ahmadfononi
معاونت انجمن
آخرین ستاره
معصومه داوودآبادی
از روشنای پرشکوه امامت آمدی تا حجت را بر ما تمام کنی.
آمدی تا آخرین شاخه های درختانِ زمین را به خورشیدی ابدی پیوند زنی و این چنین، سرتاسر جهان را «یا هو»یت فراگرفت. چشمانت، این استعاره های باران، بوی خاک جانمان را بلند کرده است.
ای بزرگ! ببین چگونه تاروپودمان را معطر کرده ای. نگاهت، حلول یازده ستاره است و ما با وسیعِ آسمان، دوازدهمین بارش را به جشن نشسته ایم. طاق نصرت ها را می بینی؟!.
تا سپیده دم
دوازدهمین پنجره که گشوده شد، پرنده نور بود که بر شانه های جهان نشست. از آن روز تاکنون، فرشته ها از ابرهای برکت، براده های باران می تراشند و درخت است که تاروپود خاک را ریشه می دواند.
یا مهدی(عج)! قامت هاشمی ات، ابهت کوه ها را به سخره می گیرد که رفیع قله امامت، زیر گام های توست.
می آیی تا انسان، شاعرانه ترین واژه هایش را در چشم های تو بیابد. می آیی و شیعه را سپیده دمی بزرگ مقدر می شود.
موعودی که کتاب های آسمانی را از غربت رها می کند
محبوبه زارع
اینک پدر جوان موعود، امام حسن عسکری علیه السلام در گوشه سامرا سر بر بالینِ شهادت نهاده؛ معتمد عباسی تا لحظه ای دیگر به خواسته بزرگ و سیاه خود خواهد رسید... لشکر عباسیان چنان سامرای اندوهناک را محاصره کرده اند که تشیع، از شمیم ولایت محروم مانده است. چه آتشی اینک در دل این کودک شعله ور است که سر بر دیوار خانه نهاده تا ستون های عالم، برقرار بماند! آری، عظمت مردانه این کودک، کائنات را به اقتدا واداشته است!
اوست که تورات و دیگر کتب آسمانی را از غار انطاکیه بیرون می آورد. آن گاه که با پیروان تورات، طبق تورات و با اهل انجیل، براساس انجیل و با اهل زبور، معادل زبور و با مسلمانان مطابق قرآن حکومت می کند.
همه اموال دنیا و آنچه در خزائن زمین و روی آن است، نزد او جمع می شود و او خطاب به عالم خواهد فرمود: «بیایید و اموالی را که به خاطر آن به جان هم افتادید و ریشه خویشاوندی خود را از هم گسستید و خون ریزی ها کردید و مرتکب محرمات الهی شدید، از من بگیرید»! جاده های انتظار
مهدی خلیلیان
می دانم از روی گردانی ام بیمی نداری؛
می دانم از احوالم خبر داری...
و من؛
دوست دارم کنار تو باشم
عاشق بی قرار تو باشم
می دانم واپسین وصی پروردگاری؛
می دانم بر ما حجتی آشکاری...
و من،
دوست دارم از آنِ تو باشم
همدل و هم زبان تو باشم
می دانم پایان بخش سلسله امامانی؛
منجیِ مردمانی،
و رازِ نهانی...
و من،
دوست دارم برای تو باشم
شاعری در هوای تو باشم
می دانم همچون ستارگان، مایه امانی؛
خورشید پنهانی،
و جانِ جانِ جانی...
و من،
دوست دارم که مال من باشی
روز و شب در خیال من باشی
تکیه بزن بر منبر امامت
نزهت بادی
ریسه های ستارگان، سقف بالای سرت را چراغانی کرده اند.
نرگس و یاس، دامان خود را زیر پایت گسترده اند.
صلوات بر لب های مؤمنین گل می دهد و عطر تکبیر و تهلیل از آن برمی خیزد.
دود اسپند و بوی عود و عطر مشک، در هم می آمیزند.
کبوتران، گرد وجودت دست افشانی می کنند.
و قاصدک ها، در باد به رقص می آیند تا این خبر خوش و مبارک را در عالم بپراکنند.
منبری از نور چیده شده است تا تو بر آن تکیه بزنی.
حکومت صالحان
پیش از تو، یازده ثمره دیگر از شجره نبوت، بر این منبر امامت ایستاده و خطبه ولایت خوانده بودند.
نخستین دست ولایت در غدیر خم، با دست رسول الله صلی الله علیه و آله برافراشته شد و ندای «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ»، با صدای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بر آسمان ها طنین انداخت.
آن روز خداوند، دین خویش را با آغاز امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کامل کرد و امروز، به واسطه حضور تو، آن را به تمامیت خویش می رساند.
اگرچه دشمنان حق، بارها امامان پیش از تو را آزردند، اما بنا به وعده الهی، عهد امامت به نااهلان نرسید و از مسیر الهی خویش بیرون نرفت.
