردن به جدول در زمان پارک یا بی احتیاطی در پارک کردن هنگام رفتن به داخل پارگینک بوده است. دوستانم می گویند دست فرمان خوبی دارم اما باور کنید اهل ویراژ دادن نیستم. اصلا دوست هم ندارم با سرعت بالا بین ماشین ها رانندگی کنم. از حق نگذریم شاید چندین بار در اتوبان ها این کار را کردم اما درست زمانی پا روی گاز گذاشتم که اطمینان داشتم از پس جمع کردن ماشین بر می آیم و البته اتوبان و یا خیابان هم خلوت بوده است. در اتوبان شلوغ لای بازی کیف می دهد اما 90 درصد منجر به تصادف شدید می شود. هر کسی در جوانی اش این لایی بازی ها را تجربه کرده است. اگر بگویم نکردم شعار دادم، اما برای زمان نوجوانی بود که تازه گواهینامه گرفته بودم.
یک شب به همراه دوستانم از فشم به سمت مرکز شهر بر می گشتیم. آن زمان هنوز گارد ریل وسط جاده فشم را نکشیده بودند. ناگهان یک دستگاه پاترول و یک دستگاه دوو را دیدم که با کوه برخورد کرده بودند. آنقدر تصادف شدید و سنگین بود که سرنشین هر دو ماشین در دم فوت کرده بودند. هیچ وقت آن لحظه و تصویر آن ماشین ها که له شده بودند از ذهنم بیرون نمی رود. هر کسی می گوید تصادف یاد این دو ماشین می افتم. آن لحظه که این تصادف را دیدم تا خانه می لرزیدم. فردایش هر چند دقیقه یک بار تصویر آن حادثه مقابل چشمانم می آمد.
مدتی بعد یعنی سال 82 مزدا 323 وارد بازار شد .من هم 206 را فروختم و یک مزدا 323 مشکی خریدم. تا سال 83 آن مزدا زیر پایم بود و با این ماشین هم راحت بودم. دلیل محکمی برای فروختنش نداشتم ، اما نمی دانم چرا دلم هوای داشتن ماشین دیگری را کرد .انگار عادت کرده بودم و نمی توانستم مدت طولانی یک مدل ماشین را سوار شوم، شاید هم به خاطر موقعیت شغلیم بود که ترجیح می دادم ماشین هایم بی رقیب تر باشند. به هر حال هنوز هم نمی دانم آن روزها چرا این همه ماشین عوض کردم! شاید هم اقتضای سنم بود .بالاخره یک فولکس انتخاب کردم . یک دستگاه فولکس سبز رنگ گذر موقت گرفتم.فولکس را 6 ماه هم نداشتم، هنوز از رانندگی با فولکس سبز رنگم خسته نشده بودم که ماشین دیگری دلم را برد.
اولین پراید من
اولین ماشینم را با اولین قسطم خریدم. آن زمان زیر پای بیشتر جوانان پراید بود. من هم یک پراید هاچ بک مدل 75 خریدم. یشمی رنگ بود. کلی با آن در خیابان ها رانندگی کردم. نمی دانید آن پراید یشمی در همان سال ها چقدر انرژی به من می داد. امروز به جرات می توانم بگویم تکرار آن شادیها سخت است. گاهی که به عقب بر می گردم میبینم در پشت رول همان پراید لحظههایی داشتم که امروز از آن دقیقه ها بسیار دورم. یک سال بعد پراید را فروختم و یک دوو سیلو مدل 76 خریدم. شنیده بودم فرمان دوو بسیار نرم است و رانندگی با آن محشر است. با رانندگی پشت این ماشین باور کردم همه شنیده هایم درباره دوو درست بود.از دوو هم راضی بودم .
ب ام و کروک بهترین انتخاب
باور داشتم ب ام و همیشه برنده است. از جمله کمپانی هایی که بسیار طرفدار طراحی هایش بودم کمپانی ب ام و بود. یک روز یک دستگاه ب ام و مدل 335 دیدم که کروک بود .دلم را به آب زدم و گفتم که باید این کروک را داشته باشم. یک هفته بعد ب ام و 335 کروک سفید خریدم. همان طور که فکر می کردم بود. ب ام و بهترین طراحی اتاق را دارد. اتاقش را دوست داشتم و دارم. مدتی هم با این ب ام و رانندگی کردم. امنیت بسیار بالایی داشت. رانندگی با آن بسیار راحت بود. نمی شد از پشت فرمانش نشستن خسته شوم و این در صورتی بود که بارها از زیاد رانندگی کردن خسته می شدم. باز هم تاکید می کنم حتی طراحی صندلی های این ماشین به گونه ای بود که حس خواب را از راننده می گرفت و تو اطمینان میدادی که اگر تصادفی هم صورت بگیرد هیچ آسیبی به سرنشین نخواهد رسید. راحت بگویم این ب ام و کروک سفید جزو بهترین انتخاب هایم بود.
و امروز نیکبخت با CLS
چندی بعد با اینکه ب ام و را خیلی دوست داشتم فروختم و یک دستگاه بنز دیگر خریدم. مدل CLS و تا امروز با همین ماشین به سر تمرینات می روم و سفر می کنم. چه کسی است که از بنز بدش بیاید؟ هر کسی هم این حرف را بزند حتما درباره این کمپانی اطلاعات زیادی ندارد و به خاطر سلیقه و یا عدم آگاهی بنز را تایید نمی کند. چون این کمپانی در همه جای جهان شناخته شده است و بیشتر مردم دنیا به طراحی های فنی این ماشین ذره ای شک ندارند.من هم این CLS ام را دوست دارم و سعی می کنم با او خوش رفتار باشم.
عشق من مازراتی
درست است که این همه ماشین بازی کردم و امروز به خاطر همین تجربه ام در سوار شدن ماشین های مدل بالا، سوژه تخته گاز شدم اما امروز به این طرز فکر رسیدم که نباید برای ماشین زیاد پول خرج کنم. گاهی با خودم می گویم شاید اگر این همه ماشین باز نبودم ثروت بیشتری داشتم، ولی راستش را بخواهید آدم ماشین باز همیشه عادت ماشین بازی را دارد، حتی اگر دیگر ماشین مدل بالا نخرد همیشه آمار ماشین های خوب به بازار آمده را دارد. خیلی وقت است این بنز را دارم و دوست هم ندارم تعویضش کنم، اما اگر بخواهم ماشین دیگری بخرم مازراتی را انتخاب می کنم. این ماشین خیلی بی رقیب و کم نظیر است.
چرا 206 را فروختم
از آنجا که من عادت داشتم زود ماشینم را عوض کنم، ترجیح دادم ماشین جدیدتری بگیرم. مدلی که تازه وارد بازار شده بود و در پارگینک خانه هر کسی نمی توانستی پیدایش کنی.آن زمان تازه چند ماهی بود که پژو 206 به بازار آمده بود .رفتم به نمایشگاه و یک دستگاه 206 صفر مشکی گرفتم.
رانندگی با 206 هم برایم جذابیت داشت. بیشتر از همه اینکه آن زمان 206 خیلی کم بود و نسبت به سایر ماشین ها اتاق جالب تری داشت که برایم ماشین خاصی شد، اما به صورت این مدل در تهران زیاد شد و در خیابان ها و اتوبان ها تا دلتان بخواهد 206 دیده می شد.گفتم ماشینم را عوض می کنم.
آئودی تی تی من بی رقیب بود
آئودی مدل تی تی به بازار آمد. نمی دانید چقدر عاشق این ماشین شدم. تصمیم گرفتم یک دستگاه تی تی بگیرم. هنوز چند روز از تصمیمم نگذشته بود که یک دستگاه تی تی در پارگینگ خانه داشتم.از خودم خوشم می آمد که هر چه می خواستم به دست می آوردم. با آن آئودی بسیار خاطره های شیرینی داشتم. چقدر هوایش را داشتم و سعی می کردم با آن تصادف نکنم و کسی خش روی آن نندازد. برایم ماشین بی رقیبی بود. بعد هم هوای بنز در سرم افتاد و یک 280KLCخریدیم. نقره ای رنگ و کروک. ماشین تکی بود. زیاد در خیابان نمی دیدم کسی سوار این ماشین باشد. بیشتر دوستان و هم باشگاهی هایم عاشقش شده بودند. انقدر تک و بی نظیر بود که سه سال CLK داشتم و با آن در شهر تردد می کردم. حتی ترجیح می دادم با این ماشین به مسافرت بروم. شاید باورتان نشود اما خیلی برایم حس نابی بود که به خاطر رانندگی در جاده با این ماشین برنامه سفر بچینم.