امروز، روز آغاز حکومت صالحان بر زمین است.
شادی در ادامه راه
محمدکاظم بدرالدین
سپید باد کتابی که شیفتگی اش ادامه دارد؛ کتابی که یازدهمین فصل آن، بی هیچ وقفه ای، از بهاری دیگر می گوید و دل ها با آن می رویند.
اینک فرشتگان با دسته هایی از گل، به اقلیم دیگری از شادی پا نهاده اند و آمده اند تا پیرامون عبایی روشن بگویند: «چقدر صدای نفس های خورشید گرم است!»
در دل های آنان، غم هجران اختر یازدهم ـ بی درنگ ـ با لحظه های شریف شادی، پر شده است.
سروده های تمجید هم از راه می رسند تا نقل پاش ادامه مجلس آنان باشند.
مهدی(عج) آمده است
امروز هیچ تابندگی به راهْ نمایی حجت آخر خدا نمی رسد.
امروز، انسان شادان و تشنه، جرعه نوش فضیلت است و از شوقی که در جان آدمیان گام برداشته، سبزترین عید برپا شده است.
این محفل هم دست کمی از مجلس سرور فرشتگان ندارد. امروز برای پرنده ها نیز سرشار از رهایی پیش روست. کودکی مصمم آمده است تا هرچه واقعه های بزرگ را تفسیر کند. آمده است تا نسل ها، از شمایلِ حقیقت پرتو بگیرند.
موسم تردید نیست که نقشه های کذاب بگیرد. امروز از این نور، دست های سیاه دروغینی که در جست وجوی جاه و مترصد کسب مقام بوده اند، در کنجی خزیده اند. مهدی(عج) آمده است.
واپسین ذخیره خداوند
فاطره ذبیح زاده
زمان، در آستانه تحول شگرفی ایستاده است. دیروز، ستاره ای پرفروغ از آسمان دنیا فرو افتاد و سینه زمین، تنها پس از 28 سال، از طنین قلب تپنده ولایتش تهی شد.
این بار هم اهل زمین، در آزمون آسمانی پروردگار، سرافکنده ماندند و چشمه فیض و رحمت الهی را با دستان ستم و ناسپاسی خویش، خشکاندند، اما خدا هرگز از هدایت بندگان خود دریغ نمی ورزد. لطف و بنده نوازی اش، مانع از آن است که زمین از وجود پربرکت حجت خدا خالی بماند، پس آخرین منجی خویش را در پس پرده غیبت، برایشان ذخیره می سازد تا به برکت حضور امامی دیگر در عالم، باران الطاف خداوند، بر اهل زمین ببارد.
اینک مقدر شد که کودک خردسالی، در پنجمین بهار زندگی اش، با چشمان پر اشک، ولی پرامید، پدر را وداع گوید و بار امانت الهی را بر دوش گیرد؛ موعودی که واپسین ذخیره خداوند در زمین است و دیر نیست که برای گستردن ردای سبز عدالت بر سر جهان، قیام کند.
موعود همه
امید به طلوع حکومتِ عدالت گستر مهدی(عج)، همچون دانه ای است که از ازل در فطرت پاک بشر، پراکنده شده است.
این، آرزوی همه جان های جویای حق است که کسی بیاید و رحمت را به عدالت، میان قطره های باران تقسیم کند؛ کسی که میان مردمان به انصاف داوری خواهد کرد. با آمدنش، شادی در آسمان پراکنده می شود و زمین از سر شوق، دستان پر از نعمت خویش را به دامان پر مهر او سرازیر می کند.
سعادت، از یمن حکومت خدایی اش، جهانی خواهد شد و آن گونه که پروردگار در زبور و تورات هم وعده داده است، بندگان صالح، وارثان زمین خواهند شد. «پس کمرهای خود را ببندید و چراغ های خود را افروخته دارید. مانند کسانی باشید که در انتظار آقای خود نشسته اند تا هر وقت بیاید و در بکوبد، بی درنگ در به رویش باز کنید».
امان اهل زمین
آب، گرچه در دل زمین پنهان باشد، مایه برکت و رحمت است.
آب پنهان به مدد تلاش و رنج به دست می آید و در کام انسان تشنه، شیرین تر می نماید.
امام علیه السلام ، به مثابه آبی است که مردم از برکت حضورش بهره می برند و خود بی خبرند.
چه گناهانی که از برکت وجود او، از صفحه قلب ها زدوده می شود و چه دشواری ها که با توسل به او، از میان می رود و چه نعمت ها که با دعای خیر او، نصیب بندگان خدا می شود؛ مگر نه اینکه امام، مایه امان اهل زمین است؛ آن چنان که ستارگان، مایه امان اهل آسمانند؟!
زمزمه های خوش ظهور
امروز، روز جهانی عشق است؛ روز جهانی شمشادهای جوان، روز جهانی لبخندهای از سر شادی، روز جهانی آرمان های به اجابت رسیده... .
حالا همیشه، همه چیز سپید است، همه چیز خالص است. می شود نفس عمیقی کشید و به حکومت جهانی و تازه تاسیس مهدی(عج)، امیدوار و سرخوش بود.
آقا که باشد...
آقا که باشد، حتی خارهای باغ هم با رهگذران مهربانند.
آقا که باشد، باران همیشه هست. خورشید، تن هیچ نازکی را پژمرده نمی کند و نمی سوزاند.
دیگر کسی، ترسی از دزدهای نیمه شب و کلاغ های سیاه سر آنتن ها ندارد. شومی و دلهره آوری، از اخبار جهان پاک می شود و بدطینتی و بدخواهی، از قاموس الفاظ آدمیان، بیرون می رود.
آقا که باشد، «زندگی» به زندگی ما برمی گردد و همه جعفر کذاب ها، از شهر و دیار ما فراری می شوند.
مولای آخرین!
راست گفته بودی که از حال هیچ کدام ما غافل نیستی. راست گفته بودی که می آیی و از میان آن همه جاده های متقاطع، دستان ما را می گیری و خط مستقیم را نشانمان می دهی.
ما تازه حالا می فهمیم همه ایامی که فکر می کردیم شادیم و سرحالیم، فقط خیال بوده است. خوشی و شادی حقیقی را تا امروز حس نکرده بودیم و نچشیده بودیم.
اینک تو آمده ای؛ با پرچم سبز ولایت... و ما وضو می گیریم تا نماز عشق را با تو اقامه کنیم «وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُللّه ِ رَبِّ الْعالَمِینَ...».
اینک این دوازدهمین آفتاب!
حسین امیری
یازده چراغ آفتاب نما، یازده تلألؤ شب فروز، یازده نور بی سایه، از آسمان محمد صلی الله علیه و آله دمید، ولی پراکندگی جان های امت و دشمنی دشمنان، به سنگ کینش شکست.
یازده بار حمیت بشر امتحان شد و یازده نمره سرخ مردودی و یازده امام شهید ماند و داغ ننگ بر جبین زمان. اینک این دوازدهمین ستاره از چشم ها پنهان است. شاید تفرقه در جان امت، به اتفاق گراید؛ شاید زمان به اندازه حرمت نگاه موعود، تطهیر یابد؛ شاید فراقش، عبرت تاریخ گردد.
اینک این امام غائب، در تقدیر آرزوهای زمین نهان می ماند تا زمانی که دل ها یکدل شود؛ تا زمانی که چشم ها را برای دیدنش آب زنیم.
زمین از حجت خالی نمی ماند
وقتی امامی می رود، امت سرگردان و پریشان، جان آشفته به درگاه برگزیده و جانشینش می کشاند و دل به هوای کوی او می دهد.
وقتی امامی می رود، زخم هجران، دل مستمند شیعه را نگاه جانشینش التیام می دهد. اینک چه شده؟ آیا بعد از ماه یازدهم، آسمان شیعه تاریک خواهد ماند؟! آیا تقدیر شیعه، بی امامی است؟! این سؤالی بود که در جان انبوه جمعیت، آتش افکنده بود. ناگهان نوری و بوی یاسی آشنا، در میان جمع پیچید. کوچه های دل قوم، انگار عمری آب و جارو شده بود، برای قدوم این مسافر!
ناگهان، نوری در هیئت کودکی به قامتْ خرد و به قیمت بی کران، ظاهر شد.
صدایی دل نشین گفت: «چه کسی بر امام نماز می گزارَد جز امام؟!»
گل نرگس، نماز گزارد؛ پس چهار تکبیر گفت به غفلت و قدرنشناسی بشر؛ چهار تکبیر گفت به خواب مردمان. خواست که پرده نشینی اراده کند آن نگار تا پرده ها از چشم بشر فرو افتد و حجاب ها از باور مردمان کنار رود؛ تا دوباره بیاید آن ماه همیشه.
به انتظار خواهیم نشست
شیما اصغری
و امامت از آنجا آغاز شد که حجت خدا بر نسل آدم تمام شد.
و امامت آن حضرت پنهانی بود تا آشکار کند هر آنچه مردمان از بدی پنهان می کنند.
و پنهان کند گوهری را که اگر به دست خلق می افتاد، خیانتشان را آشکار می کردند.
او امام زمان شد
و آغاز هدایتش، آغاز هدایت در تمام زمان هاست.
او امام عصر است و عصر امامتش هنوز، در قلب هیچ منتظری غروب نکرده است.
تقویم هم هنوز پر از عصرهای نیامده است و پر از جمعه هایی که با ذکر «اللهم صل علی محمد و آل محمد» به پایان می رسند و با ذکر «وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ» دوباره تکرار می شوند!
تا آن جمعه که نوید آمدنش را دادند، باز هم سر بر سجاده عشق، با ذکر «یا مهدی» به انتظار خواهیم نشست... .