آقای دزد با بنزم به در و دیوار زد
دزد ها همه جا هستند. حتی اگر نتوانند ماشین را بدزدند وسایل داخل ماشین را به سرقت می برند. درست یک سال پیش سر بی احتیاطی خودم بنزم را دزدیند. 9 خرداد ماه سال قبل ماشین را با سوییچش در خیابان رها کردم که ماشینم را دزدیند. به ماموران اطلاع دادم و اطمینان دادند که زود پیدا می شود. 8 تیر ماشین را در خیابان دیباجی پیدا کردند و تحویلم دادند. زمانی که ماشین را دیدم تا دلتان بخواهد حرص خوردم. آقای دزد گویا رانندگی بلد نبوده و کلی با ماشینم به در و دیوار کوبیده بود.بنز بیچاره پر خش شده بود و چندین جای اتاق هم فرو رفته بود. آن شب از حرص خوابم نمی برد.
تصادف ممنوع
خدا را شکر تا امروز تصادف شدید نکردم. تصادفاتم در حد خوردن به جدول در زمان پارک یا بی احتیاطی در پارک کردن هنگام رفتن به داخل پارگینک بوده است. دوستانم می گویند دست فرمان خوبی دارم اما باور کنید اهل ویراژ دادن نیستم. اصلا دوست هم ندارم با سرعت بالا بین ماشین ها رانندگی کنم. از حق نگذریم شاید چندین بار در اتوبان ها این کار را کردم اما درست زمانی پا روی گاز گذاشتم که اطمینان داشتم از پس جمع کردن ماشین بر می آیم و البته اتوبان و یا خیابان هم خلوت بوده است. در اتوبان شلوغ لای بازی کیف می دهد اما 90 درصد منجر به تصادف شدید می شود. هر کسی در جوانی اش این لایی بازی ها را تجربه کرده است. اگر بگویم نکردم شعار دادم، اما برای زمان نوجوانی بود که تازه گواهینامه گرفته بودم.
بدترین تصادفی که دیدم
یک شب به همراه دوستانم از فشم به سمت مرکز شهر بر می گشتیم. آن زمان هنوز گارد ریل وسط جاده فشم را نکشیده بودند. ناگهان یک دستگاه پاترول و یک دستگاه دوو را دیدم که با کوه برخورد کرده بودند. آنقدر تصادف شدید و سنگین بود که سرنشین هر دو ماشین در دم فوت کرده بودند. هیچ وقت آن لحظه و تصویر آن ماشین ها که له شده بودند از ذهنم بیرون نمی رود. هر کسی می گوید تصادف یاد این دو ماشین می افتم. آن لحظه که این تصادف را دیدم تا خانه می لرزیدم. فردایش هر چند دقیقه یک بار تصویر آن حادثه مقابل چشمانم می آمد.
قورباغه سبز من
مدتی بعد یعنی سال 82 مزدا 323 وارد بازار شد .من هم 206 را فروختم و یک مزدا 323 مشکی خریدم. تا سال 83 آن مزدا زیر پایم بود و با این ماشین هم راحت بودم. دلیل محکمی برای فروختنش نداشتم ، اما نمی دانم چرا دلم هوای داشتن ماشین دیگری را کرد .انگار عادت کرده بودم و نمی توانستم مدت طولانی یک مدل ماشین را سوار شوم، شاید هم به خاطر موقعیت شغلیم بود که ترجیح می دادم ماشین هایم بی رقیب تر باشند. به هر حال هنوز هم نمی دانم آن روزها چرا این همه ماشین عوض کردم! شاید هم اقتضای سنم بود .بالاخره یک فولکس انتخاب کردم . یک دستگاه فولکس سبز رنگ گذر موقت گرفتم.فولکس را 6 ماه هم نداشتم، هنوز از رانندگی با فولکس سبز رنگم خسته نشده بودم که ماشین دیگری دلم را برد.